دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

۱۳خط برای زندگی بهتر

یک
دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم
دو
هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین لیاقتی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود                                                                                     سه
اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجود دوست ندارد
چهار
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد و قلب تو را لمس کند
پنج
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید
شش
هرگز لبخند را ترک نکن ، حتی وقتی ناراحتی چون هر کس ممکن است عاشق لبخند تو شود.
هفت
تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی
هشت
هرگز وقتت را با کسی که حاظر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران
نه
شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را ، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکر گذار باشی
ده
به چیزی که گذشت غم نخور ، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن
یازده
همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده ، دوباره اعتماد نکنی
دوازده
خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد
سیزده
زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری

 گابریل گارسیا مارکز

گنجشک و خدا

 tifooses.coo.ir

گنجشک با خدا قهر بود

 

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

 

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

 

می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که

 

دردهایش را در خود نگاه میدارد…

 

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

 

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

 

گنجشک هیچ نگفت و…

 

خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.


گنجشک گفت :

 

تو همان را هم از من گرفتی.

 

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

 

و سنگینی بغضی راه کلامش بست…


سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

 

خدا گفت:  ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو

 

از کمین مار پر گشودی.


گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

 

خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به

 

دشمنی ام برخاستی!

 

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

 

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...  

داستان خواندنی

                                       شیطان و نماز گزار 

       

                       

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه ی خدا(مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.بنابراین، من سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن ساختم.

دوست دختر من

یه روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!

وصف عظمت خانم ها

یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردی و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت :
- چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت :
- اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !
از جانب خداى متعال ندا آمد که :
- اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم، اما، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید فرمان دهم تا فرشتگانم روى اقیانوس آرام را آسفالت کنند ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم، اما، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟
مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت :
- اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود به من بفهمانى که زنان چرا می گریند؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟
صدایی از جانب باریتعالى آمد که : اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى، دو بانده باشد یا چهار بانده ؟   

 

 

فائزه

تنفر از رنگها نشانه ی چیست؟

اگر از هر کدام از این رنگ‌ها متنفرید می‌تواند نشانگر این موضوع باشد که‌

قرمز

بسیار دلواپس و ناامید هستید. شاید هم از خستگی و ضعف جسمی رنج می‌برید. امکان دارد که در روابط جنسی و حتی در موقعیت اجتماعی شکست خورده باشید. اما مشکل واقعی‌تان این است که همیشه دنبال هدف‌های بزرگ و غیرعملی می‌روید و وقتی هم که شکست می‌خورید در لاک خود فرو می‌روید. چه عیبی دارد که دنبال یک زندگی معمولی باشید؟ باید این دو موضوع را همیشه به خاطر داشته باشید. اگر معیار موفقیت ثروت بود، پس ثروتمندان می‌بایست خوشبخت‌ترین آدمها باشند که معمولاً این طور نیست‌


ادامه مطلب ...

فروشی نیست

- فروشی نیست !



اتوبوس سرد

  صندلی های خالی

    من!

      بغض فروخورده!

        دفتری سرخ!


           شکست!

دفترت خیس شد!

     دفتر من !

      صدای اتش چشمانی که التماس میکنند!

         هق هق شعر تو!

           بی لیاقتی اشکها!


راست میگویی!

  احساست را میفروشم!

    به نگاهی سرد!

      به  زوزه های دهانی  بسته!

        به سکوتی مبهم!

          به خماری چشمان ساکت!

            به خریت دل!

              به انکه تو میگویی عشق!


می فروشم!

  همه را مفروشم !

    من این  باران   احساس را میفروشم!

      به  کوه ترس!

       به  سرسختی غرور ! 

        به سوتکی که برای هر کس میزند!


بی لیاقتم !

میدانم!

پرسپولیس زلزله محبوب هر چی دله

پرسپولیس قهرمان میشه خدا  

 

میدونه که حقشه به لطف یزدان  

 

وبچه ها پرسپولیس قهرمان میشه   

1272045894 

1272045745 

1272046024

ترکی مثللر

(1چراغ اؤز دیبینه ایشق وئرمز

شرح : چراغ به نزدیکان خود روشنایی نمی دهد .                             

کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره مند می شوند .

(2قویی گازان اوزون درینده گوره ر

شرح : چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می بیند . 

چاه کن همیشه ته چاه است .

چاه مکن بهر کسی                     اول خودت دوم کس

(3آتی آتین یانیندا باغلاسان یا هایین گوتورور یا هویین

شرح : اسب را کنار اسب دیگر ببندند یا خلقش را می گیرد و یا خویش را. 

تاثیر صحبت همنشینان به هم است.

ترا از برگ گل هر چند دامن پاکتر باشد          مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد

(4آز یاشا - آزاد یاشا - انسان یاشا

شرح : کم زندگی کن ولی آزاد و انسان زندگی کن . 

کسانیکه زندگی اندک در آزادی را به عمر طولانی در ذلت ترجیح میدهند 

(5داما داما گول اولار - دادا دادا هیچ اولار

شرح : با چکه چکه کردن استخر ( دریاچه ) درست می شود و با مزه مزه کردن هیچ ( تمام ) می شود.

معادل : قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود در فارسی می باشد .

متن سنگ قبر بزرگان

                                متن سنگ قبر پروین اعتصامی
                                          آنکه خاک سیه اش بالین است 

                                       اختر چرخ ادب پروین است 

                                       گرچه تلخی از ایام ندید   

                                هر چه خواهی سخنش شیرین است


متن سنگ قبر فروغ فرخزاد
من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی

واز نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من آمدی برای من م

ای مهربان چراغ بیارو یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم


متن سنگ قبر کوروش کبیر
ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی
میدانم خواهی آمد
من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم
بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر


متن سنگ قبر فریدون مشیری
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب با درختان بنشین


 

متن سنگ قبر خسرو شکیبایی

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد


متن سنگ قبر حافظ
بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود..


متن سنگ قبر سهراب سپهری
به سراغ من اگر می آیید
نرم وآهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من


متن سنگ قبر منوچهر نوذری
زحق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی


متن سنگ قبر وینستون چرچیل
من برای ملاقات با خالقم آماده ام
اما اینکه خالقم برای عذاب دردناک ملاقات با من آماده باشد چیز دیگریست



متن سنگ قبر نیوتن

                          طبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود       خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید.                                  وهمه روشن شد    

    

 

 متن سنگ قبر اسکندر مقدونی                               

                            
اکنون گور او را بس است                                                 
آنکه جهان اورا کافی نبود                                                 

 

                                
  
متن سنگ قبر بابک بیات
                                        سکوت سرشار از ناگفته هاست