جدی نبگیرید
بنده ام در همدان دانشجو ای،بدک نیست حال و احوالم شما چه میکنید با اواخر ترم من که سرگشته و کمی زارم اینجا نه علم است بهتر از ثروت توجه که اینجا انبار مدرک است به اندازه جیبتان حق انتخاب هم کاردانی و هم لیسانس و ارشد است باز هم شروع یک ترم جدید آغاز هیاهوی اخذ واحدها بعد از 3ماه برنامه ریزی گروه سهم من 20 واحد از رزروی ها اینجا ژتون به قیمت خون دارند اگر نخرم ز گرسنگی میرم نه گلایه ای ، نه تحسنی در کار گرچه سنگ و مو در غذا بینم آب ِ خوردنش ، نخوردنش بهتر طعم هرچیز میدهد به غیر از آب نه تصویه گشته و نه پالایش یکسره آمده است از مرداب کتابخانه هم کتابخانه های قدیم هرچه هست اینجا سکوتی نیست هزار حرف نگفته از ته دل با قهقه ای بر زبان جاریست
کلاس کوچک است و ظرفیت بالا قبل از شروع کلاس چه غوغایست به جای کوله بار دانش و علم صندلی به دوشی عجب کاریست پول آب را که باید بدهیم پول برق را هم دو چندانش تا در این شرجی 60 درجه جانمان نگردد به قربانش استاد مثل داشجو در پی جیم یک پنجم سرفصل را هم نمیخوانیم وقت رسیدن به نمره دادن او از انتخاب کردنش پشیمانیم چه سخت میگذرد این دوساله عمر در فکر معدل و پول و عشقبازی باز هم در دل چنین گفتم کاشکی که میرفتم به سربازی |
ا |