دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

تابستان

سایه ها می دانند که چه تابستانی است

.ظهر تابستان است

 

سایه ها می دانند که چه تابستانی است

 

 سایه هایی بی لک گوشه ای روشن و پاک

 

 کودکان احساس! جای بازی اینجاست...

 

در دل من چیزی ست ،

 

 مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح ،

 

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت ،

 

 بروم تا سر کوه .

 

 دورها آوایی ست ، که مرا می خواند ...  

عشق

همه


لرزش دست و دلم


از آن بود که


که عشق


پناهی گردد،


پروازی نه


گریز گاهی گردد.


آی عشق آی عشق


چهره آبیت پیدا نیست

گاهی عشق ...

 سیدعلی صالحی

هرجا و هر کجای جهان که باشم

باز به بسترِ بی‌خواب خود برمی گردم،

باز این عطر و اسم توست

که مرا

به مرور واژه‌ها می‌خواند.

من از شروعِ تو بوده

که شب را

برای رسیدن به صبح می‌خواهم.

و تو

هر جا و هرکجای جهان که باشی

باز به رؤیاهای من بازخواهی‌گشت.

تو مرا ربوده، مرا کُشته

مرا به خاکسترِ خواب‌ها نشانده‌ای

هم از این روست که هر شب

تا سپیده دم بیدارم.

دشوار است!

کسی باورنخواهدکرد،

اما تو

تکلمِ خواناترین کلمات را از من ربوده‌ای،

تو

دل و دیده‌ی دریا پَرَست ِ مرا از تخیل تشنگی ربوده‌ای.

حیرت‌آور نیست

عشق گاهی به شکلِ دوست می‌آید

عشق گاهی به شکلِ ... زبان‌ام لال!

به من بگو بی‌انصاف

این چه خوابی‌ست

که دست از ربودن رؤیاهای من برنمی‌دارد!

عشق

همین است در سرزمین من،

من کُشنده‌ی خواب‌های خویش را

دوست‌می‌دارم.

حالا هزاره‌هاست

خانه به خانه وُ

کو به کو،

هی می‌گردم و باز

بازت نمی‌یابم به این جهان.

جهان

این جهانِ بی هر کجا

که مرا در مرارتِ کلمات ِ خود

کشته‌است .

بهترین داستان قرن

روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. آخر گفت:
- بیزحمت… مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم می‌خواهد، ولی زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزها هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیزی را تا اهلی نکنند، نمی‌توان شناخت. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند. اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد، آدمها بی‌دوست و آشنا مانده‌اند. تو اگر دوست می‌خواهی مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها می‌نشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ حرف نخواهی زد. زبان سرچشمه سوءتفاهم است. ولی تو هر روز می‌توانی قدری جلوتر بنشینی.
فردا شازده کوچولو باز آمد.

ادامه مطلب ...

یا اباصالح المهدی

 

 

ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد 

یا درد و غم طی می شود یا شهریاری می رسد 

ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر 

گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد 

ولادت امام زمان رو به همه ی دوستای گلم تبریک میگم 

 

فائزه

خدایا...

www.tifooses.mihanblog.com

            خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

 

   بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...

 

              بیا تا دل کوچــــــــــکم را

 

    خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!

 

           خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..

 

   که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!

 

     بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن..

 

        که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!

 

         خدایـــا کمـــک کـــن :

 

    که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..

 

                کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...

 

               مبـــادا بمیـــرد...!!!

 

    خــــدایــا دلــــــم را

 

     که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..

 

    اگر چه شــــــکســــــته!!!

 

                       شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!

بدون شرح...

باران نباش تا با التماس به پنجره بکوبی که نگاهت کنند،ابرباش تا با التماس نگاهت کنند تا بباری....

خودرا تغییر دهیم!(داستان خواندنی)


 

ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایده ای ندارد . قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود . اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند .
یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتاخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام خواهد داد. اما به دلیل فقدان سرمایه کافی ،این درخواست از سوی کتابخانه رد شد . فصل بارانی شدن فرا رسید، اگر کتابها بزودی منتقل نمی شد ، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس می گردید . رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید .
روزی ، کارمند جوانی از دفتر رییس کتابخانه عبور کرد. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است .
رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی ، جوان پاسخ داد: سعی می کنم مساله را حل کنم . روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشر شد به این مضمون : همه شهروندان می توانند به رایگان و بدون محدودیت کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند . خود را تغییر دهیم نه جهان را!!!

معنی زندگی

هر کسی می تواند بار زندگیش را هر چقدر هم که سنگین باشد تا امشب به دوش کشد.هر کسی می تواند کارش را هر چقدر هم که دشوار باشد برای یک روز انجام دهد.هر کس می تواند تا غروب امروز عاشقانه , صبورانه , لطیف وپاک زندگی کند و معنی کل زندگی همین است.