دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

روانشناسی زبان

روانشناسی زبان (psycholinguistics) نام شاخه علمی‌نسبتاً جدیدی است که از محل تلاقی زبانشناسی و روانشناسی جوانه زده است. موضوع این علم مطالعه جنبه‌های ذهنی زبان، یا به بیان دیگر، رابطه ذهن و زبان است. پیشرفت عصب- روانشناسی (نوروپسیوکولوژی) هنوزبه آنجا نرسیده است که ما را از کاربرد واژه «ذهن» بی‌نیازکند. هنوز راه درازی در پیش است تا ما به همه اسراری که در کاسه سرمان نهفته است پی ببریم و بتوانیم آزادانه به جای ذهن، کلمه مغز را به کار ببریم. با این‌همه، تصور نمی‌کنم در بین کسانی که با این‌گونه مسائل سروکاردارند تردیدی وجود داشته باشد که بدون مغز چیزی به نام ذهن وجود ندارد.
پیش از آنکه وارد بحث شویم، باید به یک تمایز مهم توجه داشته باشیم و آن تمایز بین زبان و گفتار است. زبان عبارت است از مجموعه‌ای قواعد که به آن دستور (یا گرامر) می‌گویند و نیز تعدادی واژه که واژگان زبان را تشکیل می‌دهد. قواعد دستوری و واژگان زبان ماهیت ذهنی دارند و در جایی از مغز ما که چون و چند آن هنوز به درستی روشن نیست، نگهداری می‌شوند و ناچار مستقیماً درمعرض مشاهده نیستند. به بیان دیگر، زبان رفتار نیست. برعکس، گفتار نمود یا حالت بالفعل زبان است، از این‌رو نوعی رفتار است که مستقیماً به مشاهده درمی‌آید. ما در این بحث، «زبان» و «گفتار» را، با حفظ تمایزی که ذکر شد، به کار می‌بریم. این تمایز در بحثهای فنی زبانشناسی و روانشناسی زبان اهمیت بسیار دارد.
روانشناسی زبان، با آنکه علمی نوخاسته است، به سرعت رشد می‌کند و مسائل متنوع زیادی را در حوزه پژوهشهای خود قرارداده است. ما در اینجا نمی‌توانیم به بحث همه این مسایل بپردازیم. ناچار، برای اینکه از موضوعات مورد بحث تصوری به دست داده باشیم، برخی از آنها را با شرحی مختصر ذکر می‌کنیم.


تولید و ادراک گفتارقبلاً گفتیم که زبان ماهیت ذهنی دارد و نمود یا تجلی آن گفتار است. ما وقتی سخن می‌گوییم، یعنی در تولید گفتار، از قواعد و واژگانی که در حافظه خود اندوخته‌ایم سود می‌جوییم؛همچنین وقتی به سخن دیگران گوش می‌دهیم، یعنی در ادراک گفتار، باز از همان قواعد و واژگان که در مغز خود داریم، استفاده می‌کنیم، ولی مسئله در اینجا تمام نمی‌شود. باید دانست چه فرایندهای ذهنی در برقراری این ارتباط دخالت دارند؛ مثلاً چه فرایندهای ذهنی هم‌اکنون به شما امکان می‌دهد جمله‌های مرا به سرعت با قواعد و واژگانی که در ذهن دارید مقابله کنید و مفهوم آنها را درک کنید و متقابلاً چه فرایندهایی به من امکان می‌دهند تا جمله‌هایی را که شما می‌شنوید، تولید کنم. به بیان دیگر، مراجعه دائم از سوی گوینده و شنونده به قواعد و واژگان زبان چگونه صورت می‌گیرد و از چه اصولی پیروی می‌کند؟
تحقیق در این مسائل فقط یک کنجکاوی علمی و نظری نیست. نتایجی که از این تحقیقات به دست آمده در مهندسی ارتباطات مورد استفاده قرار گرفته است. بد نیست در این مورد توضیح بیشتری بدهیم. یکی از خصوصیات زبان انسان این است که میزان حشو (redundancy) در آن نسبتاً زیاد است. حشو مفهومی است در نظریه خبر (یا نظریه اطلاعات) که تعریف بسیار دقیق ریاضی دارد. ولی ما در اینجا از تعریف فنی آن چشم می‌پوشیم و آن را به زبانی غیرفنی چنین تعریف می‌کنیم: حشو در ارتباط موقعی پیش می‌آید که مفهوم پیام تا حدی قابل پیش‌بینی باشد. هر چه بیشتر قابل پیش‌بینی باشد میزان حشو نیز در آن بیشتر است. مثلاً اگر شما جمله ناتمام «من متأسفانه دیروز قلم خودنویسم را...» به فارسی‌زبانی بدهید و از او بخواهید آن را تکمیل کند، او دو یا سه امکان بیشتر ندارد که یکی از آنها «گم کردم» خواهد بود؛ ولی اگر کلمه «گم» را هم قبلاً داده باشید، با قطعیت صددرصد «کردم» را به آن اضافه خواهد کرد. او برای تکمیل این جمله از مقدار حشوی که در جمله است کمک می‌گیرد یا، به بیان دیگر، حشوی که در جمله وجود دارد فعل آن را قابل پیش‌بینی می‌سازد.
ما در کاربرد روزمره زبان بیش از آن مقداری که واقعاً می‌شنویم حدس می‌زنیم یا، به عبارت دیگر، بیش از مقداری که از جوهر صوتی زبان خبر می‌گیریم، از دانش ناآگاه خود درباره احتمال وقوع عناصر زبان کمک می‌گیریم. مهندسان ارتباط از این امر در طراحی دستگاههای ارتباطی استفاده می‌کنند. صدای انسان در گفتار روزمره ارتعاشاتی بین 50 تا 10000 دور در ثانیه دارد، ولی دستگاه تلفن (اگر کیفیت بسیار ممتازی داشته باشد) فقط ارتعاشات بین 200 تا 3400 دور را منتقل می‌کند؛ یعنی، وسعت باند آن 3/1 وسعت باند مورد نیاز گفتار است (البته این 3/1 حساس‌ترین قسمت باند را تشکیل می‌دهد.) بدین ترتیب، تمام اطلاعات اکوستیک گفتار که در بالا و در پایین این دو حد باشد، در مکالمات تلفنی از شنونده گرفته می‌شود. با این‌همه، ما در مکالمات عادی کمتر به اشکال برمی‌خوریم، زیرا حشو موجود در زبان، اطلاعات اکوستیک ازدست‌رفته را جبران می‌کند. استفاده شنونده از حشو برای پر کردن خلا اکوستیک، در تحلیل نهایی به ساختمان گوش و نحوه پردازش اطلاعات شنیداری در مغز مربوط می‌شود، و به همین دلیل هم ادراک گفتار در حوزه روانشناسی زبان قرارمی‌گیرد.


زبان و حافظهبه رغم فرضیه‌های گوناگون و پژوهشهای فراوان، اساس نوروفیزیولوژیک حافظه هم‌چنان در پرده ابهام مانده است، ولی این، مانع از آن نشده که حافظه از جنبه رفتاری مورد مطالعه قرارگیرد و پیشرفتهایی حاصل گردد. تا آنجا که به بحث ما مربوط می‌شود، روانشناسان زبان می‌خواهند بدانند قواعد و واژگان زبان چگونه در حافظه نگهداری می‌شود؛ مثلاً پیوندهایی که بین شکل املایی و تلفظ و معنی کلمه وجود دارد و اغلب یکی باعث فراخوانی دیگری می‌شود، چگونه در حافظه ضبط می‌شوند. همچنین، روابط آوایی بین تلفظ یک کلمه و کلمات دیگر و نیز روابط معنایی بین یک کلمه و کلمات دیگر چگونه در حافظه حفظ و فراخوانده می‌شود. نیز چگونه است که گاهی این روابط دچار اختلال می‌گردند؛ مثلاً ممکن است تلفظ کلمه‌ای را به یاد بیاوریم، ولی معنی آن را فراموش کرده باشیم. رابطه تصویری و صوتی زبان نیز مبحث دیگری از مباحث زبان و حافظه است؛ یعنی، می‌توان پرسید که رابطه خواندن و نوشتن، که از نمادها یا نشانه‌های دیداری استفاده می‌کنند، از یک طرف، و گفتن و شنیدن، که از نمادهای صوتی یا شنیداری بهره می‌گیرند، از طرف دیگر، چگونه است و این ارتباطها چگونه در حافظه ضبط و نگهداری می‌شوند و عبور از یکی به دیگری چطور صورت می‌گیرد. از طرف دیگر، چون قسمت اعظم اطلاعاتی که ما در حافظه خود نگهداری می‌کنیم صورت کلامی دارند، یعنی در قالب جملات زبان ضبط و نگهداری می‌شوند و به یاد سپردن و فراموش کردن آنها با ساخت زبان رابطه دارد، ناچار زبان یکی از عوامل مهم در ساخت و کار حافظه است، ناچار هر نظریه‌ای که درباره حافظه ارائه شود، باید نقش زبان را در کارکرد آن در نظر داشته باشد.
در دهه 1940، عصب‌شناس بلندپایه کانادایی، ویلدر پنفیلد، سرگرم جمع کردن شواهدی بود که نشان می‌داد کلید رمز حافظه انسان در قطعه‌های گیجگاهی قشر مخ و به خصوص در هیپو کامپ، که از زیر به درون قطعه‌های گیجگاهی فرو رفته است، جای دارد. پنفیلد روی بیماران صرعی عمل می‌کرد و نواحی آسیب‌دیده مغز آنها را که موجب تحریک و بروز حمله‌های صرعی می‌شدند، برمی‌داشت. او برای اینکه بتواند کانون صرع را به دقت ردیابی کند، از روشی برای کندوکاو در مغز انسان استفاده کرد که شاید بیش از هر روش دیگر درباره سازمان مغز به ما آگاهی داده است. او سطح مغز را با جریان الکتریکی بسیار خفیفی تحریک می‌کرد، نه به آن اندازه که به آن آسیبی برساند، بلکه در حدی که در یاخته‌ها و رشته‌های عصبی که در زیر تحریک الکترود قرار می‌گرفتند، تکانهای عصبی برانگیزد. بیماران در جریان این تجاوز الکتریکی به مغزشان کاملاً هشیار بودند. فقط پوست سر آنها به طور موضعی بی‌حس شده بود، زیرا بافتهای خود مغز در برابر لمس، حرارت یا درد حساسیتی ندارند. پنفیلد به دنبال این بود که در مغز هر بیمار ناحیه‌ای را کشف کند که در اثر تحریک آن بتواند در ذهن او همان حالت اخطارمانند شگفت را، که معمولاً بیماران صرعی را از نزدیک شدن حمله باخبر می‌کند، برانگیزد و، به نظر او، این ناحیه‌ای بود که باید برداشته شود. روش پنفیلد با موفقیت چشمگیری روبه‌رو گردید. اما روش او این امکان را نیز در اختیار او گذاشت که کارکردهای قسمتهای دیگر قشر مخ را نیز کشف کند. تحریک قشر حرکتی مخ موجب پرشهایی در عضلات می‌گردید که بیمار نمی‌توانست از آنها جلوگیری کند؛ تحریک ناحیه حسی باعث می‌شد که بیمار احساسهای عجیبی روی پوست خود بکند؛ تحریک قشر بینایی مخ موجب می‌شد که بیمار درخشش نور یا پیچ و تاب خوردن اشکالی رنگین را در میدان بینایی خود ببیند، اما وقتی پنفیلد الکترود خود را به قطعه گیجگاهی و خود هیپوکامپ متوجه کرد، وضع به گونه‌ای دیگر بود. این‌بار تجارب بیمار صرفاً حرکات یا احساسهای بریده‌بریده نبود، بلکه رویدادهای کاملی بود که بیمار در زندگی گذشته خود تجربه کرده بود و اکنون آن رویدادها، و نه خاطره آنها، از نو به تجربه بیمار درمی‌آمدند. شخص یکباره به زندگی گذشته خود باز گردانیده می‌شد و چنین احساس می‌کرد که صحنه آشنایی دارد از نو برای او تکرار می‌شود.
یکی از بیماران او که این عمل روی او انجام گرفت زن جوانی بود. وقتی سر الکترود روی نقطه‌ای در قطعه گیجگاهی وی قرار گرفت، فریاد کشید: «فکر می‌کنم صدای مادری را شنیدم که پسر بچه‌اش را در جایی صدا می‌کند. به نظرم می‌رسد واقعه‌ای بود که سالها پیش.. دور و بر جایی که زندگی می‌کنم اتفاق افتاد.»
ظاهراً الکترودهای پنفیلد فعالیتی را در هیپوکامپ، درون قطعه گیجگاهی برمی‌انگیختند و از این رهگذر خاطره‌هایی دوردست را از سیلان هشیاری بیمار بیرون می‌کشیدند. تحقیقات جدید یافته‌های پنفیلد را تأیید کرده‌اند. از این بحث دو نتیجه می‌توان گرفت: یکی اینکه قطعه‌های گیجگاهی و به خصوص هیپوکامپ در نگهداری یادها یا خاطره‌های ادراکی و زبانی نقش بسیار مهمی‌دارند، دیگر اینکه بسیاری از خاطره‌های ما در قالب الگوهای زبان به یاد سپرده و فراخوانده می‌شوند؛ این هم یکی دیگر از دلایلی است که روانشناسی زبان به شناخت چگونگی پیوند حافظه و زبان علاقمند است.


دو زبانگی و چند زبانگیهمه ما کودکانی را می‌شناسیم که در خانواده‌هایی بزرگ شده‌اند که پدر و مادر آنها به دو زبان مختلف صحبت می‌کنند و در نتیجه آنها از اوان طفولیت دو زبان یاد گرفته‌اند و دو‌زبانه شده‌اند. به کرات اتفاق می‌افتد که این کودک در جامعه‌ای بزرگ می‌شود که زبان یا زبانهای رسمی آن غیر از زبان پدر و مادر اوست. در چنین حالتی، کودک چندزبانه خواهد شد. میلیونها کودک در سرتاسر جهان یافت می‌شوند که، بنا به مقتضیات محیط زندگی خود، از خردسالی چندزبانه شده‌اند. آنچه مورد توجه روانشناسی زبان است یافتن پاسخ برای این‌گونه سوالات است: این کودکان چگونه نظامهای زبانی مختلف را یاد می‌گیرند؟ چگونه آنها را از هم جدا نگاه می‌دارند؟ آیا تداخلی بین این زبانها صورت می‌گیرد و اگر می‌گیرد، چگونه است؟ از چه قواعدی پیروی می‌کند؟ گذر از یک نظام زبانی به نظام زبانی دیگر چگونه رخ می‌دهد؟ آیا تسلط کودک به همه این زبانها به یک اندازه است و اگر نه، چه عواملی در این عدم تساوی دخالت دارند؟
از سوی دیگر، بزرگسالانی را می‌بینیم که در کودکی فقط به زبان مادری خود تسلط یافته‌اند، ولی بعداً یک یا چند زبان خارجی نیز یاد گرفته‌اند. روانشناسی زبان می‌خواهد بداند بین چندزبانگی کودکی وچندزبانگی بزرگسالی چه تفاوتهایی وجود دارد و این تفاوتها از کجا ناشی می‌شوند. مثلاً چرا بزرگسالان معمولاً نمی‌توانند زبان خارجی را بدون لهجه یاد بگیرند در حالی که کودکان در یادگیری زبان دوم لهجه پیدا نمی‌کنند؟ در این زمینه‌ها پژوهشهای زیادی انجام شده و از نتایج آنها نیز عملاً در آموزش زبانهای خارجی استفاده شده است.




آسیب شناسی زبانآسیب شناسی زبان در معنی وسیع کلمه به کلیه اختیاراتی گفته می‌شود که، به طور کامل یا ناقص، مانع از یادگیری زبان شود و یا پس از یادگیری مانع از بهره برداری مطلوب از آن شود و یا باعث تخریب و تباه شدن آن گردد. روانشناسان زبان از این جهت به آسیب‌شناسی زبان توجه دارند که امیدوارند مطالعه آن در بیماران، به گشودن اسرار فراگیری و کارکرد زبان در افراد سالم کمک کند. از میان این اختلالات، به انواع زبان‌پریشی (آفازی) توجه بیشتری شده است. زبان‌پریشی به آن دسته از اختلالات زبانی گفته می‌شود که از ضایعه یا آسیب به قسمتی از مغز ناشی شده باشد. از آنجایی که با استفاده از تکنولوژی جدید پزشکی معمولاً می‌توان محل و نوع این آسیب را در مغز مشخص نمود، مقایسه محل و نوع آسیب مغزی با نوع اختلالی که در کارکرد زبان ایجاد شده است می‌تواند بسیار آموزنده باشد. در واقع، قسمت اعظم اطلاعاتی که درباره سازمان‌بندی زبان در قشر مخ اکنون در دست است از رهگذر این نوع مطالعات حاصل شده است.
نخستین آگاهی ما در این زمینه به سال 1861 برمی‌گردد. در چهارم آوریل این سال، در یک نشست پرهیاهو در انجمن انسان‌شناسی پاریس، پزشکی به نام سیمون اوبورتن اعلام داشت که معتقد است قدرت تکلم در قطعه‌های پیشانی نیم‌کره‌های مخ جای دارد. شواهد کلینیکی خود او ناچیز بود، اما او پیش‌گویی کرد که هر بیماری که قدرت تکلم را از دست داده باشد، ولی توانایی فهم زبان در او سالم باشد، اگر مغز او مورد معاینه قرار گیرد، معلوم خواهد شد که آسیب یا فساد در قطعه‌های پیشانی مخ او روی داده است. دبیر آن جلسه جراحی بود به نام پییر پال بروکا؛ بر حسب اتفاق درست چند روز بعد به بیماری برخورد که سالهای سال دچار سستی عضلانی در طرف راست بدنش بود و قدرت تکلم خود را نیز به کلی از دست داده بود. تقریباً تنها صدایی که او می‌توانست ادا کند لفظ «تان» بود و به همین دلیل در نوشته‌های پزشکی آن روز او را آقای «تان» نامیدند. «تان» در هفدهم آوریل 1861، یعنی سیزده روز پس از سخنرانی سیمون اوبورتن، مُرد؛ و بروکا بلافاصله پس از مرگش مغز او را مورد معاینه قرار داد و درست فردای همان روز، نتیجه را به انجمن انسان‌شناسی گزارش داد. پیش‌گویی استنباطی اوبورتن صورت مستند به خود می‌گرفت: قطعه‌های پیشانی مغز «تان» شدیداً فاسد شده بودند.
در ظرف دوسال بعد، بروکا توانست چندین مورد دیگر را نیز مطالعه کند. وی در آن وقت چنین نوشت: «در اینجا هشت مورد یافت می‌شوند که در آنها آسیب در قسمت خلفی شماره سه از سومین شکنج قطعه پیشانی بوده است. این تعداد به نظر من کافی است که اساس فرضهای محکمی قرارگیرد. ولی جالب‌ترین چیز این است که در همه این بیماران در نیم‌کره چپ بوده است. من جرأت نمی‌کنم که از این مشاهده نتیجه‌ای بگیرم. باید در انتظار به دست آمدن حقایق تازه باشم.» نتیجه‌ای که بروکا جرأت نمی‌کرد بگیرد، چیزی است که امروز عموماً پذیرفته شده است؛ یعنی اینکه مرکز تکلم تقریباً همیشه (به استثای بعضی از چپ‌دستها، ولی نه همه آنها) در نیم‌کره چپ مغز قرار گرفته است. ناحیه‌ای در قطعه پیشانی نیم‌کره چپ که بروکا روی آن انگشت گذاشت، امروز، به نام خود او، ناحیه بروکا نامیده می‌شود. این ناحیه به آن قسمت از قشر حرکتی مخ که عهده‌دار حرکات زبان و حنجره است بسیار نزدیک است، ولی از آن کاملاً جداست.
در سال 1874، دانشمند آلمانی، کارل ورنیکه، کشف کرد که اگر آسیب در نیم‌کره چپ، عقب‌تر از ناحیه بروکا و عمدتاً در قطعه گیجگاهی باشد، باعث از بین رفتن فهم زبان، چه به صورت گفتار و چه به صورت نوشتار، می‌شود، در حالی که قدرت تکلم کمتر دچار نابسامانی خواهد شد. این ناحیه از مغز، که امروز به نام ناحیه ورنیکه معروف است، نزدیک به قشر شنیداری مخ، که عهده‌دار تجزیه و تحلیل صداها است، قرار گرفته است.
متأسفانه، به رغم پژوهشهای زیاد، اطلاعات ما درباره سازمان‌بندی زبان در قشر مخ از آنچه که بروکا و ورنیکه گفتند چندان فراتر نرفته است. پژوهشهای جدید حتی قطعیتی را که درباره این دو ناحیه وجود داشت، مورد سوال قرار داده‌اند. گفته می‌شود که آسیب به ناحیه بروکا اغلب موجب اختلال در تولید گفتار می‌شود، آسیب به ناحیه ورنیکه عمدتاً باعث اختلال در درک زبان می‌گردد، ولی اختلالات بیانی یا گفتاری و اختلالات ادراکی زبان منحصراً نتیجه آسیب دیدن ناحیه بروکا و ورنیکه نیستند. دیگر اینکه شواهد روزافزونی وجود دارد دال بر اینکه کارکرد زبان و گفتار فقط در قشر مخ متمرکز نشده است، بلکه پاره‌ای از نواحی زیر مخی را نیز دربرمی‌گیرد؛ مثلاً تحریک الکتریکی یا آسیب به ناحیه خاصی در تالاموس باعث اختلالهای گفتاری می‌گردد. به نظر می‌رسد که تحقیقات جدید ما را از نظریه منطقه‌بندی مغز (localization) دور می‌کنند. مدلی که بعضی از کتابهای روانشناسی درسی از گردش و پردازش اطلاعات زبانی در قشر مخ به دست می‌دهند از حد یک فرضیه فراتر نمی‌رود. به گفته جان هیو لینگز جکسون، عصب‌شناس بلندپایه بریتانیایی، «پیدا کردن محل آسیب مغزی که باعث اختلال در کار زبان می‌شود یک چیز است و پیدا کردن محل خود زبان در مغز چیز دیگر.» و این هر دو را نباید یکی دانست.




فراگیری زبانکودک زبان مادری خود را چگونه یاد می‌گیرد؟ شاید بتوان گفت که میان زبانشناسان، روانشناسان، فلاسفه و بسیاری از علمای رشته‌های دیگر این پیچیده‌ترین و بحث‌انگیزترین سوالی است که درباره زبان فعلاً مطرح است. اما گره کار در کجاست؟ مسئله بر سر اینست که آیا زبان امری است یادگرفتنی، در همان مفهوم که شنا و رانندگی مهارتهایی یادگرفتنی هستند و یا برعکس، امریست ذاتی و فطری همان‌گونه که روی دو پا ایستادن و راه رفتن ما اموری ذاتی و فطری هستند؟ به بیان فنی‌تر، آیا زبان پدیده‌ایست اکتسابی یا پدیده‌ایست ویژه نوع انسان که در نتیجه تکامل در نوع انسان بوجود آمده است؟ نباید تصور کرد که جواب این سؤال ساده است، زیرا در همان نگاه اول، ما با ویژگیهایی برخورد می‌کنیم که می‌تواند زبان را در هر یک از دو مقوله قرار دهد؛ مثلاً می‌بینیم که کودک انسان در هر اجتماعی که به دنیا بیاید و در آن بزرگ شود، زبان همان اجتماع را یاد می‌گیرد و به کار می‌برد: بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که زبان هم، مثل بسیاری از پدیده‌هایی دیگر، امریست اجتماعی، و به این اعتبار اکتسابی؛ که کودک آن را از محیط و اطرافیان خود یاد می‌گیرد. از سوی دیگر، می‌بینیم که در عالم جانداران، حتی در میان نخستین‌ها (پریماتها)، مانند شامپانزه و گوریل، که از لحاظ تکاملی به انسان بسیار نزدیک هستند، موجودی یافت نمی‌شود که به ابزار تکلم مجهز باشد و از زبان، در مفهومی که ما برای انسان می‌شناسیم، برای ایجاد ارتباط با همنوعان خود استفاده کند. بنابراین، از این مشاهده نیز می‌توان نتیجه گرفت که زبان، خاص نوع انسان است و در مفهوم عادی کلمه «یادگیری»، یاد گرفته نمی‌شود.
از میان فلاسفه، تجربه‌گرایان و از میان روانشناسان، رفتارگرایان معتقدند که زبان، مخلوق اجتماع است و ناچار، مانند سایر ارزشها و رفتارهای اجتماعی، جنبه اکتسابی دارد. از نظر رفتارگرایان، زبان مجموعه‌ایست از عادات صوتی که در نتیجه پیوندهای شرطی، ایجاد شده است. خلاصه اینکه، در چهارچوب نظریه رفتارگرایی، یادگیری زبان، گو اینکه از نظر کمّی پیچیده‌تر از اعمال ساده‌ایست که موشها در آزمایشگاه انجام می‌دهند، ولی در نهایت از نظر کیفی با آنها فرق چندانی ندارد و همان اصولی که درباره فشردن میله به وسیله موش و تقویت شدن رفتار او در نتیجه دست یافتن به غذا صادق است، درباره زبان‌آموزی کودک نیز مصداق دارد. این نظریه، بر فطری بودن شالوده‌های زبان خط بطلان می‌کشد و زبان را چیزی بیشتر از یک پدیده یادگرفته که در آخرین تحلیل، نتیجه قدرت یادگیری بیشتری است نمی‌داند.
از پیشروان گروه دوم، که شالوده‌های زبان را امری فطری می‌دانند، نوام چامسکی، زبانشناس و متفکر معروف امریکایی، است. او، که نظریات خود را دنباله اندیشه‌های دکارت می‌داند، معتقد است که کودک انسان آن‌چنان ساخته شده که ذهن او در هنگام تولد، از ساخت بنیادی زبان تصورات ناآگاه و پیش‌ساخته‌ای دارد و همین شالوده فطریست که یادگیری زبان را برای او تا این حد آسان می‌کند. به نظر او، وجود اشتراک زبانهای انسانی که در سرتاسر جهان پراکنده‌اند، بسیار بیشتر از وجوه اختلاف آنهاست. در واقع، زیر قیافه متفاوت زبانها، یکنواختی فراوانی مشاهده می‌شود. این یکنواختی‌ها یک دسته اصول کلی هستند که ناظر بر ساخت همه زبانها می‌باشند و امروز به آنها «همگانی‌های زبانی» یا «جهانی‌های زبانی» (language universals) گفته می‌شود. همگانی‌های زبانی تظاهر مفاهیم کلی و پیش‌ساخته‌ای است که ذاتی ذهن همه انسانها است و از راه تکامل در طول هزارها سال حاصل شده و امروز جزو ویژگیهای جدانشدنی افراد نوع انسان شده است. چامسکی می‌گوید: «گر زبانی به طور مصنوعی ساخته می‌شد که برخی از این اصول کلی را نقض می‌نمود، آن‌وقت آن زبان یا هرگز آموخته نمی‌شد یا اینکه با سهولت و کارایی که یک کودک طبیعی هر زبانی را یاد می‌گیرد، فراگرفته نمی‌شد.» باید توجه داشت که چامسکی نمی‌گوید زبان ارثی است، بلکه می‌گوید شالوده‌های فراگیری زبان فطری یا ژنتیکی هستند.
برای اینکه ببینیم آیا زبان خاص انسان است یا نه، آیا زبان ریشه‌های تکاملی یا ژنتیکی دارد یا نه، و برای یافتن پاسخ به سؤالات بنیادی دیگری از این قبیل، تنها راه نهایی اینست که به ساختمان مغز مراجعه کنیم. پاسخ همه این سؤالات را در نهایت باید در این جعبه کوچک، که از هر شی‌ای در عالم هستی اسرارآمیزتر است، جستجو کرد. آیا در مغز انسان ساختی وجود دارد که چنین ادعایی را به اثبات برساند؟ قبل از اینکه به پاسخ این سؤال بپردازیم، باید معنی «ساخت» را در ارتباط با مغز روشن گردانیم.
وقتی ما از ساخت یک اندام در اسکلت بدن صحبت می‌کنیم، در واقع می‌بینیم که آن اندام ساخت مشخص و متفاوتی دارد و کارکرد متفاوتی نیز با آن همراه است. این استقلال ساخت و کارکرد گاهی تا به آنجا می‌رسد که می‌توان آن اندام را با عمل جراحی قطع کرد یا برداشت، بدون اینکه لطمه غیرقابل جبرانی به سایر اندامهای بدن وارد شود. ولی در مورد مغز چنین نیست. در مغز، اجزایی که به کلی جدا و مستقل از یکدیگر کار کنند وجود ندارد. در مهره‌داران و به ویژه در رده‌های بالا، که نخستین‌ها و انسان را دربرمی‌گیرد، تمام مغز یک واحدِ به‌هم‌بافته است که همه اجزای آن در ارتباط دائم هستند و به درجات مختلف در فعالیتهای گوناگون شرکت می‌جویند. از لحاظ بافت‌شناسی و منطقه‌بندی، نواحی بسیار معدودی در قشر مخ یافت می‌شوند که می‌توان نقش خاصی را به آن نسبت داد. ناحیه بینایی در قطعه پس سری یک استثنای بارز از این مقوله است. حتی در نواحی حسی و حرکتی که در قشر مخ شناسایی شدند، تنها می‌توان گفت که آنها عمدتاً عهده‌دار وظایفی هستند که به آنها نسبت داده می‌شود. به بیان دیگر، هیچ رابطه یک‌به‌یک و منحصر به فردی بین آنها و کارکردهایی که به آنها نسبت داده می‌شوند، وجود ندارد. در چنین شرایطی، مشکل می‌توان انتظار داشت که در قشر مخ ساخت خاصی به عنوان مرکز زبان وجود داشته باشد.
بد نیست نتیجه کلی این بحث را از زبان اریک لنه برگ، که شاید بیش از هر کس دیگر درباره شالوده‌های زیست‌شناختی زبان مطالعه کرده است، بشنویم. او می‌گوید: هیچ گواهی دال بر وجود یک ناحیه مستقل زبانی در قشر مخ مشاهده نشده است، ولی کارکرد زبان با بعضی از نواحی در قشر مخ هم‌بستگی مثبت آماری دارد؛ به بیان دیگر، زبان در بعضی از نواحی قشر مخ بیشتر متمرکز شده است. نقشه‌هایی که از سازمان‌بندی زبان در قشر مخ به دست داده شده‌اند و نشان‌دهنده ناحیه‌هایی هستند که با زبان بیشتر رابطه دارند، فقط یک رابطه آماری را نشان می‌دهند و اساس بافت‌شناسی ندارند. از لحاظ بافت‌شناسی و آرایش یاخته‌ای (سیتوآرشیتکتور) ویژگی یا ویژگیهایی مشاهده نشده‌اند که این نواحی را از نواحی مجاور متمایز گردانند.
با این‌همه، ادعای چامسکی را نمی‌توان مردود دانست، فقط می‌توان گفت دانش فعلی ما از مغز انسان چیزی در تأیید آن ارائه نمی‌کند.



دوره حساس زبان آموزییکی از مسائلی که صحت آن هنوز به اثبات نرسیده است و درباره آن اختلاف نظر وجود دارد چیزی است که به آن دوره حساس زبان‌آموزی (critical period) گفته می‌شود. بنا بر این نظریه، دوره زبان‌آموزی برای کودک، بین دو تا حداکثر دوازده سالگی است و اگر کودک در این دوره زبان یاد نگیرد، بعداً نخواهد توانست آن را بیاموزد. نظیر این پدیده در بعضی از حیوانات نیز مشاهده شده است که به آن دوره نقش‌پذیری (imprinting period) گفته می‌شود. در بعضی از جانوران برای یادگیری بعضی از رفتارها در مرحله معینی از رشد، استعداد خاصی بروز می‌کند که تا مدت محدودی باقی می‌ماند. چنان‌چه در این دوره از این استعداد بهره برداری شود، آن رفتار به‌خصوص آموخته می‌شود؛ ولی اگر آن دوره سپری شود و یادگیری صورت نگیرد، دیگر آن رفتار آموخته نمی‌شود، چنین است دانه برچیدن جوجه‌ها که از راه نقش‌پذیری یاد گرفته می‌شود. در آغاز تولد، هر نقطه روشنی می‌تواند محرک واقع شود تا جوجه به زمین نوک بزند و در نتیجه این کار، جوجه برای تمام عمر دانه برچیدن را یاد می‌گیرد. در یک آزمایش، وقتی جوجه‌هایی را در تاریکی بزرگ کردند و برای دو هفته با دستگاه دانه دادند و سپس در نور روز آوردند، متوجه شدند که آنها، اگرچه در میان انبوه دانه باشند و از گرسنگی نیز نزدیک به تلف شدن باشند، نوک نمی‌زنند و دانه برنمی‌چینند.
زبان‌آموزی کودک را نیز می‌توان پدیده‌ای از مقوله نقش‌پذیری دانست، با این تفاوت که دوره آن در مقایسه با پدیده‌های مشابه که در حیوانات دیگر مشاهده می‌شود، طولانی‌تر است. لنه برگ در فصل چهارم کتاب خود به نام «شالوده‌های زیست‌شناختی زبان» شواهد فراوانی ارائه می‌دهد که نشان می‌دهد این دوره نقش‌پذیری برای زبان بین دو تا دوازده سالگی محدود شده است؛ یعنی کودک انسان زودتر از دو سالگی نمی‌تواند آموختن جنبه‌های اساسی زبان را آغاز کند و هر آینه به علتی تا حدود دوازده سالگی زبان نیاموخته باشد، امکان یادگیری آن را برای همیشه از دست داده است. به نظر می‌رسد که این محدودیت با ساخت و رشد مغز رابطه داشته باشد. مغز کودک انسان در هنگام تولد بسیار ناقص است، ولی در دو سال اول به سرعت رشد می‌کند. در این دو سال تقریباً 350% بر وزن آن افزوده می‌شود؛ یعنی، تقریباً چهار برابر و نیم می‌شود، در حالی که در ده سال بعد این افزایش وزن فقط 35%است. وقتی زبان در کودک ظاهر می‌شود، یعنی در حدود دو سالگی، تقریباً 60% رشد مغز کامل شده است و وقتی دوره پذیرایی زبان به پایان می‌رسد، یعنی در حد بلوغ، رشد مغز نیز پایان یافته است. محدودیت دوره زبان‌آموزی ممکن است با ویژگی دیگر مغز نیز ارتباط داشته باشد. انسان در میان پستانداران تنها حیوانی است که بین دو نیم‌کره مغز او نوعی تقسیم کار به وجود می‌آید، به این معنی که مرکز هدایت‌کننده بعضی از فعالیتها در یکی از دو نیم‌کره قرار می‌گیرد. زبان یکی از این فعالیتهاست که نیم‌کره چپ هدایت آن را به عهده می‌گیرد. قرار گرفتن زبان در نیم‌کره چپ چیزی نیست که از آغاز زبان‌آموزی کودک وجود داشته باشد، بلکه این کارکرد تخصصی بعدها و به تدریج حاصل می‌شود. در واقع، بافتهای مغز در کودکی انعطاف‌پذیری زیادی دارند، به طوری که می‌توانند وظایف مختلفی را به عهده بگیرند. از این‌رو، اگر آسیبی به نیم‌کره چپ وارد شود و زبان دچار اختلال شود، نیم‌کره راست به کمک می‌آید و کار بافتهای آسیب‌دیده را جبران می‌کند و زبان، پس از مدتی، به حال عادی بازمی‌گردد. ولی این انعطاف‌پذیری به تدریج از دست می‌رود و مرکز هدایت زبان هر چه بیشتر به نیم‌کره چپ واگذار می‌شود تا جایی که در سن بلوغ به حد نهایی خود می‌رسد. به نظر لنه برگ و بعضی محققان دیگر، از دست رفتن انعطاف‌پذیری مغز و کامل شدن کنترل یک جانبه زبان عامل دیگری است که حد نهایی زبان‌آموزی را حدود بلوغ محدود می‌کند.
در اینجا می‌توان سؤال مهمی را مطرح کرد: آیا تا کنون موردی پیدا شده که انسانی به علت سپری‌شدن دوره پذیرایی، امکان یادگیری زبان را از دست داده باشد؟ واضح است که این نوع آزمایشها را نمی‌توان به طور عمدی روی انسان انجام داد و اگر جوابی برای این سؤال باشد، باید آن را در مطالعه وضع کودکانی که از جامعه انسانی به دور مانده‌اند، جستجو کرد. ما در اینجا به یکی از این موارد که گزارشهای آن از همه مستندتر است اشاره می‌کنیم.
در سال 1970، مددکاران اجتماعی در شهر لس‌آنجلس دختر جوانی را کشف کردند که امروز به نام «جینی» معروف شده است. در آن وقت، این دختر سیزده ساله بود. پدر و مادرش تا این سن او را در انزوای محض بزرگ کرده بودند؛ یعنی، بدون اینکه با خود آنها یا با دیگران تماسی داشته باشد. فقط قوت بخور و نمیری به او می‌دادند. هر وقت صدایی از او بلند می‌شد، او را کتک می‌زدند و از هرگونه بی‌مهری و خشونت نسبت به او فروگذار نمی‌کردند. یکی از پیامدهای این نوع رفتار آن شد که جینی در سن سیزده سالگی، که بر حسب اتفاق کشف شد، نمی‌توانست حرف بزند. روانشناسان و زبانشناسان مشتاقانه او را تحت مراقبت و تعلیم قرار دادند و رشد زبان او را به دقت زیر نظر گرفتند. جینی در آغاز، در یادگیری زبان به سرعت پیشرفت کرد و از همان مراحلی گذشت که یک کودک عادی در سن عادی در یادگیری زبان از آن می‌گذرد. در وهله اول چنین به نظر رسید که پیشرفت زبان‌آموزی جینی فرضیه دوره حساس یادگیری زبان را باطل کرده است، اما به زودی وضع تغییر کرد و پیشرفت جینی تقریباً متوقف گردید. گزارشهای اخیر حاکی از آن هستند که اگرچه حافظه او برای حفظ واژه‌های زبان خوب است و رشد عقلانی او نیز رضایت‌بخش است، پیشرفت او در آموختن نحوه زبان، که در واقع خلاقیت زبان از آن منشأ می‌گیرد، بسیار ناچیز بوده است، به طوری‌که جز ترکیبات ساده، از عهده ساختن جمله‌های زبان برنمی‌آید. طرفداران فرضیه دوره حساسیت زبان معتقدند که مورد جینی، بدون هیچ تردیدی، فرضیه آنان را تأیید می‌کند. به نظر آنها، شکست جینی در یادگیری تمام‌عیار زبان، به رغم مراقبتهای ویژه، به این علت بوده است که در دوره حساس، زبان را نیاموخته است.
 



زبان و نظامهای ارتباطی جانوریاز قدیم می‌دانستند که بعضی از حیوانات نظامهای ارتباطی دارند. مثلاً به وجود نظامهای ارتباطی بین زنبوران عسل، بین مورچه‌ها و بسیاری دیگر از انواع حیوانات پی برده بودند، گو اینکه به چون و چند آن وقوف کامل نداشتند. امروز دانش بشر درباره نظامهای ارتباطی حیوانات به میزان شگفتی افزایش یافته است. در بحثهای فنی زبانشناسی، این نوع نظامها را نظامهای ارتباطی جانوری می‌گویند و آگاهانه از کاربرد لفظ «زبان» در اشاره به آنها خودداری می‌کنند. جای هیچ تردیدی نیست که در قلمروی حیوانات، حتی میان نخستین‌ها، که از لحاظ تکاملی به انسان نزدیک‌ترند، نظامی که قابل مقایسه با زبان انسان باشد وجود ندارد.
اکنون سؤال بسیار مهم‌تری مطرح می‌شود: درست است که هیچ‌کدام از حیوانات زبان به معنی انسانی آن ندارند، ولی آیا می‌توانند زبان انسان را یاد یگیرند؟ حیواناتی که از نظر امکان یادگیری زبان انسان بیش از همه مورد مطالعه قرار گرفته‌اند انواع میمونها هستند. پروفسور کلارک و همسرش در سال 1931 سعی کرند به شامپانزه‌ای به نام «گووآ» سخن گفتن یا گفتار بیاموزند. یک زن و شوهر روانشناس دیگر نیز در سال 1947 کوشیدند به شامپانزه دیگری به نام «ویکی» حرف زدن یاد بدهند. این هر دو تلاش و نیز تلاشهای بعدی همه با شکست کامل مواجه شدند: شامپانزه‌ها، به رغم تلاش مربیانشان، نتوانستند زبان یاد بگیرند.
پس از شکست خوردن آزمایشهایی که برای آموزش زبان (و به معنی دقیق‌تر، برای آموزش گفتار انسان) به شامپانزه‌ها صورت گرفت، کسانی به این فکر افتادند که ناتوانی شامپانزه در یادگیری زبان ممکن است نه به علت نقص تواناییهای شناختی او، بلکه به علت عدم امکانات اندامهای گویایی او باشد؛ یعنی، علت کالبدشناختی داشته باشد. آنها استدلال کردند که اگر چنین باشد، از آنجایی که زبان و گفتار دو چیز متفاوت هستند، پس شاید بتوان زبان را از طریق دیگری که نیاز به گفتار نداشته باشد به شامپانزه یاد داد؛ مثلاً همان‌گونه که به ناشنوایان یک زبان اشاره استانداردشده را یاد می‌دهند. آزمایشها و تحقیقات بعدی نشان داد که حدس آنها اشتباه نبوده است: اندامهای صوتی شامپانزه به علل کالبدشناختی قادر به تولید صداهای گفتار انسان نیستند، ولی شامپانزه می‌تواند مفاهیم انتزاعی را بفهمد و منتقل کند.
با توجه به این حقایق، یک زن و شوهر امریکایی به نام آلن و پپیتریس گاردنر، که هر دو استاد روانشناسی در دانشگاه نوادا بودند، در سال 1966 تصمیم گرفتند به شامپانزه‌ای که او را «واشو» نامیدند، زبان کر و لال‌های امریکایی، که زبان اشاره‌ای است، بیاموزند. آنها چنین کردند و با این کار خود انقلابی به راه انداختند.
واشو توانست زبان اشاره را در حد نیازهای خود یاد بگیرد و با کسانی که زبان اشاره را به کار می‌بردند رابطه برقرار کند. او حتی توانست نشانه‌های ساده را کنار هم بگذارد و از این راه مفاهیم تازه‌ای را بیان کند: مثلاً نشانه‌های «شیرینی» و «نوشابه» را ترکیب کند و برای نامیدن «هندوانه» به کار برد. پس از موفقیت گاردنرها، زبان‌آموزی به شامپانزه‌ها، به شیوه‌های مختلف که همه از نشانه‌های غیرصوتی استفاده می‌کردند، در محافل علمی امریکایی مطرح شد و هم‌زمان با آن، بحث و جدل درباره ارزیابی موفقیت این حیوانات بالا گرفت. این مجادله در جلساتی که در سال1980 در آکادمی علوم نیویورک برگزار شد، به اوج خود رسید. اکنون در یک طرف کسانی هستند که معتقدند واشو از خط غیرقابل عبور زبان، که فرض می‌شد عالم انسانها را از حیوانات دیگر جدا می‌کند، عبور کرده است، مخصوصاً که دیگر او در این راه تنها نیست و گروهی از هم‌نوعان او نیز از این مرز گذشته و به او پیوسته‌اند؛ و نیز اینکه این آخرین پایگاه برتری انسان، یعنی برخورداری او از حق انحصاری زبان، گرچه هنوز فرونریخته، ولی سخت مورد حمله قرار گرفته است. در طرف دیگر کسانی هستند که معتقدند موفقیت این شامپانزه‌ها از حد ایجاد یک رشته تداعی بین اشیا و علایم غیرآوایی فراتر نمی‌رود، مخصوصاً اینکه زنجیره علایمی که آنها به کار می‌گیرند فاقد نحو است. درباره اینکه آیا جمله‌های این شامپانزه‌ها دارای ساخت نحوی است یا خیر، آزمایشهای زیادی صورت گرفته است، ولی مخالفان معتقدند که این آزمایشها نیز دقیقاً طراحی نشده‌اند و چیزی را ثابت نمی‌کنند. این مجادله، اگرچه فروکش کرده است، ولی هم‌چنان ادامه دارد. اما معمایی که مخالفان طرح می‌کنند و ظاهراً لاینحل می‌نماید این است: اگر شامپانزه واقعاً از قدرت یادگیری زبان اشاره‌ای برخوردار است، چرا در طول تکامل هزاران هزار ساله خود از آن استفاده نکرده و منتظر مانده است تا انسان او را به این کار وادار کند؟ این سوالی است که موافقان، هیچ‌گونه جوابی برای آن ندارند و به نظر می‌رسد که جوابی هم برای آن فعلاً وجود نداشته باشد . 


موضوع یادداشت:  - چاپ این مطلب0 نظر

از بیش فعالی تا اوتیسم

از بیش فعالی تا اوتیسم

-اختلال فرو پاشنده کودکی:
این اختلال بسیار نادر با پسرفت واضح در موارد متعددی از عملکرد ها نظیر کنترل ارادی روده و مثانه و مهارتهای گفتاری و اجتماعی متعاقب دو سال رشد و نمو واضح طبیعی رخ می دهد با این مفهوم علائم اختلال فروپاشنده کودکی  فقط بعد از حداقل 2 سال  رشد و نمو نرمال رخ می دهد و شروع پسرفت پیش از سن 10 سالگی باشد .

 این اختلال بر اساس DSM IV  به شرح زیر هستند 
A.     رشد و نمو نرمال در حد اقل 2 سال اول بعد از تولد که با وجود مهارتهای ارتباطی غیر گفتاری ، روابط اجتماعی، بازی و رفتارهای تطابقی متناسب با سن مشخص می شود
B.     از دست دادن واضح مهارتهای قبلی کسب شده ( قبل از سن 10 سالگی) در حد اقل 2 مورد از موارد زیر
1-     زبان بیانی و دریافتی expressive&receptive language
2-    رفتارهای تطابقی و مهارتهای اجتماعی
3-    کنترل روده و مثانه
4-    بازی
5-    مهارتهای حرکتی
C.     عملکرد غیر طبیعی در حداقل 2 مورد از موارد زیر
1-     نقص کیفی در تعاملات اجتماعی مثل نقص در رفتارهای غیر کلامی ، نقص در ایجاد روابط بین فردی ، نقص در روابط اجتماعی و هیجانی متقابل
2-    نقص کیفی در ایجاد ارتباط مثل تاخیر یا کمبود در مهارتهای گفتاری یا ناتوانی در شروع یا نگهداری یک مکالمه یا بروز گفتار کلیشه ای و تکراری و عدم انجام بازیهای خود باورانه کودکانه
3-     رفتارها، علائق و فعالیتهای محدود ، تکراری و کلیشه ای مشتمل بر حرکات کلیشه ای
D.     اختلال دلیل موجهی برای دیگر اختلالات نافذ رشد یا اسکیزوفرنی نباشد
2-     سندرم آسپرگر:
اختلال آسپرگر که همچنین سندرم آسپرگر نیز نامیده می شود یک اختلال نموی است که با نقص در مهارتهای اجتماعی ، دشواری در ایجاد روابط اجتماعی و تمرکز و هماهنگی ضعیف ، و علائق محدود اما هوش معمولی و مهارتهای گفتاری کافی در زمینه های لغت و گرامر مشخص می شود . اختلال آسپرگر تا حدی دیرتر از اوتیسم ظهور می کند یا حد اقل دیر تر تشخیص داده می شود . یک فرد آسپرگری تاخیر واضحی در  شروع صحبت کردن ندارد . به هر حال این کودکان دارای مشکل در فهم ظرافتهای گفتاری مثل طعنه ها یا شوخی ها ی مورد استفاده در مکالمات هستند . در حالیکه بسیاری از کودکان اوتیستیک دارای عقب ماندگی ذهنی هستند اما این کودکان دارای هوش نرمال یا بالاتر از نرمال هستند . آسپرگر گاهی اوقات به اشتباه به اوتیسم های با عملکرد بالا خوانده می شوند



کرایتریای تشخیصی آسپرگر در DSM IV به شرح زیر می باشند(A)  نقص کیفی در تعاملات اجتماعی که با حد اقل 2 مورد از موارد زیر مشخص می شود:
1-     اختلال مشخص شده در استفاده از رفتارهای غیر کلامی نظیر  تماسهای چشمی  یا بیان صورتی یا حالات بدنی و ژست ها و تنظیم تعاملات اجتماعی
2-     ناتوانی در ایجاد روابط با هم سن و سالان  متناسب با مراحل رشد و نمو
3-     ناتوانی در به اشتراک گذاردن لذات و علایق یا دستاوردها مثل ناتوانی در نشان دادن یا آوردن یا اشاره به چیز های مورد علاقه
4-     ناتوانی در تعاملات دو جانبه هیجانی
      (B)رفتارها علایق و فعالیتهای محدود و تکراری که با حداقل یکی از موارد زیر مشخص می شود
1-     اشتغال فراگیر ذهنی با یکی یا بیشتر از علایق محدود و کلیشه ای که از لحاظ شدت یا تمرکز غیر نرمال است
2-     شیفتگی غیر قابل انعطاف  واضح با عادات یا روشهای غیر عملی nonfunctional routines and rituals
3-     رفتارهای تکراری و کلیشه ای حرکتی مثل بازی با انگشتان یا فشار دادن یا پیچاندن آنها یا حرکات ترکیبی کل بدن
4-     اشتغال ذهنی فراگیر با قسمتهای اشیا
  (C) اختلال باعث نقص مشخص بالینی در روابط اجتماعی و  اشتغال با دیگر زمینه های مهم عملکردی می شود.
     ( D) عدم وجود اختلال واضح بالینی در شروع صحبت کردن مثلا" بیان یک کلمه ای تا سن دو سالگی یا عبارات ارتباطی تا سن 3 سالگی
   (E) عدم تاخیر بالینی مشخص در نمو شناختی یا در رشد مهارتهای متناسب با سن خودیاری(self help skills)  یا رفتارهای تطابقی ( بجز  در روابط متقابل اجتماعی) و کنجکاوی درباره محیط در دوران کودکی
   (F)  کرایتریا  برای دیگر اختلالات خاص PDD  یا اسکیزوفرنی نباشد



 
  5- اختلال نافذ رشد  غیر طبقه بندی شده PDD NOSعلائم  این گونه کودکان نه شامل علائمی می شود که پزشکان برای نامیدن چهار بیماری فوق استفاده می کنند و نه شامل درجاتی از نواقص شرح داده شده در هریک از چهار مورد مذکور می باشد
مطابق DSM IV   این عنوان باید برای مواردی بکار برده شوند که  یک نقص فراگیر و شدید در نمو روابط متقابل اجتماعی یا مهارت یابی ارتباط کلامی یا غیر کلامی وجود داشته باشد یا وقتی رفتارها، علایق یا فعالیتهای کلیشه ای وجود داشته باشند اما هیچکدام از کرایتریا های بیماریهای فوق یا اسکیزوفرنی یا اختلال شخصیت اسکیزوتایپی یا اختلال شخصیت اجتنابی را شامل نشود.



سر درگمی عناوین تشخیصیتمایل نهفته موجود پشت DSM IV  این است که کرایتریا های تشخیصی به عنوان چک لیست برای تشخیص استفاده نشود بلکه به عنوان راهنمایی برای تشخیص PDD  بکار رود . راهنمای واضحی برای اندازه گیری شدت علائم بیماران وجود ندارد بنابر این خط بین اوتیسم و PDD NOS  مبهم و غیر واضح است
همچنانکه قبلا" توضیح داده شد هنوز بین پزشکان توافقی کامل بر سر عنوان PDD NOS  وجود ندارد . بعضی پزشکان اختلال اوتیسم را فقط برای کسانی در نظر می گیرند که علائم اساسی را در تمام زمینه های نموی مرتبط با اوتیسم نشان می دهند اما عده ای دیگر بیشتر با عنوان اختلال اوتیستیک راحت تر هستند و عنوان اختلال اوتیستیک را برای طیف وسیعی از اختلالات در گیر کننده گفتار و عملکرد مختل اجتماعی بکار می برند . بنابر این یک بیمار ممکن است توسط یک پزشک به عنوان اختلال اوتیستیک تشخیص داده شود و توسط یک پزشک دیگر به عنوان PDD NOS  تشخیص داده شود.
عموما" بیماری که به عنوان PDD NOS  تشخیص داده می شود دارای بعضی علائم اوتیسم می باشد اما دارای کرایتریاتی کامل اوتیسم مطابق با DSM IV  نیست .
گرچه در DSM IV بیماری اوتیسم را از نوع PDD NOS  کاملا" مجزا دانسته اند اما شواهد بالینی پیشنهاد می کنند که این دو گروه در پی یکدیگر هستند و برای مثال یک بیمار با اختلال اوتیستیک می تواند در طی رشد به یک PDD NOS  تبدیل شود یا یک نوع  PDD NOS  به یک اوتیسم تیپیک تبدیل شود و بعدها به عنوان اوتیسم تشخیص داده شود
دسته بندی دیگری جدیدا" توسط ZERO TO THREE   : موسسه ملی برای شیر خواران، نوپایان ، و خانواده ها (1994) منتشر شده است و درجه بندیها و عناوین  جدیدی را اضافه نموده است  تحت سیستم دسته بندی تشخیصی اختلالات رشد و نمو و سلامت روانی دوران شیر خوارگی و کودکی نامیده شده است به نام اختلال نمو چند سیستمی  یا  multi system developmental disorder  (MSDD) ، که برای توضیح اختلال نافذ رشد بکار می رود.
به هر حال در میان همه این تشخیص های گیج کننده یک چیز صرف نظر از نوع تشخیص مهم است و آن این است که عنوان بیماری هر چه باشد اوتیسم یا PDD NOS  یا MSDD  درمان یکسان است .

 

 

منابع کارشناسی ارشد گفتار درمانی

منابع آزمون کارشناسی ارشد رشته  گفتاردرمانی

بر اساس مصوب سی و یکمین جلسه شورای عالی برنامه ریزی علوم پزشکی

 مورخ 9/10/1385

اختلالات صوت(ضریب 2)      

 

1.Boone,D.R.&Mc Falan, S.C&Von Berg,S.L.2005.Thr Voice and Voice Therapy.PEARSON.Boston.

اختلالات واج شناختی و آواشناختی(ضریب 2)

 

1.Mc Neil,M.R(1997)Clinical Management of sensorimotor Speech Disorders.Thieme.new york.

 

2.Bernthal,Bankson(2006).Articulation and Phonological Disorders,USA.

 

اختلالات روانی گفتار(ضریب 2)

 

1.     شفیعی،بیژن.رضایی راد،امین(1383).تندگویی(کلاترینگ)انتشارات عروج.

 

             2.    Guitar,B.(2006).Sttutering:An Integrated Approach to its Nature and reatment.Lippincott William&Wilkins.New York.

اختلالات زبان در دوره رشد(ضریب 2)

1. Stackhous,J.Wells,B.(2001).Children's Speech and Literacy Difficulties,Identification and Intervention.Whurr publishers.London. 

 

2. Rhea,P(2006)Language Disorders from Infancy through Adolescent.

 

اختلالات اکتسابی زبان(ضریب 2)

 

1.Basso,Anna.(2003).Aphasia & its Therapy,Oxford University Press.1st Edition.

بچه ها ما میتونیم

play therapi

PLAY THERAPY

Play therapy is a technique whereby the child's natural means of expression, namely play, is used as a therapeutic method to assist him/her in coping with emotional stress or trauma.  It has been used effectively with children who have an understanding level of a normal three to eight year old, who are; distraught due to family problems (e.g., parental divorce, sibling rivalry), nail biters, bed wetters, aggressive or cruel, social underdeveloped, or victims of child abuse.   It has also been used with special education students whose disability is a source of anxiety or emotional turmoil.

    Practitioners of play therapy believe that this method allows the child to manipulate the world on a smaller scale, something that cannot be done in the child's everyday environment.   By playing with specially selected materials, and with the guidance of a person who reacts in a designated manner, the child plays out his/her feelings, bringing these hidden emotions to the surface where s/he can face them and cope with them. In it's most psychotherapeutic form, the teacher is unconditionally accepting of anything the child might say or do. The teacher never expresses shock, argues, teases, moralizes, or tells the child that his/her perceptions are incorrect.  An atmosphere should be developed in which the child knows that s/he can express herself/himself in a non punitive environment.   Yet, even though the atmosphere is permissive, certain limits may have to be imposed such as restrictions on destroying materials, attacking the teacher, or going beyond a set time limit.

    Many psychologists, counselors and other professionals may view this technique as being within their jurisdiction only.   They may be correct when referring to long term, in-depth counseling.   However, although this technique is usually practiced by school counselors, social workers and psychologists, it can easily be modified for use by the teacher in the classroom for less intensive problems.  If you plan to conduct pre-planned sessions, it is best to obtain the permission of administrators and parents.

اشنای با رشته گفتار درمانی و طبقه بندی انواع اختلالت

 آشنایی با رشته گفتاردرمانی
گفتاردرمانی یکی از مجموعه های پیراپزشکی واز رشته های توانبخشی است .رشته گفتاردرمانی به بررسی اختلالات گفتاری می پردازد . یعنی درابتدا درمانگر نوع اختلال رابا توجه به علائم و تستهای مختلفی که انجام می دهد تشخیص داده وبا توجه به شدت ونوع اختلال، برنامه درمانی راطرح ریزی می نماید

 




انواع اختلالات گفتارزبان
انواع اختلالات گفتاروزبان عبارتند از:

1-تاخیر درگفتاروزبان 2- اختلالات روانی گفتار3- اختلالات صوت 4- اختلالات زبانی 5- اختلالات تشدیدی 6- اختلالات تولیدی

 




1-تاخیر در گفتاروزبان delayed speech and language
افرادی دارای این مشکل هستند که به دلایل مختلف ازقبیل ناشنوایی- عقب ماندگی ذهنی – فلج مغزی دیرتر از حد طبیعی شروع به صحبت می کنند و گفتاروزبانشان درحدسنشان نمی باشد



2-اختلالات روانی گفتارfluency disorder
افرادای که لکنت زبان وپریده گویی دارند جزءاین گروه هستند

 لکنت زبان(stuttering ) زمانی اتفاقی می افتد که درروند طبیعی گفتاروقفه های غیر طبیعی وناگهانی بواسطه تکرار صداها هجا ها کشیده گویی :طولانی ادا کردن صدا ها – کلمات وهجا میا نپرانی :گیر:قفل ورفتارها ی وابسته ایجاد می شود.
 بریده گویی ( cluttering ) :زمانی اتفاق می افتد که میزان تکلم دچاراشکال شود و گفتارفرد بیش از حد سریع باشد وفرد در گفتاراز گفتن برخی از اصطلاحات صرفنظرکند



3-اختلالات صوتیvoice disorder
زمانی اختلال صوتی وجود دارد که کیفیت ؛زیروبمی ؛ بلندی و انعطاف پذیری صوت فردی متفاوت ازصوت افراد؛ جنس؛ سن؛ گروه وفرهنگ مشابه وی باشد . وجود یاعدم وجوداختلال صوت ومیزان آن نسبت به قضاوت شنونده متفاوت است.بنابراین کودکان ؛ والدین ؛ بزرگسالان و آسیب شناسان گفتار و زبان اختلال یا عدم اختلال را بر طبق نیازها و زمینه خود تعیین می کنند .

اختلالات صوتی را میتوان به صور گوناگون طبقه بندی کرد. برخی براساس سبب شناسی؛ برخی براساس ادراکی وتعدادی دیگر براساس جنبش شناسی تقسیم می کنند.

 در طبقه بندی براساس سبب شناسی؛ اختلالات صوتی را میتوان به دو دسته 1- عضوی: که شامل بد آوایی و بی آوایی بدلیل ضایعات بافتی یا بیماریهای عصبی شناخت. 2- روانزاد: که شامل صوت ناهنجار در اثر سایکو نوروز ؛ اختلالات شخصیتی یا الگوی های نادرست تقسیم کرد .

 در طبقه بندی براساس دیدگاه ادراکی اختلال دریک یا تعدادی از مؤلفه ها ی صوت شامل زیروبمی بلندی وکیفیت وجوددارد.

 درطبقه بندی جنبش شناسی به دوبخش عمده پرکاری وکم کاری صوتی تقسیم می شود علائم اختلالات صوت شامل مواردزیراست

1-گرفتگی صوت 2- نفس آلودگی صدا 3- خستگی صوتی 4- کاهش دامنه آواسازی

5- بی صدا 6- قطع زیروبمی یاصدای زیرنامناسب 7- آواسازی توام باتلاش وکوشش 8 - لرزش



4-اختلالات زبانیlanguage disorder
ازجمله اختلالات زبانی آفازی است .آفازی درسه فراینددرک زبان فرمول بندی زبان و یا هر دواختلال بوجود می آید.

آفازی دراثر آسیب به مناطق مختلف مغزی درنیمکره چپ به علل مختلف مانند تصادف سکته مغزی تروما وغیره بوجود می آید آفازی براساس منطقه ای که آسیب دیده تقسیم بندی شده است وشامل انواع زیراست

1- آفازی ورنیکه 2- آفازی بروکا 3- آفازی انتقالی 4- آفازی ترانس کورتیکال حسی5- آفازی گلوبال 6- آفازی ترنس کوتیکال حرکتی

وبراساس نوع آفازی ممکن است علائم زیر دیده شود. پارافازیا - اختلال تکرار - اختلال درخو ندان ونوشتن – اختلال دردرک وبیان - اختلال درنامیدن



5-اختلالات تشدیدresonance disorder
تشدید زیر مجموعه کیفیت صوت است در اختلالات تشدید دراثر اختلال در عمکرددریچه کامی- حلقی به علل مختلف فرایند تشدید به درستی انجام نمی شود دو به عبارت دیگر توازن خیشومی – دهانی بهم خورده است.انواع اختلالات تشدیدعبارتند از1- خیشومی شدگی بیش ازحد : تشدیدبیش ازحد هوا درحفره بینی که ممکن است همراه با خروج هوا ازبینی باشد یا نباشد.دراین حالت ممکن است برای جلوگیری از خروج هوا درپرده های بینی حرکات انقباضی دیده شود.2- خیشومی کمتراز حد :تشدید صداهای خیشومی درحفره بینی یا صورت نمیگیرد یا بسیار کم است .3- مختلط: به علت اتصال حفره های بینی وانسداد درقسمت خلف یا قدام بینی هردوحالت خیشوم شدگی وجوددارد.



6-اختلالات تولیدی Articulation disorder
اختلالات تولیدی مشخصا ً بیش از هر نوع عارضه گفتاری وقت وتوجه آسیب شناسان گفتار را به خود مشغول میکند و تقریبا 80 درصد موارد اختلالات گفتاری را تشکیل میدهد. اینگونه افراد درتولیدو بیان همخوانهاو واکه ها مشکل دارندوبه صورت های زیر بیان می شوند

1- حذف :یعنی یکی ازهم خوانها را حذف میکنند.(مثلآخ به خط ) 2 - خرابگویی : دراین نوع خطا گوینده به جای واج هدف یک صدا ی غیرمشخص تولیدمی نماید. 3 - اضافی دراین حالت یک صدا یا هجا ی نابجا را وارد واژه یا هجای اصلی مینماید(قوه ری به جای قوری)4- جانشینی : دراین گونه خطاها گویند یک واج استاندارد به غلط جانشین واج هدف میکند (مثلا یوزبه جای روز)

اختلالات تولیدی به علتهای زیر ممکن است بوجود آید

 علل کارکردی: یعنی براثر توانیهای حسی بوجود میآید

 علل محیطی

 علل عضوی :مثل عقب ماندگی- ناشنوایی -اختلات عصبی - عضلانی


سیستم موثر یا عمل کننده گفتاری :

 عضو محیطی موثر گفتاری مسئول رسیدگی به مکانیزم های تنفسی - آواسازی - تشدیدی و تولیدی  یا تلفظی است . عضو محیطی مسئول تدارک جریان هوای گفتاری تولید و تغییر تن حنجره ای و ایجاد اصوات اضافی گفتار است فرمول بندی - کیفیت -  ساختار نهایی و روند انتقال گفتار تماما بستگی به صحت عمل سیستم موثر گفتاری دارند . الیاف و مراکز عصبی مربوطه مسئول انتقال فرامین حرکتی مناسب به عضو محیطی به منظور خلق گفتار است که در بخش وابران منتقل کننده گفتاری به شرح آنها پرداختیم . و اینک عضو محیطی عمل کننده گفتاری را مختصرا شرح می دهیم .

1- عمل کننده گفتاری تنفسی :

 این بخش مسئول ایجاد و تنظیم حجم هوای تنفسی و ریتم آن در خلال پروسه گفتار است و شامل قسمتهای زیر است :

الف - گذرگاه یا لوله تشکیل شده از حفرات دهان - بینی - حلق - حنجره - نایژگها و درآخر خانه های  ششی ریتن می باشد.

ب - قالب استخوانی  شامل استخوان بندی سرو صورت - سینوسها - قفسه صدری - کمربند - شانه و لگن است .

ج - عضلات تنفسی متشکل از عضلات دمی و بازدمی و عضلات پوسچرال که در یک وضعیت متناسب حالت آئرودینامیک قفسه صدری را جهت آسان شدن حرکت مجموعه گنبد توراکس در فضا حفظ می نمایند .

الگوی صحیح تنفس :

 الگوی تنفس درست در عمل دم با انقباض عضلات سینه و اتساع عضلات شکم همراه بوده و در عمل بازدم عکس آن می باشد . سیستم تنفسی حداقل دو نوع هوا ایجاد می کند یکی هوای نباتی یا حیاتی دیگری هوای گفتاری است . تنفس نباتی در کودکان زیر شش ماهه بیشتر از راه بینی انجام می شود و یک الگوی دیافراگمی شکمی است سیکل آن سطحی و تواتر آن بالاتر است پس از شش ماهگی الگوی پیچیده تری پیدا می کند سیکل آن عمیق تر شده و تواتر آن آرامتر است در ضمن دیافراگم و قفسه صدری در ایجاد آن دخالت بیشتری دارند . در این تغییر الگوی تنفسی که از حالت نباتی به گفتاری و یا از وضعیت شکمی به سینه ای و همچنین جریان هوا از بینی به جریان آن از دهان و از سطحی و سریعتر به عمقی و کندتر مبدل می شود حتما کنترل و نگهداری عصبی یا مغزی لازم است . بیشتر جوابهای مربوط به فعالیتهای تنفس هنگام گفتار توسط سیستم احشایی - تشکیلات مشبک واقع در ناحیه بصل النخاع صورت می گیرد . به این ترتیب که فعالیتهای دمی مربوط می شود به هسته مشبکی دیو سلول و فعالیت بازدمی به هسته پاروی سلولار سیستم احشایی اختصاص پیدا می کند . در ضمن گفته می شود که در هر مرحله دم در موقع گفتار فرمان حرکتی که برای عضلات دمی بازدمی سیگنالهایی جهت شل شدن دریافت دارند .

 تطابق تنفسی در گفتار :

 یکی از مختصات ویژه دستگاه تنفس این است که در این سیستم بخوبی قادر است تا پروسه گفتار را تحمل نماید . در هنگام تنفس آرام ( نباتی ) مدت زمان دم اندکی کمتر از زمانی است که برای بازدم صرف می شود . ضمنا در زمان استراحت تنفس سطحی کمتر از زمانی است که برای بازدم صرف می شود . در ضمن در زمان استراحت تنفس سطحی  اما سریعتر است . همچنین کار مکانیکی ابتدا توسط عضلات دم انجام می پذیرد . یکی از مهمترین عامل اساسی  ومحرک سیستم اعصاب که سوییچ تنظیم تنفس را به کار می اندازد جمع شدن میزان co2 در خون است که مرکز دم در بصل النخاع را تحریک می کند سپس با افزایش مجددco2  مرکز بازدم فعال شده و به طور رفلکی فعالیت مرکز دمی را مهار می کند . هوای موجود در ریه ها بدو طریق می تواند خارج شود یا توسط انقباض فعالیت عضلات بازدمی یا به دلیل رها شدن یا انبساط ساده عضلات دمی  و خاصیت بازگشتی الاستیکی قفسه صدری .

به علت پایین آمدن میزانco2   هنگام بازدم سطح اسید وز نیز کاسته شده و مجدد با افزایش تجمع co2  سیستم دم زدن فعال می شود و این سیکل همچنان ادامه دارد .

در هنگام صحبت کردن فعالیت تنفسی یک پاسخ ساده به تحریکات داخلی - به طور مثال نیاز متابولیک بدن نیست بلکه بیشتر یک فعالیتی است از روی عادت که به علت افزایش نیاز متابولیک بدن نیست بلکه بیشتر یک فعالیتی است از روی عادت که به علت افزایش قابل ملاحظه فعالیت عضلات قفسه صدری و همچنین تراکم هوا در زیر مدخل حنجره می باشد . از آنجاییکه شرایط مذکور فعالیت تنفسی را موجب می شوند . افزایش تبادلات هوا در حین صحبت کردن چیز غیر منتظره و شگفت آوری نخواهد بود لیکن چگونگی انجام این افزایش ریتم تنفسی در خلال گفتار جالب توجه می باشد . یعنی فقط هنگام سخن گفتن است که تنفسی آرام ولی متناوب اتقاق می افتد این حالت در هیچ وضعیت دیگری ملاحظه نمی شود مثلا  ریتم تنفس بطور جدی کاهش می یابد بدین نحو که دم به آرامی تشدیده شده و در مرحله بازدم هوای بلعیده شده بسیار به آهستگی بیرون رانده می شود هنگام سخن گفتن جهت تطابق تنفسی شخص تحمل زیادی از خود بروز می دهد یعنی چنانچه در حالت عادی شخص بخواهد ریتم تنفسی خود را تغییر دهد . در مدت کوتاهی علائم پاتولوژیکی مانند سرگیجه - حواس پرتی - سردرد - خستگی و سایر علائم مرضی در شخص ظاهر می شود درصورتی که هنگام سخن گفتن که ریتم تنفس و کیفیت آن تغییر می کند . در صورتی که یک کودک سه ساله ممکن است ساعتها بدون انقطا صحبت کند و هیچ آموزش و آمادگی قبلی جهت تطابق تنفسی نیز لازم نباشد . این چنین تطابق تنفسی پایدار هنگام سخن گفتن بایستی زیر نظر سیستم مرکزی اعصاب باشد تا از طریق نفوذ بر روی سیستم اتونوم که رشته های عصبی مختلفی به جشم کاروتید می فرستد صورت پذیرد .

سیستم حسی یا هشدار دهنده گفتار :

سیستم های دستگاه گفتار مسئولیت اساسی آنها کنترل خود بخودی آنچه بیان شده و همچنین چگونگی وقوع سمبل های گفتاری با استفاده از سیستم هشدار دهنده است تا در هر لحظه خطای احتمالی سمبلهای کلامی گفتاری را تصحیح نماید . اثر کنترلی و هشداری این سیستم شامل جنبه های آوایی - تلفظی - سرعت و ریتم پروسه گفتار نیز می شود . در حقیقت نتیجه عملکرد آن درک گفتاری درونی شخص است . این سیستم فونکسیون خود را از طریق دو مدار عمده فید بکی حس سطحی و حس عمقی و یک مدار جبرانی حس بینایی اعمال می کند . سیستم حس سطحی یا اکستروسپتیو شامل فیدبک شنوایی و فیدبک لمسی است و سیستم حسی عمقی یا پروپریوسپتیو شامل اجسام گلژی و یا چینی است که در ضخامت اوتار عضلات و مفاصل به عنوان سوپاپ اطمینان از کشش و فشار بیش از حد به آنان جلوگیری می کند . مدار جبرانی بینایی که عمدتا جنبه درمانی داشته و توسط متخصص گفتار درمان از آن استفاده می شود . عضو محیطی مسیر عصبی و مراکز تلفیقی مربوط به حس شنوایی و بینایی را در بخش های مربوط به تفصیل بیان شده و اینک به شرح کنترل فیدبکی حس لمس سطحی و عمقی می پردازیم .

منابع حسی مربوط به تولید گفتار :

گیرنده های حسی که به گفتار مربوط هستند عمدتا در حفره دهانی و سیستم تنفسی پراکنده اند و بر حسب اینکه عامل تحریکی آنان مکانیکی یا شیمیایی باشد به دو گروه گیرنده های مکانیکی و شیمیایی تقیسم می شوند :

الف - گیرنده های مکانیکی یا مکانورسپتورها که با انواع مختلفی از محرکهای مکانیکی که در اثر تماس زبان باکام و دندانها و یا حفره حقیقی دهان به دست آمده  و موجب شده یک جریان دیپلاریزاسیون در طول فیبرهای عصبی می شود پاسخ می دهند .

ب - گیرنده های شیمیایی یا کمورسپتورها که مربوط به حس چشایی می شوند در کنترل گفتار نقش زیادی ندارند . به عبارت دیگر حس عمومی حفره دهانی عمدتا از طریق الگو و شدت تحریک عصب حسی تامین می گردد نه از راه تحریک گیرنده های حس ویژ ه - بیشتر مخاط دهانی و خصوصا سطح زبان توسط انواع مختلفی از گیرنده های مکانیکی تامین می شود . این گیرنده ها ممکن است بصورت انشعابات آواد و یا کپسول دار با جسمک های مختلف باشند . که در این تقیسم بندی بیشتر جنبه عملکردی آنها در کنترل حس گفتار مد نظر می باشد . انشعابات آزاد و مخصوصا آنهایی که سطحی تر واقع شده اند بیشتر مسئول حس عمومی اند . اما انتهای کپسول دار تخصصی تر بوده و از طرافت بیشتری برخوردار ند . انشعابات آزاد که به صورت فیلامنت های ظریف از یک فیبر عصبی منشعب می شوند بر روی مناطق مجاور که به انتهای یک فیبر عصبی دیگر مربوط است . انتهای کپسول دار ممکن است مسئول دریافت درجات مختلفی از حس فشار باشند و احتمالا نقش مهمی در هماهنگی حسی حرکتی مربوط به گفتار دارند . گیرنده های مکانیکی دارای انواع مختلف  بوده که در عضلات مربوط به گفتار کپسول مفصلی تمپورومندیبولار و رباط دور دهانی پراکنده اند . گیرنده هایی که در رباط دور دندانی قرار گرفته اند نیز به عنوان گیرنده های پریودنتال معروفند که به صورت فیلامنت های ظریف بوده و مسئول لمس مختصر می باشند . این گیرنده ها در کنترل میودینامیکی گفتار نقش مهمی دارند .

گیرنده های دوک عضلانی در تمامی عضلاتی که به نحوی به گفتار مربوط می شوند از جمله عضلات حلق نیز پراکنده اند و گفته می شود که با عضلات مربوط به اندامها و عضلات تثبیت کننده پوسچر بدن دارای یکنوع فعالیت رفلکسی کششی می باشند . از این جهت گیرنده های دوک عضلانی مانند گیرنده های پریوونتال در کنترل میودینامیکی گفتار نقش مهمی دارند .

1-  انشعابات اولیه که معمولا به هر فیبر عضلانی یک انشعاب نوع اول وصل می شود این انشعابات که در قسمت مرکزی فیبر قرار داشته و معمولا بدور هر دو نوع فیبر عضلانی نوع اول و دوم بصورت مارپیچ حلقه می زند قطر آنها زیادتر بوده و قدرت هدایت عصبی آنها نیز بیشتر است .

2- انشعابات ثانویه این انشعابات عصبی معمولا به بیش از یک فیبر عضلانی متصل می شوند و اغلب بدور فیبرهای عضلانی نوع دوم می پیچند علیرغم اینکه بدور فیبرهای عضلانی نوع اول تابیده شده اند !

بر اثر وضعیت آناتومیکی انشعابات اولیه عصبی که در قسمت مرکزی یا غیر انقباضی فیبرعضلانی استقرار یافته اند . همچنین این انشعابات بیشتر به درجه کشش مرکزی و تغییرات کششی مربوط می شود . این دو نوع پاسخ استاتیکی و دینامیکی انشعابات نوع اول رل مهمی در کنترل تولید گفتار دارند . انشعابات ثانویه نیز همین نقش را با درجه کمتری دارند . ضمنا انشعاب دیگری از طریق یک نورون رابط به سمت عضلات آنتاگوئیست می رود . اظهار نظر شده است که در یک چنین قوس رفلکسی نیز از طریق اعصاب مغزی بطرف عضلات مسئول گفتار روانه می شود .این چین فعالیت رفلکسی به صورت اتوماتیک در مراکز پایین هماهنگ کننده مغزی یعنی مخچه صورت می گیرد . به علت اینکه ایمپالسهای اولیه از طریق فیبرهای قطور با سرعت هدایت سریع و تک سیناپسی به سمت نورون محرکه هدایت می شوند . قوس رفلکسی بسیار سریع عمل می کند . لذا چنین سرعت عملی برای کنترل حرکات سریع در تولید گفتار بسیار مهم می باشد .

توزیع منابع حسی د رحفره دهانی :

 مطالعات نشان داده که گیرنده های حسی که راجع به آنها مطالبی بیان شده بطور یکنواختی د رحفره دهانی پخش نشده اند به عبارت دیگر از میزان توزیع گیرنده های حسی بخصوص لمس هر چه به عقب دهان پیش می رود کاسته می گردد. نوک زبان دارای بیشترین مقدار گیرنده های  حسی اعم از لمس و فشار می باشد در ضمن توزیع دوکهای عضلانی در قسمتهای مختلف عضلات زبان نیز به یک اندازه نیست . همچنین در قسمت میانی و ثلث قدامی عضله طولی فوقانی زنان دوکهای بیشتری وجود دارد . و در قسمت میانی نزدیک به خط طرفی عضلات عرضی زبان دوکهای زیادتری ملاحظه می شود . به عبارت دیگر قسمتهایی از عضلات مربوط به گفتار که نقش بیشتری  در ادای اصوات ظریف و تلفظات پیچیده مانند حرف ( س ) دارند دارای دوک عضلانی بیشتری می باشند . ضمنا دو سوم قدامی زبان در تلفیق دو حس لمس سطحی و عمقی از اهمیت ویژه ای برخوردارند . در تحقیقاتی که در اثر تحریک الکتریکی قشر مغز صورت گرفته دیده شده است که انتهای قدامی زبان و لب دچار انقباضاتی شبیه به انقباضات گفتاری شده است . لیکن در نیمه خلفی حفره دهانی چنین اتفاقی پیش نیامده و این قاعدتا بدلیل تامین حسی بیشتر است که نقش قسمت قدامی حفره دهانی را کنترل حرکات ظریف و تلفظ کلمات پیچیده ممکن می سازد .

هماهنگی حسی حرکتی :

اهمیت کنترل فیدبک حس در تولید گفتار :

این مطلب قابل توجه است که سیستم عصبی مرکزی چگونه از طریق سیستم حسی - حرکات را کنترل می نماید . در واقع هنوز بطور کامل اهمیت اثر فیدبکی بخش حسی برای کنترل و هماهنگی سیستم حرکتی شناخته نشده است . اما محققان نشان داده اند که یک ارتباط تنگاتنگ بین ایمپالسهای وارده از طریق فیبرهای حرکتی و پاسخهای مناسب و مساوی از محیط وجود دارد و به این صورت نیز منابع حسی یک اطلاعات مستمر از وضعیت و سرعت سیر ایمپالسها در ارگانهای صوتی را در اختیار سیستم عصبی مرکزی قرار داده و آنرا قادر به تلفیق اطلاعات وارده از گیرنده های مختلف عضو گفتاری میسازند .

انواع مختلف سیستم فیدبکی در گفتار :

دو مدار عمده سیستم فیدبکی حسی در گفتار وجود دارد یکی سیستم حس سطحی یا اکستروسپتیو و دیگر ی سیستم حس عمقی یا پروپریوسپتیو که هر دو در کنترل میو دینامیکی گفتار دخالت موثری دارند . بخش اول یعنی اکستروسپتیو شامل فیدبک شنوایی و فیدبک لمسی است . فیدبک شنوایی توسط ارتعاش هوا و انتقال آن از طریق استخوانچه های گوش و تبدیل آن به ایمپالسهای شنوایی است و فیدبک حسی نیز از طریق برخورد زبان با کام تامین می شود . بخش دوم مدار یعنی سیستم حسی عمقی از طریق کنترل میزان فشار در گیرنده های واقع در دوک عضلات و مفاصل مربوط سیستم گفتار اطلاعات را مخابره می کند .

سیستم لمس :

 گیرنده های موجود در مدار لمسی آنطور که بیان شد شامل انشعابات آزاد و کپسول دار فیبرهای حسی است که در حفره دهانی پراکنده اند و عمدتا از طریق اعصاب مغزی انتقال می یابد و قبل از رسیدن به قشر مغز در طول تنه دماغی سیناپسهایی در مسیر آنها وجود دارد . اضافه بر سیستم قشری بیشتر الیاف آوران از حفره دهانی به طرف مخچه سرازیر می شوند که احتمالا مخچه را در عمل هماهنگی و کنترل سیستم حسی گفتار سهیم می سازند .

سیستم حس عمقی :

اعضای گیرنده ای که در سیستم صوتی مسئول عمل فیدبکی حس عمقی هستند د ردوک عضلات و مفاصل مربوط به گفتار مستقر بوده و نوع  بخصوصی از جسمک بنام گلژی می باشند این گیرنده ها به عنوان یک سوپاپ اطمینان از کشش بیش از حد عضلات جلوگیری می کنند . فعالیت فیوز موتور صادره از قشر مغز نقش مهمی در کنترل میودینامیکی گفتار دارد و این اثر را از طریق تامین یک طول مناسب بطور انعکاسی برای عضلات مسئول گفتار بدون توجه به حالتهای موضعی آنها اعمال می کند .

 اهمیت ارتباط فیدبکهای مختلف در تولید گفتار :

بعضی از فیدبکها از دیگر ی دارای اهمیت بیشتری هستند به عنوان مثال شنوایی از سایر زنجیره های فیدبکی مربوط به گفتار مانند حس عمقی و سطحی لمس مهمتر است در مورد نقش سایر سیستمها ی  فیدبکی گفتار نیز تحقیقاتی شده است . در یک آزمایش بطور موقت توسط بی حس کنندهای موضعی مسیر شاخه مندیبولار عصب تریجمینال را بی حس نموده و بدین طریق حس قسمت عمده حفره دهانی  و دو سوم قدامی زبان مختل می شود . د رضمن با اعمال اصواتی با دامنه بسیار بالا فیدبک شنوایی را نیز از کار می اندازند در نتیجه در اثر مسدود شدن کانال فیدبک لمس تغییرات فاحشی در آرتیکولاسیون یا تولید گفتار ایجاد می شود خصوصا در مورد اصوات فشار ی مثل س  یا ز  از کار انداختن فیدبک شنوایی نیز عموما باعث تغییراتی در شدت صوت فشار هوای حفره دهانی دیوریشن یا زمان تولید صوت و همچنین فرکانسهای اصلی می شود .

نتیجه اینکه گر چه ممکن است بعضی از فیدبکها از دیگری مهمتر باشد اما بهتر است بگوییم که اهمیت هر یک از فیدبکهای حسی بستگی به نوع آرتیکولاسیون دارد مثلا در تولید اصواتی که احتیاج به تماس عناصر تولید ی گفتار مثل تماس زبان با کام یا زبان با استخوا ن آلوئولار یا لثه دارد فیدبک لمسی دارای اهمیت بیشتری است و یا در مورد ایجاد اصواتی که در آنها عناصر تولید ی گفتار با هم در تماس نیستند ممکن است فیدبکهای شنوایی و یا پروپرسپتیو بیشتر مورد استفاده قرار گیرند .

پیش تنظیمی یا نقش منابع حسی د رپیشگیری از خطای تولید گفتار :

 سیستم اعصاب شخصی که در حال سخن گفتن است مرتبا می بایستی از مکانیزمهای فیدبی مختلف باتمام ظرفیت استفاده کند که به نحو مناسب به سرعت و بطور دائم درستی و صحت انجام تلفظات خواسته شده و آنچه دارد بیان می شود - رخ می دهد - یک سیستم هشدار دهنده به سرعت جهت تصحیح عمل میودینامیکی وارد کارد شده تا خطا یا لغزش زبان را جبران کند . ارتباطات و اقدامات عصبی مربوط به این اعمال قبل از انجام آنها  به جریان می افتد . زمانی که شخص در حال بیان مطلبی است که مکانیزم آن  از پیش تهیه شده لیکن سیستم هشدار دهنده مراکز فوقانی قادر به کنترل خطای احتمالی تلفظات ناخواسته نیست و به جای آن سعی دارد از حرکات شلاقی یا تاکیدی دستها  به منظور تسهیل و تصحیح گفتار خویش استفاده نماید . تمامی این حرکات از شروع تا اتمام زمان کمتری نسبت به تحریکات لمس و حس عمقی صرف می کند . ارتباط عصبی منابع حسی نیز مانند آنچه در مورد منابع حرکتی بیان شد از قبل در تنظیم پروسه گفتار نقش دارند .این چنین مدار پیش تنظیمی نه تنها در سهولت هشدار دهنده دخالت دارد بلکه توسط آن سیکل بسته کنترل فیدبکی حسی نیز تسهیل می شود . این سیکل مسدود همچنین می تواند توسط عمل گیرنده های دوک عضلانی نیز تسهیل شود . چنین دخالتی از سوی گیرنده های دوک عضلانی یا ماسل اسپیندل ها سیستم مرکزی اعصاب را قادر می سازد بدون اینکه منتظر رسیدن یا بازگشت پیامها و اطلاعاتی از سیستم حسی باشد کنترل حرکات مربوط به گفتار را تثبیت می نماید .


گفتار درمانی

دیباچه: رشته‌ گفتار درمانی‌ یکی‌ از زیر مجموعه‌های‌ علوم‌ توانبخشی‌ است‌ و هدف‌ آن‌ یاری‌ رساندن‌ به‌ افرادی‌ است‌ که‌ دچار اختلالات‌ گفتاری‌ و زبانی‌ هستند که‌ این‌ کمک‌ شامل‌ موارد زیر می‌شود:کمک‌ به‌ افرادی‌ که‌ اختلالات‌ تلفظی‌ دارند، بیمارانی‌ که‌ اختلال‌ در صوت‌ دارند، بیمارانی‌ که‌ دچار آسیب‌های‌ مغزی‌ شده‌اند ( قدرت‌ سخن‌ گفتن‌ نداشته‌ یا بی‌ربط‌ سخن‌ می‌گویند)، یاری‌ کردن‌ ناشنوایان‌ برای‌ برقراری‌ ارتباط‌ کلامی‌، کمک‌ به‌ طیف‌ گسترده‌ای‌ از عقب‌ماندگان‌ ذهنی‌ برای‌ برقراری‌ ارتباط‌ کلامی‌، توصیه‌ و مشاوره‌ به‌ افراد جامعه‌.این دسته از متخصصان در وهله اول آسیب‌هایی را که توسط عامل ژنتیکی یا اکتسابی به گفتار و زبان وارد شده تشخیص می‌دهند و در وهله دوم به ارزیابی میزان آسیب‌دیدگی و علت آن می‌پردازند و سپس مرحله درمان را شروع می‌کنند.برای مثال امکان دارد که به علت سکته مغزی، تصادف یا اصابت ترکش، اختلالی در حوزه زبان فرد ایجاد شود که این اختلال می‌تواند به صورت بی‌ربط صحبت کردن یا ناتوانی در سخن گفتن بروز کند. یا اینکه امکان دارد مشکل در حوزه گفتار باشد؛ یعنی در تولید گفتار و یا روانی گفتار اختلالی به وجود بیاید. برای مثال کودکی که صدای "ر" را "ل" تلفظ می‌کند دارای اختلال در تولید گفتار است و همچنین فردی که در طول یک دقیقه به جای 4 جمله (به طور متوسط) یک جمله را گفته و یا برعکس 10 جمله را بیان می‌کند، دچار اختلال در روانی گفتار است و بالاخره امکان دارد تارهای صوتی به دلایل مختلف آسیب ببینند که موجب خراب شدن کیفیت صوت می‌شود. در تمام موارد فوق یک گفتار درمان سعی می‌کند که به شیوه‌های غیرپزشکی و بدون استفاده از دارو، آسیب ایجاد شده را درمان کند اما طول درمان و نحوه درمان متفاوت خواهد بود؛ یعنی آسیب‌های حوزه زبان چون به سیستم عصب مرکزی در مغز برمی‌گردد، طولانی‌تر و دشوارتر است اما درمان اختلاف حوزه گفتار آسان‌تر و سریع‌تر می‌باشد.توانایی‌های‌ لازم :
صبور بودن‌ مهمترین‌ ویژگی‌ لازم‌ برای‌ یک‌ گفتار درمانگر است‌. چرا که‌ بعضی‌ از بیماران‌ به‌ کندی‌ پیشرفت‌ می‌کنند. همچنین‌ متخصص‌ این‌ رشته‌ باید انعطاف‌پذیر باشد. برای‌ این‌ که‌ در این‌ کار تنوع‌ مراجعه‌کنندگان‌ بسیار زیاد است‌؛ یعنی مراجعین‌ می‌توانند یک‌ بچه‌ 2 ساله‌ تا یک‌ فرد 90 ساله‌ باشند که‌ بدون‌ شک‌ هریک‌ روحیات‌ و ویژگی‌های‌ خاص‌ خود را دارند. دانشجوی‌ موفق‌ این‌ رشته‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ و دانش‌ کامپیوتر مسلط‌ باشد. همین‌طور بهتر است‌ با لهجه‌های‌ مختلف‌ آشنایی‌ داشته‌ باشد چون‌ ممکن‌ است‌ ناشنوایی‌ به‌ او مراجعه‌ کند که‌ در یک‌ محیط‌ تُرک‌ یا کُرد زبان‌ زندگی‌ کرده‌ است‌.موقعیت‌ شغلی‌ در ایران‌ :
یک‌ گفتار درمانگر می‌تواند به‌ قاریان‌ قرآن‌، مداحان‌، خواننده‌ها، گویندگان‌ صدا و سیما، دوبلورها و در کل‌ افرادی‌ که‌ از صوت‌ خود به‌ صورت‌ حرفه‌ای‌ استفاده‌ می‌کنند، آموزش‌ دهد که‌ چگونه‌ سخن‌ بگویند یا از صوت‌ خود استفاده‌ کنند تا مشکلی‌ برایشان‌ به‌ وجود نیاید. این‌ رشته‌ برای‌ جوانان‌ کنجکاو که‌ به‌ دنبال‌ کشف‌ ناشناخته‌ها می‌باشند و می‌خواهند در زمینه‌ تحصیلی‌شان‌ حرف‌ اول‌ را بزنند، رشته‌ بکری‌ است‌ و زمینه‌های‌ ناشناخته‌ زیادی‌ دارد. یک‌ گفتار درمانگر می‌تواند در درمانگاه‌ها و مراکز بهداشت‌، مراکز ویژه‌ توانبخشی‌ و مراکز آموزش‌ و پرورش‌ استثنایی‌ فعالیت‌ بکند چون‌ قسمت‌ عمده‌ کار در ارتباط‌ با ناشنواها و کم‌شنواها است‌.درس‌های‌ این‌ رشته‌ در طول‌ تحصیل‌ :
دروس‌ پایه‌ و اصلی‌:
فیزیک‌ صوت‌، آناتومی‌ و فیزیولوژی‌ عمومی‌، آناتومی‌ و فیزیولوژی‌ مکانیزم‌ گفتار، آناتومی‌ و فیزیولوژی‌ اعصاب‌ و رابطه‌ با گفتار، روانشناسی‌ کودک‌ و نوجوان‌، روانپزشکی‌ کودک‌ و نوجوان‌، روانشناسی‌ یادگیری‌، رشد روانی‌ حرکتی‌، عقب‌ماندگی‌ ذهنی‌، بازی‌ درمانی‌، سنجش‌ شنوایی‌، مبانی‌ شنوایی‌ سنجی‌، زبان‌ تخصصی‌، کمک‌های‌ اولیه‌، زبان‌شناسی‌، آواشناسی‌، روانشناسی‌ زبان‌، اصول‌ و متون‌ مشاوره‌، اصطلاحات‌ پزشکی‌، روش‌ تحقیق‌، ژنتیک‌ پزشکی‌، بافت‌شناسی‌ و آسیب‌شناسی‌، بیماری‌های‌ گوش‌ و حلق‌ و بینی‌ ، کاربرد جراحی‌ در گفتار درمانی‌، بیماری‌های‌ اعصاب‌ در رابطه‌ با گفتار، ارتودنسی‌ در رابطه‌ با گفتار، اصول‌ توانبخشی‌.دروس‌ تخصصی :
مبانی‌ گفتار درمانی‌، رشد طبیعی‌ گفتار و زبان‌، بیماری‌شناسی‌ تأخیر رشد گفتار و زبان‌، بیماری‌شناسی‌ اختلال‌ در تولید گفتار، مدیریت‌ در گفتار درمانی‌، بیماری‌شناسی‌ اختلال‌ در صوت‌، بیماری‌شناسی‌ اختلال‌ در تشدید، بیماری‌شناسی‌ اختلال‌ در خواندن‌، ارزیابی‌ و تشخیص‌ افتراقی‌ در بیماری‌شناسی‌ گفتار و زبان‌، پروژه‌ و پژوهش‌، کارآموزی‌ بالینی‌.

موضوع یادداشت:گفتاردرمانی

اندوسکوپی حنجره

  
معاینه حنجره و حلق
مشاهده حنجره و حلق بخش مهمی از یک معاینه کامل سر و گردن است. اگر چه موقعیت این ساختمان‌ها اغلب مانع از مشاهده مستقیم آنها می‌شود، اما در شرایط بالینی از تکنیک‌های ساده‌ای می‌توان به منظور ارزیابی آنها استفاده کرد...

مشاهده حنجره و حلق بخش مهمی از یک معاینه کامل سر و گردن است. اگر چه موقعیت این ساختمان‌ها اغلب مانع از مشاهده مستقیم آنها می‌شود، اما در شرایط بالینی از تکنیک‌های ساده‌ای می‌توان به منظور ارزیابی آنها استفاده کرد...

لارنگوسکوپی غیرمستقیم را می‌توان با یک آینه دندانپزشکی ساده یا یک اندوسکوپ فیبراپتیک قابل انعطاف انجام داد. این کار را می‌توان هنگامی که بیماران بیدار هستند انجام داد و این عمل به طور معمول به خوبی تحمل می‌شود. لارنگوسکوپی قادر است اختلالات بسیار متنوعی را اعم از حاد یا مزمن و خوش‌خیم یا بدخیم شناسایی نماید.

● اندیکاسیون‌ها

اندیکاسیون‌های شایع برای لارنگوسکوپی شامل سرفه مزمن، تنگی نفس لارنگوتراکئال، دیسفونی، تغییرات صدا، گلودرد مزمن، گوش درد پایدار، مشکلات بلع، دیسفاژی و علایم آسپیراسیون هستند. لارنگوسکوپی را می‌توان برای آشکار ساختن موقعیت تشریحی اختلال مورد نظر و در برخی موارد علت آن به کار برد.

بیمارانی که در معرض خطر بالای سرطان‌های سر و گردن هستند از معاینات غربالگری به‌وسیله لارنگوسکوپی غیرمستقیم با آینه یا لارنگوسکوپی با استفاده از اندوسکوپ قابل انعطاف سود می‌برند. هر بیمار بزرگسال با گوش‌درد، خشونت صدا یا گلودردی که بیش از دو هفته طول کشیده باشد، به واسطه احتمال وجود سرطان، باید تحت یک معاینه کامل لارنگوفارنژیال قرار گیرد. بیماران دارای سابقه مصرف درازمدت دخانیات و الکل، شایسته توجه ویژه و نیازمند معاینه دقیق هستند.

لارنگوسکوپی همچنین برای ارزیابی بیماران دچار مشکلات راه هوایی حایز اهمیت است. این معاینه را می‌توان در بخش‌های اورژانس هنگامی که کنترل به موقع راه هوایی اجباری است انجام داد. بیمارانی که با آنژیوادم، اپیستاکسی غیرقابل کنترل، ترومای گردن و صورت، استریدور یا شک به بلع یک جسم خارجی مراجعه می‌کنند باید به منظور ارزیابی مشکل فعلی و رد کردن نارسایی راه تنفسی به وسیله لارنگوسکوپی معاینه شوند.

درنهایت، لارنگوسکوپی ممکن است در تشخیص بیماری‌های گوناگون نظیر ریفلاکس معده به مری، سل، سارکوییدوز، آلرژی یا بیماری‌های نورولوژیک نیز سودمند باشد.

● کنتراندیکاسیون‌ها

کنتراندیکاسیون‌های معدودی برای انجام لارنگوسکوپی به وسیله لارنگوسکوپ بینی فیبراپتیک وجود دارد. با این حال، شما باید در هنگام انجام لارنگوسکوپی در یک بیمار دچار نارسایی قریب‌الوقوع راه هوایی (برای مثال اپیگلوتیت) مراقبت ویژه‌ای مبذول دارید. تنها فردی ماهر باید معاینه با لارنگوسکوپ را در این گونه شرایط بالینی انجام دهد. ترومای غیرعمدی به حنجره و حلق ممکن است تورم ناحیه را تشدید کند و ایست تنفسی را تسریع نماید.

لارنگوسکوپی را به طور معمول می‌توان در کودکان کم‌سال انجام داد، اگر چه تحمل و پذیرش بیمار ممکن است دامنه معاینه را محدود سازد.

● تجهیزات

برای لارنگوسکوپی با آینه، یک آینه منحنی دندانپزشکی، یک منبع نور خارجی، یک گاز چهارلا و یک محلول ضدبخار گرفتگی مورد نیاز است.

برای معاینه با لارنگوسکوپ قابل انعطاف شما نیازمند یک نازولارنگوسکوپ قابل انعطاف استاندارد، دستکش، یک اسپکولوم بینی، ماده لغزان‌ساز جراحی، محلول ضد بخار گرفتگی، اسپری ضد احتقان، اسپری بی‌حس‌کننده و یک دستگاه ساکشن دیواری با یک کاتتر ساکشن دارای نوک از نوع فریزیر (Frazier) خواهید بود. همچنین در دسترس بودن پارچه و گاز نیز مفید است. ضد احتقان‌ها نظیر اکسی‌متازولین ۰۵/۰ یا فنیل‌افرین ۰/۱-۱/۰ برای ایجاد انقباض عروقی مخاطی مسیرهای بینی به کار می‌روند؛ بنابراین، اندوسکوپ را می‌توان راحت‌تر عبور داد. از لیدوکایین (۰/۴) به منظور بی‌حس‌ کردن حلق و حنجره استفاده می‌شود. اندوسکوپ منعطف یک قسمت کنترل‌کننده شستی دارد که به معاینه‌‌کننده این امکان را می‌دهد که نوک اندوسکوپ را به سمت بالا یا پایین منحرف کند. هنگامی که این بخش کنترل‌کننده ?۹۰ بچرخد، به معاینه‌کننده اجازه می‌دهد تا به گوشه‌ها دسترسی پیدا کند و علاوه بر بالا و پایین از سمتی به سمت دیگر حرکت کند.

● لارنگوسکوپی با آینه

در حین لارنگوسکوپی با آینه، بیمار باید در مقابل و مختصرا بالاتر نسبت به فرد معاینه‌کننده بنشیند. پاهای بیمار نباید روی هم قرار گیرند و بیمار باید در حالی که دهان را کاملا باز کرده و زبان را بیرون آورده، اندکی به جلو خم شود. برای پیشگیری از بخارگرفتگی آینه، آن را تا اندکی بالاتر از دمای بدن گرم کنید یا اینکه با یک محلول ضد بخار گرفتگی آغشته نمایید.

به آرامی قسمت قدامی زبان بیمار را با استفاده از یک گاز نخی چهارلا بگیرید و آن را خارج از دهان بیمار نگه دارید. از بیمار بخواهید که از طریق دهان نفس‌های آهسته و عمیق بکشد. در هنگام معاینه منبع نور را روی اروفارنکس بیمار متمرکز نگه دارید. به منظور جلوگیری از رفلکس عق زدن (gag) آینه را طوری تا اروفارنکس بیمار عبور دهید که با مخاط حفره دهان، کام نرم یا دیواره خلفی اروفارنکس تماس پیدا نکند. به آرامی آینه را به سمت پایین زاویه دهید تا بتوانید سطوح مخاطی حنجره و هیپوفارنکس را مشاهده کنید. توجه کنید که در لارنگوسکوپی با آینه تصاویر معکوس هستند: تصویر طناب صوتی راست در سمت چپ آینه و تصویر طناب چپ در سمت راست آینه قرار می‌گیرد.

از بیمار بخواهید که «یی» را به صورت کشیده ادا کند و در این حالت حرکت دینامیک طناب‌های صوتی حقیقی و غضروف‌های آریتنویید را مشاهده نمایید. طناب‌های صوتی، کشیده شده و به سمت خط میانی حرکت می‌کنند. نمای قدامی حنجره را می‌توان با درخواست از بیمار برای گفتن «یی» با قدرت بیشتر مشاهده کرد. این مانور، کمیسور قدامی را به طور کامل در معرض دید قرار می‌دهد و مشاهده کامل آن را امکان‌پذیر می‌سازد (شکل۱). به منظور بهبود مشاهده از بیمار بخواهید که در زمان معاینه در حالی که شما نشسته‌اید بلند شود و برعکس. والکول اروفارنکس و قاعده زبان، همچنین هیپوفارنکس (سینوس‌های پیریفرم و دیواره خلفی حلق) را نیز می‌توان با استفاده از آینه مشاهده کرد. این ساختمان‌ها را از نظر قرینگی و هر گونه ناهنجاری بالقوه مخاطی مورد بررسی قرار دهید.

● لارنگوسکوپی قابل انعطاف آماده‌سازی و موقعیت‌دهی

آمادگی برای این معاینه سریع و راحت است. پیش از آغاز کار، نحوه عمل را برای بیمار شرح دهید و از وی رضایت بگیرید. حداقل بیمار باید رضایت‌ شفاهی خود را از انجام معاینه اعلام دارد ولی قویا استفاده از یک رضایت‌نامه آگاهانه مکتوب توصیه می‌شود. پیش از انجام معاینه، وجود هر گونه آلرژی به دارو یا کنتراندیکاسیون را معلوم نمایید. بینی بیمار را با استفاده از یک ماده ضد احتقان و تجویز یک داروی بی‌حس‌کننده در مخاط بینی آماده کنید. هر روشی برای رساندن دارو به مخاط اعم از استفاده از اسپری اتمایزر (atomizer) یا یک سرنگ ساده قابل قبول است.

دارو را با باز کردن بینی بیمار به وسیله یک اسپکولوم بینی تجویز نمایید. از بیمار بخواهید که برای اجتناب از استنشاق داروها در هنگام اسپری کردن نفس خود را نگه دارد. هنگامی که بینی به میزان کافی آماده شد، صندلی را طوری قرار دهید که صورت بیمار هم‌سطح چشمان شما باشد. سپس بیمار را در حالی که دست‌هایش روی زانوها قرار دارد، کمی به جلو خم کنید.

● نحوه عمل

نوک لارنگوسکوپ را در منفذ بینی قرار دهید و به آهستگی آن را به سمت لترال سپتوم و مدیال شاخک (turbinate) تحتانی به پیش برانید. مئاتوس تحتانی را مشاهده کنید و همچنان در امتداد شاخک تحتانی حرکت نمایید. اسکوپ را در امتداد کف بینی به سمت خلف بینی فراتر از شاخک میانی به جلو حرکت دهید. منفذ لوله استاش (توروس توباریوس [torus tubarius]) را در سمت لترال ورودی نازوفارنکس مشاهده نمایید. آدنویید یا بافت مرکزی لنفوییدی حلقه والدایر (Waldeyer’s ring) را مشاهده کنید. بلافاصله در خلف منفذ لوله استاش یک فرورفتگی کم‌عمق وجود دارد که حفره روزن‌مولر (Rosenmuller’s Fossa) نامیده می‌شود. از آنجا که کارسینوم ناروفارنکس ممکن است از این ریسس‌ها (recesses) منشأ بگیرد، این بخش از معاینه نیازمند ارزیابی و توجه ویژه و دقیقی است. وقوع هر گونه خونریزی در هنگام تماس نوک لارنگوسکوپ با مخاط باید شما را نسبت به احتمال وجود کارسینوم نازوفارنکس هوشیار سازد.

سپتوم بینی خلفی و رویه نازوفارنژیال کام نرم را معاینه کنید. از بیمار بخواهید که از طریق بینی نفس بکشد؛ این کار کام را از دیواره خلفی بینی جدا خواهد کرد و اجازه می‌دهد که اسکوپ به داخل اروفارنکس عبور کند. از این موقعیت، اسکوپ یک نمای وسیع (panoramic) از اروفارنکس زیر خود را نشان می‌دهد. حرکت اسکوپ به سمت پایین را تا زمانی که بتوانید حنجره را به راحتی مشاهده کنید ادامه دهید. طناب‌های صوتی حقیقی باید تمیز، سفید و سخت به نظر برسند. هر گونه تغییری را در رنگ مخاط یا هرگونه نامنظمی سطحی را مورد توجه قرار دهید.

هنگامی که بیمار نفس‌های عمیق می‌کشد، گلوت به صورت کاملا باز باقی می‌ماند و طناب‌های صوتی از هم دور هستند. به طور معمول می‌توان برخی از قسمت‌های حنجره زیر گلوت را مشاهده کرد. حلقه قدامی غضروف کریکویید اغلب درست در زیر طناب‌های صوتی حقیقی قابل مشاهده است. با این حال، لارنگوسکوپ را نباید از میان طناب‌های صوتی حقیقی عبور داد، چرا که تماس می‌تواند سبب بروز اسپاسم حنجره شود. از بیمار بخواهید که به صورت عمیق از طریق بینی استشمام کند یا هوا را به داخل بکشد. این کار سبب دور شدن طناب‌های صوتی به میزان حداکثر شده، امکان ارزیابی بهینه حنجره را فراهم می‌سازد. سپس، به منظور ارزیابی کارکرد و حرکت طناب‌های صوتی و غضروف‌های آریتنویید از بیمار بخواهید که «یی» یا «اَ» بگوید. اپیگلوت، آریتنوییدها، چین‌های آری‌اپیگلوتیک، چین‌های صوتی کاذب، طناب‌های صوتی حقیقی و ناحیه ساب‌اپیگلوتیک یا لبه (shelf) کریکویید را معاینه کنید.

ویدیواستروبوسکوپی را می‌توان به منظور ارزیابی تکلم انجام داد. در حین تکلم انسان و در هنگام ایجاد صدا به وسیله طناب‌های صوتی یک موج لرزاننده ایجاد می‌شود. ایلومیناسیون استروبوسکوپی حنجره قادر است تغییرات خفیف در لرزش چین صوتی را که با لارنگوسکوپی استاندارد قابل دیدن نیست، آشکار سازد.

آناتومی هیپوفارنکس را باید با استفاده از لبه‌های محدودکننده چین‌های آری‌اپیگلوتیک و فارنگواپیگلوتیک به ترتیب از حنجره و اروفارنکس افتراق داد (شکل۲). برای تمامی بخش‌های این معاینه، اندوسکوپ را تا حد امکان به بافت در حال معاینه نزدیک کنید بدون آنکه با آن تماس یابد. تماس با مخاط ممکن است سبب ایجاد رفلکس عق زدن شود.

سینوس‌های پیریفرم جفتی در هر طرف حنجره قابل مشاهده هستند. از بیمار بخواهید که لپ‌های خود را از هوا پر کند و نگه دارد؛ این کار دیواره‌های هیپوفارنکس را به کنار رانده، امکان مشاهده آسان‌تر و کامل‌تر را فراهم می‌سازد. به منظور مشاهده حداکثر ساختمان‌های جانبی، سر اسکوپ را از سمتی به سمت دیگر بچرخانید.

● نکات مهم و رفع مشکل

گاهی بیماران ممکن است معاینه لارنگوسکوپی با آینه را به علت رفلکس عق‌زدن شدید، ترس یا ناراحتی تحمل نکنند. در این شرایط، از یک ماده بی‌حس کننده موضعی ملایم برای گلو استفاده کنید و پیش از شروع دوباره معاینه، زمان کافی برای اثر کردن دارو در نظر بگیرید. گاهی اوقات نمی‌توان این معاینه را به سادگی انجام داد؛ در این مورد باید از لارنگوسکوپی قابل انعطاف بهره برد.

● مراقبت پس از معاینه و عوارض

از آنجا که لارنگوسکوپی عموما بدون درد است، هیچ گونه بی‌دردی پس از عمل لازم نیست. باید به بیماران توصیه کرد که به مدت یک ساعت پس از به کار بردن لیدوکایین از خوردن و آشامیدن اجتناب کنند. تا زمانی که بی‌حسی مخاطی برطرف شود، کاهش حس لارنگوفارنژیال ممکن است بیمار را مستعد آسپیراسیون کند. به جز این موارد، عوارض معدودی همراه با لارنگوسکوپی وجود دارد. اپیستاکسی و هموپتیزی ناشایع هستند.

● نتیجه‌گیری

ارزیابی حنجره و حلق بخش مهمی از یک معاینه فیزیکی کامل است. لارنگوسکوپی به وسیله آینه یا معاینه با فیبراپتیک قابل انعطاف را می‌توان به صورت بی‌خطر در بزرگسالان و کودکان برای وضعیت‌های خوش‌خیم یا بدخیم انجام داد. با ابداع مراقبت چندتخصصی برای سرطان‌های سر و گردن، آشنایی با لارنگوسکوپی و آناتومی لارنگوفارنکس در تعداد فزاینده‌ای از تخصص‌های پزشکی حایز اهمیت شده است.



speech therapi

Therapist speech

A speech therapist is a specialist with training in the diagnosis and treatment of a variety of speech, voice, and language disorders who works with people, unable to make speech sounds or cannot make them clearly. They also work with people who stutter, have fluency and rhythm problems, inappropriate pitch, or harsh voice and speech quality problems. The most widespread and obvious speech disorder is stuttering, often caused by anxiety. The speech therapist sets up a program of speech exercises to reduce the disability, and if necessary, enlists the aid of a psychologist or psychiatrist. Other disorders may result from hearing loss, stroke, cerebral palsy, mental disability, or brain injury. Speech therapists keep careful records on the evaluation and progress of patients, often developing and implementing individualized treatment programs based on the input of physicians, psychiatric social workers, and psychologists. In fact, because speech disorders are usually related to neurological, psychological, and physical conditions, speech therapists must be able to work as a member of a team which may include other healthcare specialists such as a neurologist and psychiatrist. An important part of a speech therapist's work is the counseling and support of individuals and families on speech disorders and on how to cope with the stress associated with these problems. Therapists also work with families on treatment techniques to use at home and on how to modify behavior that impedes communication. Although a speech therapist's job is not physically demanding, it does require patience and compassion, as progress may be slow and halting. Speech therapy is a painstaking process, but it can be as rewarding as it is frustrating. Tremendous attention to detail and sharp focus are necessary in the evaluation of the patient's progress. Overall, speech therapists must be able to understand and empathize with the emotional strains and stresses that such problems bring, both from the patient's and family member's point of view. Speech therapists, like other health care professionals, must carefully diagnose problems and if necessary call upon the advice of other health specialists. The ability to distinguish the need for the professional input of specialists is critical to the therapist's success. Therapists must also monitor the progress of patients, eliminate certain programs, and introduce others that are more effective. The ability to make informed decisions that may define the success and failure of any individual program is a skill that can only come with years of experience.

Paying Your Dues

An aspiring speech therapist needs a Master's degree in Speech Pathology, 375 hours of supervised clinical experience, a passing grade on a national examination and at least nine months of post-graduate professional experience. With such a strong emphasis on education, practical experience, and licensure, entrants to this field must work long and hard.

Associated Careers

Speech therapists who wish to modify their careers have a range of choices open to them. Because the training that a speech therapist receives is substantially the same training as that of a speech-language pathologist, a switch to this profession can be accomplished quite easily. Hearing loss is associated with speech disorders and so the work of an audiologist is very closely connected. The speech therapist seeking more and varied challenges may be able to find it in special education and private rehabilitation counseling services. Research is another gratifying area for the outgoing therapist to consider. High-level administrative positions in schools, hospitals, health departments, or clinics may offer significantly higher wages and more responsibilities. Other occupations requiring rehabilitation training include occupational therapy, physical therapy, and recreational therapy.

 

موضوع یادداشت:  - چاپ این مطلب0 نظر