دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

و خدا زن را آفـرید



هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: "این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ..." اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین گفت: "بله 
وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة 
گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا 
طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم 
ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند....
مراقب باش...."
و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: "به چشم."
شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: "خلقت زن به قصد امتحان توبوده
 است و این از لطف 
خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو...."
گفتم: "به چشم."
در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، 
و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست میداشتم بر موجی که مرا به سوی او
 میخواند بنشینم، اما از خوف 
آتش قهر و چاه ویل باز میگریختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمیشناختم
 
اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم . پاهایم سست شد 
بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟

قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست. به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، 
 
میدانست
با لبخند گفت: "این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. 
بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او 
را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمیبینی که در بطن وجودش موجودی را میپرورد؟
من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق 
را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن 
تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم."
من اشک ریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید کردی؟"
خدا گفت: "من؟"
فریاد زدم: "شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟”

خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: "من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی
و نه آوای مرا."
و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرفهای پیشینش را تکرار میکند 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
نازنین پنج‌شنبه 18 شهریور 1389 ساعت 22:13 http://janjaali.us

سلام وبلاگ خوب داری. فیلم رقص تو خیابان رو دیدی؟؟
من با فیلم رقص تو خیابون 3 منتظرتم[گل]

شرکت جهان ارتباطات نگین پنج‌شنبه 18 شهریور 1389 ساعت 22:39 http://www.click2web.ir

سلام,وبلاگ جالبی دارین امیدواریم همواره سرحال وشاداب باشین
**امروز می خوام به شما سیستمی رو معرفی کنم که فقط پول میده می دونی چطوری؟؟
**اگه می خواهین از اینترنت پول دربیارین این سیستم عالیه**
**بهترین ومطمئن ترین سیستم درآمدزایی ایرانیان**
کاملا حرفه ای وپرداخت پورسانت شما هر10روز یک بار
100000ریال پاداش اولیه عضویت درسایت
-زیرنظر شرکت جهان ارتباطات نگین-
www.click2web.ir

زهره جمعه 19 شهریور 1389 ساعت 03:14

فائزه فائزه فائزه :جایزه برا من عطر ماه تولدم رو بخر باشه؟
اینطوری می تونی عشقت رو هم بهم ثابت کنی.

عزیزم تا الان خواب بودی؟
مهلت جایزه تموم شده . اخی نازی دلم برات کباب شد مادرش بمیرهههههههههههههه

احسان جمعه 19 شهریور 1389 ساعت 07:23 http://www.slptbz.tk

سلام
خیلی خوشحالم که روز به روز به وبلاگ های گفتاردرمانی افزوده میشه.
موفق باشین.
امیدوارم بتونم کمکتون کنم.

سلام.ممنون که به وبلاگمون سر زدید.خوشحال میشیم از کمک دوستای هم رشته ایمون استفاده کنیم.

فایزه دوشنبه 22 شهریور 1389 ساعت 17:30

بچه ها کی به جای من جواب نظرامو میده ؟ خیلی بی جنبه است هرکی اینکارو میکنه واقعا که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد