اتوبوس سرد
صندلی های خالی
من!
بغض فروخورده!
دفتری سرخ!
شکست!
دفترت خیس شد!
دفتر من !
صدای اتش چشمانی که التماس میکنند!
هق هق شعر تو!
بی لیاقتی اشکها!
راست میگویی!
احساست را میفروشم!
به نگاهی سرد!
به زوزه های دهانی بسته!
به سکوتی مبهم!
به خماری چشمان ساکت!
به خریت دل!
به انکه تو میگویی عشق!
می فروشم!
همه را مفروشم !
من این باران احساس را میفروشم!
به کوه ترس!
به سرسختی غرور !
به سوتکی که برای هر کس میزند!
بی لیاقتم !
میدانم!
سلام.ممنون از مطلبتون.حس عجیبی به آدم میده
سلام مرسی که مطلب رو خوندی
این حس رو فقط به ادم های بااحساس میده
این نشون میده که شما یه ادم با احساسید
اشکمو در اوردی ماماااااااااااااااااااااااااااااان
مگه گریه هم میکنی
سلام.مثل همیشه مطالب ادبیتون عالیه.پر از احساسه
نه فقط شما گریه میکنی
کیگفته من گریه میکنم