دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

همایش شکاف لب و کام

سلام دوستان.دید چی شد؟؟؟؟!!!!یه همایش از دست دادیم اون هم کجا تو اصفهان عزیز... 

حالا دلگیر نشید اینم یه خبر کوچولو از همایش ..............  

دومین همایش کشوری شکاف لب و کام با حضور رئیس دانشگاه ،  دکتر برایان سامرلد جراح پلاستیک از استرالیا، دکتر مظاهری جراح پلاستیک از آمریکا،  مسئولین دانشگاهی، هفتم تا نهم مهرماه در تالار ابن سینای دانشگاه برگزار شد.

دکتر شیرانی،رئیس دانشگاه در این همایش بیان نمودند: دانشگاه علوم پزشکی اصفهان یکی از بهترین و پیشتازترین دانشگاه های علوم پزشکی کشور در بحث شکاف لب و کام می باشد.

آقای دکتر شیرانی در ادامه افزودند: یکی از افتخارات نظام سلامت،کار تیمی و منسجم است که اگر یک تیم درمانی به خوبی کار نکند و هماهنگ نباشد بیمار صدمه خواهد دید.

دکتر ادیبی، معاون تحقیقات و فناوری دانشگاه در این همایش گفت: شکاف لب وکام یک بیماری مادرزادی قابل ترمیم است که در آنها بافت دهان یا لب در هفته ی اول تکامل جنینی به خوبی تشکیل نمی شود.

دکتر ادیبی در ادامه افزود: مهمترین فناوری در نظام سلامت، ارتقای سلامت جامعه  است که تیم شکاف لب و کام  دانشگاه نسبت به دیگر تیم های درمانی کشور در این زمینه یک گام جلوتر بوده و تاکنون توانسته در زمینه تشخیص و درمان به موقع بیماران مبتلا به این بیماری موفق عمل کند.

دکتر معمارزاده، سرپرست تیم شکاف لب و کام دانشگاه و دبیر علمی این همایش گفت: دومین همایش کشوری شکاف لب و کام، با هدف ایجاد بستر مناسب برای بیان مطالب علمی جدید و معرفی تکنیک های جدید در درمان بیماران شکاف لب و کام برگزار شد.

وی در ادامه با اشاره به اینکه 130 مقاله به دبیرخانه همایش ارسال شده است، افزود: از این تعداد 100 مقاله پذیرفته شده که به صورت پوستر و سخنرانی در این 3 روز به مدعوین ارایه گردید.

دکتر معمارزاده در ادامه افزود: در دومین همایش کشوری شکاف لب و کام سعی شده است که با بحث و تبادل نظر در رابطه با مشکلات درمانی، عوارض جراحی با تکنیک ها و روش های جدید، زمینه لازم برای ارتقای سطح دانش پزشکان و متخصصین فراهم شود.

وی در ادامه تأسیس خیریه امام حسین(ع)، برگزاری سمینارهای آموزشی مخصوص خانواده ها برای نحوه صحیح صحبت کردن بچه های زیر 9 ماه، اجرای طرح پروتکل درمانی این بیماری به صورت کشوری در 3 ماهه آینده با همکاری معاونت تحقیقات و فناوری را از دیگر فعالیت های این تیم نام برد.

وی در ادامه گفت: امید است با برگزاری منظم چنین همایش هایی در سال های آینده بیش از پیش شاهد اجرای تحقیقات در جهت بهبود وضعیت سلامت این بیماران باشیم.

تذکر

سلام بچه ها. این چه مسخره بازیه که در آوردید؟؟؟؟؟؟وبلاگ علمی رو کردید صحنه جنگ. برا یادآوری می گم این یه وبلاگ علمی و فرهنگیه.مطلب طنز خوبه ولی نه این طنزای بی خود.  

فائزه و آقای خالدی به عنوان یه خواهر بزرگتر البته اگه حرفمو قبول داشته باشید ازتون خواهش میکنم این مطالب اخیر رو خودتون پاک کنید و الا خودم این کار رو میکنم البته با عرض پوزش.

درس اخلاق...

یه کلاغ روی یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد... یه خرگوش از کلاغ پرسید: منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی!... خرگوش روی زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... یهو روباه پرید خرگوش رو گرفت و خورد!
 
 
نتیجه ی اخلاقی: برای اینکه بیکار بشینی و هیچ کاری نکنی ، باید اون بالا بالاها نشسته باشی!

کنکور!!!

 

حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است و چون هوا گرم است مطالعه دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین 263 روز دیگر ، باقی می ماند

در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی می ماند

اما سلامتی جسم و روح ، روزانه یک ساعت تفریح را می طلبد که جمعا 15 روز میشود. پس 126 روز باقی می ماند

طبیعتا دو ساعت در روز برای خوردن غذا اعم از صبحانه، نهار و شام لازم است که در کل 30 روز میشود. پس 96 روز دیگر باقیست

یک ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی با دیگران و البته پشتیبان ضروری است. چرا که انسان موجودی است اجتماعی ، و این خود 15 روز از کل سال است. بنابراین 81 روز از سال باقی می ماند

روزهای امتحان دست کم 45 روز از سال را به خود اختصاص میدهد و نظر به حجم بالای درس ها و خستگی ناشی از امتحان، 36 روز دیگر باقی می ماند

تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف که دست کم 30 روز در سال است. مگر میتوان در این اعیاد وقت را به مطالعه گذراند؟ پس 6 روز باقیست

در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی می ماند

سینما رفتن و سایر امور شخصی هم لااقل دو روز از سال را در بر میگیرد پس فقط یک روز دیگر باقیست

یک روز باقیمانده همان روز تولد شماست، چگونه میتوان در آن روز بخصوص درس خواند

پس یک داوطلب نرمال (!) نمی تواند امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد

تازه اینا بدون حسابه ی زمان صرف شده برای اینترنت و چت است که خودش خیلی وقت میبره

   


اگر داوطلبی در کنکور پذیرفته نشد ، هیچ تقصیری متوجه او نیست چرا که سال فقط 365 روز دارد در حالیکه

در سال ، 52 جمعه داریم و میدانید جمعه ها فقط برای استراحت است. به این ترتیب 313 روز می ماند

شعر اعتصامی بر روی سنگ قبر خودش

«شعری برای سنگ قبر خودم»

این کـه خاک  سـیـهش بالـین اسـت

اخـتر  چـرخ  ادب  پـرویـن  اسـت

گرچه  جـز  تلـخی  از  ایـام  نـدیـد

هرچه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد

هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و به هر جا برسی

آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد

چون بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند

چاره تسلیم و ادب ٬ تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن

دهر را رسم و راه دیرین است

خـرم آن کس کـه در ایـن محـنت گـاه

خـاطری را سـبب تسکـین اسـت


پیام تشکر

{img_a}  

این دسته گل خشکل تقدیم به همه ی دوستای عزیزی که تو تب و تاب شروع ترم جدید تولد ما مهری ها رو یادشون بود.ممنون.دوستون داریم.                                                                                             متولدین مهر   نماد:میزان

ویژگی‌ها و خصوصیات‌ کلی‌ متولدین‌ مهر ماه‌: با تدبیر، با سیاست‌، مؤدب‌، با نزاکت‌ و آداب‌ دان‌
احساساتی‌، خیال‌ پرداز، دلربا، جذاب‌ و ملیح‌
بردبار، پر تحمل‌، آسان‌ گیر، اجتماعی‌، خوش‌ مشرب‌، خون‌ گرم‌، معاشرتی‌، زودآشنا و پر شور
، آرام‌
جنبه‌ منفی‌ شخصیت‌ متولدین‌ مهر ماه‌:دو دل‌ و نامطمئ
ن  منظور همون محتاطه !
خوش‌ باور و تأثیرپذیر
خوب ببینید ما همیشه نیمه ی پر لیوان رو می بینیم
خودخواه‌ و لوس‌
   وای وای چه حرفا هلش بده تو برفا
بسیاری‌ از طالع‌ بینان‌ مدرن‌ ماه‌ مهر را مطلوب‌ترین‌ و مفیدترین‌ ماه‌ در منطقه‌ البروج‌در نظر می‌گیرند، چون‌ این‌ ماه‌، زمان‌ برداشت‌ است‌ و اشخاص‌ ثمرات‌ سخت‌ کوشی‌خود در فصل‌ بهار را در این‌ ماه‌ به‌ دست‌ می‌آورند. در ماه‌ مهر هوایی‌ مطبوع‌ و آرامش‌بخش‌ را تنفس‌ می‌کنیم‌ و از آفتاب‌ بی‌رمق‌ و میوه‌های‌ خوشمزه‌ آن‌ لذت‌ می‌بریم‌.متولدین‌ مهر ماه‌ در میان‌ منطقه‌ البروج‌ از دلپذیرترین‌، با فرهنگ‌ترین‌ و مؤدبانه‌ترین‌خصوصیات‌ اخلاقی‌ برخوردارند و اکثرا خوش‌ قیافه‌ و جذاب‌ هستند.
شرمندمون فرمودن !!! آنها خوش‌سلیقه‌ و شیک‌ هستند، طبیعتا افرادی‌ مهربان‌، دلرحم‌، ملایم‌، عاشق‌ زیبایی‌ وهماهنگی محسوب‌ می‌شوند واز هر چیزی‌ که‌ سرگرمشان‌ کند، استقبال‌ می‌کنند.

ادامه مطلب ...

دستان من حرکت زندگی من است(۲تا ۸ مهر ماه هفته ناشنوایان)

دنیایشان ساکت است و سکوت را با همه ژرفای وجودشان احساس می کنند. وقتی به چشمان معصومشان می نگری دراعماق نگاهشان ابهامی مرموز نهفته است. هنرشان شنیدن «با چشم» است! همه وجودشان قلبشان و همه قلبشان ، نگاهشان است و نگاهشان سرشار از کلام وسخن. نگاهشان کتابی پرمحتوی است که باید آن را با صبر و حوصله خواند.
از ناشنوایان می گویم، از آنانی که هیاهو را در دنیای سکوت تجربه می کنند. از آنان که با زبان بی زبانی سخن می گویند و با درهم شکستن سکوت غمبارشان، امید را معنا می بخشند و شور و نشاط را تجلی می دهند «هیچ صدایی در دنیا خوش آهنگ تر از صدای کودک ناشنوایی که سخن می گوید، نیست».آنان با چشم می شنوند و با حرکات لبها و اشارات دست سخن می گویند و ازاین طریق به دنیای تیره خویش رنگ و جلوه یی تازه می بخشند.
اختصاص هفته اول مهرماه به عنوان هفته ناشنوایان فرصتی است که جامعه ضمن شناخت کافی ، جهت رفع مشکلات و مسائل این عزیزان ، گامهای اساسی و ارزنده یی بردارد.
  

۸مهر ماه روز جهانی ناشنوایان را گرامی میداریم.

یادش بخیر !!!

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم


 

 

 

 


 
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم



شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....

شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود 
 


شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون 

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...

شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود


شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم

شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل


شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما 

شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم  


شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه

شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه... بالهاشوزود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد

شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم

شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییی یییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!

متولدین گل ماه مهر تولد قشنگتون مبارک !!!!!!!!!

   http://www.soi.ir/pic/images/93110554819858242000.jpg                                                                                                       برای روز میلاد تن خود
من آشفته رو تنها نزاری
برای دیدن باغ نگاهت
میون پیکر شبها نزاری
همه تنهاییا با من رفیقن
منو در حسرت عشقت نزاری
برای روز میلاد تن خود
من و دور از دل و دیدت نزاری
دلم دلتنگ و مهر تو می خواد
دلم رو در پی غم ها نزاری
میام تنها توی قلبت می شینم
منو قلبت رو جایی جا نزاری
عزیزم جشن میلادت مبارک
منو اون سوی جشن دل نزاری

عزیزم جشن میلادت مبارک
منو اون سوی جشن دل نذاری
از طرف دوستان عزیزتر از جان!

دانشجوی نابغه

سوال زیر یکی از سوالات امتحان فیزیک در دانشگاه کپنهاگ بود. توضیح دهید که چگونه می توان با استفاده از یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان خراش را اندازه گرفت؟ یکی از دانشجویان چنین پاسخ داد: به فشار سنج یک نخ بلند می بندیم سپس فشارسنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان می کنیم که سرش به زمین بخورد. ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه ی طول فشارسنج خواهد بود. پاسخ بالا چنان مسخره به نظر می آمد که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد. ولی دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجدید نظر در نمره ی خود کرد. یکی از اساتید دانشگاه به عنوان قاضی تعیین شد و قرار شد که تصمیم نهایی را او بگیرد. نظر قاضی این بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است، ولی نشان گر هیچ گونه دانشی نسبت به اصول علم فیزیک نیست. سپس تصمیم گرفته شد که دانشجو احضار شود و در طی فرصتی شش دقیقه ای پاسخی شفاهی ارائه دهد که نشانگر حداقل آشنایی او با اصول علم فیزیک باشد. دانشجو در پنج دقیقه ی اول ساکت نشسته بود و فکر می کرد. قاضی به او یادآوری کرد که زمان تعیین شده در حال اتمام است. دانشجو گفت که چندین روش به ذهنش رسیده است ولی نمی تواند تصمیم گیری کند که کدام یک بهترین می باشد. قاضی به او گفت که عجله کند. و دانشجو پاسخ داد: روش اول این است که فشارسنج را از بالای آسمان خراش رها کنیم و مدت زمانی که طول می کشد به زمین برسد را اندازه گیری کنیم. ارتفاع ساختمان را می توان با استفاده از این مدت زمان و فرمولی که روی کاغذ نوشته ام محاسبه کرد. دانشجو بلافاصله افزود: ولی من این روش را پیشنهاد نمی کنم، چون ممکن است فشارسنج خراب شود! روش دیگر این است که اگر خورشید می تابد، طول فشارسنج را اندازه بگیریم، سپس طول سایه ی فشارسنج را اندازه بگیریم و آنگاه طول سایه ی ساختمان را اندازه بگیریم. با استفاده از نتایج و یک نسبت هندسی ساده می توان ارتفاع ساختمان را اندازه گیری کرد. رابطه ی این روش را نیز روی کاغذ نوشته ام. ولی اگر بخواهیم با روشی علمی تر ارتفاع ساختمان را اندازه بگیریم، می توانیم یک ریسمان کوتاه را به انتهای فشارسنج ببندیم و آن را مانند آونگ ابتدا در سطح زمین و سپس در پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوریم. سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نیروی گرانش دو سطح بدست آوریم. من رابطه های مربوط به این روش را که بسیار طولانی و پیچیده می باشند در این کاغذ نوشته ام. آها! یک روش دیگر که چندان هم بد نیست: اگر آسمان خراش پله ی اضطراری داشته باشد، می توانیم با استفاده از فشارسنج سطح بیرونی آن را علامت گذاری کرده و بالا برویم و سپس با استفاده از تعداد نشان ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را بدست بیاوریم. ولی اگر شما خیلی سرسختانه دوست داشته باشید که از خواص مخصوص فشارسنج برای اندازه گیری ارتفاع استفاده کنید، می توانید فشار هوا در بالای ساختمان را اندازه گیری کنید، و سپس فشار هوا در سطح زمین را اندازه گیری کنید، سپس با استفاده از تفاضل فشارهای حاصل ارتفاع ساختمان را بدست بیاورید. ولی بدون شک بهترین راه این می باشد که در خانه ی سرایدار آسمان خراش را بزنیم و به او بگوییم که اگر دوست دارد صاحب این فشارسنج خوشگل بشود، می تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگوید تا فشارسنج را به او بدهیم! دانشجویی که داستان او را خواندید، نیلز بور، فیزیکدان بزرگ دانمارکی بود.!!!