دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

خداحافظ رفیق

دوستان خوبم سلام 

یادتونه اولین روز آشنایی مون! 

وقتی جلوی در کلاس ۱۰ بهداشت خوشحال و منتظر ایستاده بودیم.اولین جلسه ترم اول با خانم شریف زارع ,زبان داشتیم. 

یادتونه اولین جلسه فیزیک که همه با هم اولین سوتی مون رو دادیم و جلوی پای سهیلابلند شدیم و اونو با استاد فیزیک اشتباه گرفتیم.(ولی خدایی خیلی به سهیلا میومد استاد فیزیک باشه.)وقتی سهیلا نشست روی صندلی کنار در همه با هم زدیم زیر خنده. 

هفته اول که اصولا خیلی از استادا نمیومدند و کلاسها تشکیل نمی شد ولی ما هیچ کدوم رو از قلم نمی انداختیم. بالاخره خودمون از ترمک بازی هامون خسته شدیم و آخر کلاس روانشناسی  آقای خالدی گفتن که ما تو دانشگاه تابلو شدیم و از اونجا اولین رای گیری های آقای عبدی شروع شدو تصمیم بر آن شد که تا اول اسفند کلاسها رو تعطیل کنیم. 

قبل از عید هم ترم بالایی بازی در آوردیم و زود تعطیل کردیم.و لحظه خداحافظی هر چی مرضیه جیغ زد آقایون سوغاتی یادتون نره فایده ای نداشت و ما هیچ سوغاتی از سقز و بانه و بوکان ومهاباد و ایلام وشاهین دژ ندیدیم. ولی خدا نگهداره این گزو واسه اصفهونیا که به قول مرضیه : استاد گزی بود آب شد. 

چه زود گذشت ساعت ها و روز ها و ماه های ترم اول : 

کلاسهای زبان فوق العاده بود و به قول استاد ما بهترین کلاسشون بودیم مخصوصا با main idea های آقای سعید نژاد. 

در کلاس فیزیک هم که هیچی نمی فهمیدیم و فقط شده بودیم کاتب ولی یادش بخیر وقتی آخر کلاس دعوا شده بود سر این مسئله که کدوم گروه ( خانم ها یا آقایون )یکشنبه عصر برند آزمایشگاه. ما دخترا طبق معمول هم زمان جیغ و داد میکردیم و من بد تر از همه که آقای رضوانپور ناچار شده بودند در گوشهاشون رو بگیرند و آقای سعید نژاد هم جمله معروف خانوما یکی یکی رو بارها تکرار کنند. 

کلاسهای پراتیک هم که در نوع خودش بی نظیر و تکرار نشدنی بود.سمانه همیشه میگفت : استاد من کلاس امداد رفتم نمره نداره ؟؟؟!!! ودعوا سر وسیله برای تمرین که همیشه خانوما پیروز بودند... 

و جلسه آخر پراتیک محشر بود و دستمال قدرت داداش کایکو فراموش نشدنی. 

در مورد کلاسهای فیزیولوژی هم که تا من یادم میاد فقط جبرانی داشتیم. 

آخرین جلسه ترم اول هم فیزیو داشتیم و وقتی که استاد درس رو تموم کرد تنها چیزی که تو کلاس کم بود اشک بود.......... 

ترم اول باتمام شیرینی ها و تلخی هایش گذشت. 

در آخر برای شما آرزوی موفقیت و سلامتی می کنم و امید وارم که تعطیلات خیلی خوبی داشته باشید. 

 

حرف های ما هنوز نا تمام  

تا نگاه می کنی  

وقت رفتن است 

باز هم همان حکایت همیشگی ! 

پیش از آن که با خبر شوی  

لحظه عزیمت تو نزدیک می شود 

 آی........... 

ای دریغ و حسرت همیشگی 

ناگهان 

چقدر زود 

دیر میشود!

نظرات 12 + ارسال نظر
منیره چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 05:13

سلام عزیزم ناراحت مباش که ثانیه ها دقیقه ها ساعت ها و روزها سر می رسد وتنها خاطره ها هستند که در دفترچه ی خاطرات باقی می مانند ان شاالله تعطیلاتو به خوبی سپری کنید و دوباره در کنار هم ترمی دیگر را دوباره اغاز کنید فقط یک توصیه زیاد دل نبند که محال هست خداحافظی در کار نباشد.دوستدار شما

اسماعیل پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 18:56 http://e-khaledi.blogsky.com

سلام ابجی خیلی زیباو جاب بوددست گلت درد نکنه
کلاس ۱۰بهداشتو هیچ وقت یادم نمیره
وای یادم رفتب با زبان کردی خوشامد گوی
(به خیر هاتی بو ناو نوسه ره کانی ام وبلاگه)

سلام داداش اسماعیل خواهش میکنم سرت دردنکنه ممنون به خاطر خوشامدگویی به زبان کردی منم به زبان ترکی تشکر میکنم (چوخ ممنون ساغ اول)

هویج جمعه 18 تیر 1389 ساعت 02:09

چه جالب

قابلی نداشت........

زهره جمعه 18 تیر 1389 ساعت 02:42

سلام گلی خانوم.با اینکه این نوشته رو خودم تایپ کردم ولی اصلا برام تکراری نیست تمام صحنه هاش جلوی چشمام زنده اند.انگار همین دیروز بود........

ازلطفت بازم ممنونم ای کاش مطلب روتحریف نمیکردی چون من بعضی جاهاشو تکذیب میکنم.

پروانه جمعه 18 تیر 1389 ساعت 09:08

سلام آسیه جان.ممنون از مطلب زیبات.فکر میکنم العان که همگی کنار خانواده هامون هستیم ودیگه دوری اذیتمون نمیکنه زیبایی خاطراتمون رو بهتر درک می کنیم

زهره یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 06:02

سلام خانومی کجای این مطالب تحریف شده است .غیرازاینه که همه اش مطابق واقعیت بوده.

نسیم یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 19:21

دلتنگی بدنیست یادگاریست از انان که دوستشان داریم ولی از ما دورند دلم برات تنگ شده!!

سهیلا یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 19:49

مرسی آسیه جون,ریوییوی خیلی خوبی از ترم اول بود.دستت درد نکنه.

۱ یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 21:35

سلام،جالب بود حیف که من نبودم در هر صورت ترمای بعد هم از این کارا بکنیت مرسی!!

اسماعیل پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 01:35

سلام بازم ممنون
مگه شما ترکید
اگه اینجوریه یاشاسین شیراز

سلام.خواهش میکنم.بله من ترکم.ممنون از لطفتون.یاشاسین بانه

ف شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 21:01

چه خودشونو تحویل میگیرن
زنگ بزنین وانت بیاد این هندونه هارو ببره
از همه مهمتر یاشاسین مشهد

فائزه جونم این مغز کوچیکتو کی می خوای گسترش بدی؟یه کم فکرتو باز تر کن: از قدیم گفتن همه ایران سرای من است. پس زنده باد ایران و ایرانی.(از طرف زهره جونت)

ف چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 15:52

زهره جون عزیزم من اگه نخوام تو برام نظر بدی باید کیو ببینم؟(از طرف سرورت فائزه جووون)

سلام فقط ۵۰ روز دیگه تحمل کن همه رو خواهی دید.من اگه جواب تو رو ندم که میمیرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد