آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی آموخته ام ........
ادامه مطلب ...زندگی خوابگاهی...
اولین روزهای خوابگاه
ساعت ۲ نصف شب(یک اتاق)
ساعت ۳ نصف شب(کل خوابگاه منهای سرپرست )
ساعت ۴ صبح هنگام خواب
وضعیت تحصیل در خوابگاه
گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذشت چند روز
پایان گفت و گو
امکانات غذایی در خوابگاه
طریقه ظرف شستن در خوابگاه
و این هم آخر عاقبت زندگی در خوابگاه!!
چی بگم !!
یکی یه روز میاد تو زندگیت
فکر میکنی میتونه تنهایی تو پر کنه میتونه سنگ صبرت باشه میتونه تو مواقعی که دلت از دست کسی پره به حرفات گوش بده و راهنماییت کنه
به قول خودش ین از اون آدمای خورده شیشه دار نیست
هر روز یه کاری میکنه که اعتمادتو جلب کنه
اما حرفای ضد و نقیض زیاد میزنه اما تو روی همشون چشم میبندی
ادعای صداقت داره
تو بی صداقتی میبینی و چشماتو میبندی
میگه شدی همه زندگیش میدونی راست نمیگه به روی خودت نمیاری اما
اون شده همه زندگیه تو
روز به روز وابستگی بیشتر میشه
ادعای دوست داشتنتو داره
نمیدونی راست میگه یا نه
به روی خودت نمیاری
اما تو هم دل تو دلت نیست
اما یهو همه دیوار اعتماد که داره یواش یواش بالا میره میریزه پایین
حالا می فهمی تو این دنیا ...........
به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
درین ساحل که من افتاده ام خاموش،
غمم دریا، دلم تنهاست ....
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست
خروش موج، با من می کند نجوا،
که « هر کس دل به دریا زد رهائی یافت !
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... »
*****
مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست ،
امید آنکه جان خسته ام را ،
به آن نادیده ساحل افکنم نیست . . . . .
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره! |
سلام
ولادت با سعادت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه رو به همه ایرانیا و شیعیان جهان تبریک می گم
روز دختر مبارررررررررررررررررررررک
تا حد نیایش سپیده
تا شعشعه های سوزش عشق
تا عمق زلال چشم ماهی
تا آن نگرانی شب شمع
تا قدرت جذب عشق نرگس
تا سرمه یاد چشم معشوق
تا کوشش خمر بی مهابا
خدای بار خدا را دوست دارم !
این هم از سلف های غذاخوری دانشگاهای مختلف
البته زیاد با ایران تفاوت ندارهااااااااااااااااااااا
من خسته ام
خسته
تنها
در دالانهای تاریک تو در تو
خالی از تمام بودنها
سلام
روز های پر از تشویش
اندیشه های تلخ من
آرزوهای خفته در خاکم
روزهایی که همراه هیچ کس نشدید
بادهایی که می وزیدید
در مزرعه دلم
گرد مرگ را می پاشیدید
باغچه هایی که با خاک اندیشه های تلخم
بی ثمر شدید
در کدام مغازه
عاطفه مادری می فروشند
اندکی پناهم دهید
شرح دردهایم بشنوید
بیقرارم باشید
ققنوس جنگلهایم
در اتش تنهایی سوخت