دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

تصاویر از تمام نقاط ایران

 

بانهبانه  

 

شیرازاصفهان 

کرمانشاه 

 

 

  

مهاباد

بوکان 

ایلام 

مشهد 

سقز 

نجف آباد اصفهان( ارگ شیخ بهایی )

طبقه بندی انواع افازی ها

یکشنبه 9 خرداد ماه سال 1389
طبقه بندی انواع افازی ها

آفازی:

آفازی اختلال تکلم و از دست دادن آن بعد از به دست آوردن آن  است بیمار آفازیک کلام خود را بطور نادرست ادا کرده و با کلام دیگران را کاملا درک نمیکند . از طرف دیگر دیس آرتیک در هجای الفاظ و لغات دچار اشکال است لیکن از نظر دستوری و انتخاب لغات و واژه های مناسب ایرادی ندارد .

آفازی را باید  بتوان از نظر بالینی تشخیص داد چرا که وجود آن شمعرف وجود ضایعه در کورتکس یا بلافاصله زیر کورتکس و زیر نیمکره چپ است  

  در این زمینه دو استثنا ء وجود دارد :

1- برخی از افراد که بااصطلاح چپ دست هستند نیمکره راست را جهت تکلم بکار میگیرند .

2- آفازی مربوط به ذکر اسامی آنومیک آفازیا ممکن است بعلت اختلالات متابولیک و یا ضایعات فضا گیری باشد که فشار ایجاد میکند .

از آنجاییکه انواع مختلف آفازی دارای اتیولوژی های متفاوت هستند لذا طبیب در ابتدا باید قادر باشد که وجود آفازی را تشخیص دهد و در ثانی باید نوع آفازی را تعیین کند .


آناتومی آفازی :

قدرت تکلم در همه افراد با اصطلاح راست دست و اغلب افراد به اصطلاح چپ دست مربوط  است به فونکسیون نیمکره چپ.

نقاط آناتومیکی که به تکلم مربوط می شوند در مسیر شاخه های شریان مغزی میانی که شیارهای رولاندو وسیلویوس را احاطه کرده اند قرار دارند . تولید صوت و ادای آن بصورت کلمات به چهار ناحیه دراین منطقه مربوط می شود که از عقب تا جلو قرار گرفته اند . لذا ارتباطات آناتومیک مربوط به تکلم ما بین مناطق ور نیکه یا قسمت خلفی اولین گیروس گیجگاهی . گیروس زاویه ای . دسته قوسی . و منطقه بروکا یا ثلث خلفی گیروس پیشانی وجود دارد .


منطقه ورنیکه :

در مجاورت کورتکس اولیه شنوایی قرار داشته و مرکز درک کلماتیکه توسط دیگران گفته می شود و نیز مرکز درک کلمات گفته شده توسط خود فرد است . این منطقه با گیروس زاویه ای که مرکز تجزیه و تحلیل احساس و اطلاعات دیگر همراه با آن است ارتباط دارد .


دسته قوسی :

بصورت طنابی از ماده سفید است که به منطقه بروکا که مرکز اعمال حرکتی تکلم است ختم می شود منطقه بروکا در عین حال قادر است اطلاعات بدست آمده از سایر مناطق مربوط به تکلم را بزبان دیگر در آورده و با تولید صوت و ادای کلمات نقش فیزیولوژیک خود را انجام دهد .


پنج  نو ع مختلف آفازی :

1- آفازی بروکا :

این نوع آفازی در اثر ضایعه در منطقه بروکا و یا نواحی مجاور آن بوجود می آید و خصوصیات آن بقرار زیر است :

الف - حرف زدن به آهستگی صورت گرفته و سلیس نیست و بعلاوه هجای کلمات دچار اشکال بوده و با سعی زیاد بیمار صورت میگیرد. حرف زدن بیمار بااصطلاح تلگرافی است بدین معنی که کل حرفی که بیمار میزند بسیار کاهش پیدا کرده و بیمار لغات کوچک و یا انتهای برخی لغات را در هنگام تکلم حذف کرده و آنرا ادا نمی کند .

ب - درک لغات نوشته و یا گفته شده خوب است و ایرادی ندارد .

پ- تکرار یک لغت هر چند که با سعی و زور زدن بیمار صورت میگیرد خوب است لیکن تکرار یک عبارت با اشکال صورت میگیرد بخصوص عباراتی که با یک فعل کمکی همراه هستند . نظیر : ..... واست یا ..... مگر باشد و یا .....اما است و ...

ت - بیمار در هنگام نوشتن دارای حالت افازیک است .

ث- بیمار در نام بردن اشیاء مختلف دچا راشکال است .

ج - ضعف عضلات یک طرف بدن وجود دارد که معمولا در بازو شدید تر از پاست و این حالت بعلت نزدیک بودن کورتکس حرکتی به منطقه بروکااست .

چ- بیمار از کمبود و نقص خود مطلع است و غالبا وازده و دچار افسردگی است .

ح - با کمال تعجب در  برخی بیماران می توان مشاهده نمود که بیمار قادر است بدون اختلال تکلم ملودی ای را زمزمه کند و حتی آفازی وی در هنگام فحش دادن و نفرین کردن دیگران از بین میرود .


2- آفازی ورنیکه :

بعلت ضایعه منطقه ورنیکه و یا نواحی مجاور آن بوجود می آید :

الف - سخن گفتن بیمار واضح و دارای ریتم  و هجای طبیعی می باشد لیکن بیمار از نظر ارائه اطلاعات و مطالب دچار می باشد زیرا که از الفاظ زائد و لغات بی محتوی و نادرست استفاده می کند .

ب - بیمار از لغات و صداهای نادرست استفاده می کند . مثلا بجای این که بگوید این دست من است می گوید این شبدر من است .

پ- بیمار در درک لغات گفته شده و یا نوشته شده دچار اشکال است .

ت - طرز نوشتن مثل سخن گفتن دچار اشکال است هر چند که شیوه نویسندگی ممکن است درست باشد .

ث - تکرار لغات و عبارات دچار اشکال است .

ج - نام بردن اشیاء دچار اشکال است .

چ- همی پارزی وجود نداشته و یا بسیار خفیف است و این امر بعلت دور بودن کورتکس حرکتی از محل ضایعه است . هیم آنوپسی و یا کوادری آنوپسی ممکن است وجود داشته باشد .

ح - بیماران ممکن است که به کمبود و نقص خود واقف نباشند و لذا غالبا حتی در موارد حاد بیمارای دچار وازدگی و افسردگی نمی شوند .


3- آفازی هدایتی :

بعلت ضایعات لوب تمپورال و یا پاریتال است که دسته قوسی ویا الیاف ارتباطی را نیز گرفتار می کند .

الف - سخن گفتن بیمار واضح است لیکن اطلاعاتی که بدست می آید کامل نیست و اختلالات پارافازیک شایع است .

ب - بیمار قادر به درک مطالب گفته شده و یا نوشته شده می باشد لیکن درخواندن مطالب دچار اشکال است .

 پ- بیمار در تکرار لغات و عبارات دچار اشکال است بخصوص در تکرار عباراتی که شامل لغات کوچک دستوری است .

ت - نام بردن اشیاء برای بیمار مشکل است .

ث- قدرت  بیمار در نوشتن مطالب مختل شده هر چند که شیوه  نگارش بیمار ممکن است درست بشاد .

ج- همی پارزی در صورتی که وجود داشته باشد معمولا خفیف است .


4 - آفازی در نام بردن اشیاء :

این نوع آفازی بعلت ضایعات کوچک گیروس زاویه ای . انسفالو پاتی های متابولیک ویا توکسیک و یا ضایعات کوچک فضا گیر که در منطقه ای دور از ناحیه تکلم قرار دارند دیده می شود .

الف - سخن گفتن بیمار واضح است لیکن اطلاعاتی که بیمار بدست می دهد ناقص و مبهم است و آن بعلت اختلالات پارافازیکی است که وجود دارد . هر چند که این نوع آفازی را به جهت اشکال در نام بردن اشیاء  می خوانند لیکن تنها یافته بالینی در این نوع آفازی نیست .

ب - بیمار قادر به درک کلمات گفته شده و نوشته شده است .

پ- همی پلژی وجود ندارد .

ت - در ک مطالب و تکرار لغات و عبارات طبیعی است .


5- آفازی گلوبال :

 این آفازی در ضایعات بزرگی که دو منطقه بروکا  و ورنیکه را گرفتار می کند دیده می شود همی پارزی در این آفازی وجود داشته و بعلاوه بیمار قادر به درک مطالب و صحبت کردن نمی باشد . در انفارکتوس های وسیع مربوط به محدوده تغذیه ای شریان مغزی میانی دیده می شود .


طرز معاینه بیماران آفازیک :

قبل از هر چیز باید معین نمود که آیا بیمار دچار آفازی است یا نه و سپس به تعیین نوع آن پرداخت :

الف - به حرف زدن بیمار گوش دهید . اگر بیمار واضح و سلیس صحبت می کند ضایعه در قسمت خلفی است و اگر حرف زدن بیمار سلیس نیست ضایعه در قسمت قدامی قرار دارد .

ب - آیا بیمار می تواند بدون اشکال بخواند و بنویسد اگر این طور است بیمار آفازیک نیست .

پ - آیا همی پارزی وجود دارد ؟ اگر این طور است ضایعه در قسمت قدامی قرار دارد که منطقه حرکتی را گرفتار کرده است .

ت - انواع مختلف آفازی را که در آن حرف زدن بیمار سلیس است جدا کنید و برای این منظور ببینید که آیا بیمار قادر به تکرار و درک مطالب و نام بردن اشیاء است یا نه ؟


آفازی  ورنیکه :

بیمار قادر به تکرار مطالب نیست و در نام بردن اشیاء دچار اشکال است .


آفازی هدایتی :

 بیمار قادر به تکرار مطالب نیست اما قدرت درک مطالب را داشته و بعلاوه در نام بردن اشیاء دچار اشکال است .


آفازی درنام بردن اشیاء :

قادر به درک مطالب و تکرار لغات و عبارات بوده لیکن در نام بردن اشخاص دچار اشکال شده است .


اهمیت تعیین کردن نوع آفاز ی:

تعیین نوع آفازی سطحی از سیستم عصبی را که دچار ضایعه شده است معلوم می کند اگر آفازی وجود داشته باشد ضایعه معمولا د رکورتکس نیمکره چپ است . در شخصی که در بکار گرفتن دست راست خود دچار اشکال بوده و آفازی خفیفی هم دارد حتما باید یک ضایعه نیمکره ای را مطرح ساخت و وجود مثلا ضایعه ای در شبکه بازویی را به اطمینان رد کرد .

 وجود آفازی دال بر اختلال عمل آن ناحیه از نیمکره هاست که جزء محدوده تغذیه ای شریان مغزی میانی محسوب می شود و غالبا در اثر ضایعات شریان کاروتید داخلی در گردن بوجود می آید .

تنگی قابل توجه شریان کاروتید داخلی ممکن است که با عمل جراحی اصلاح شود و در صورت تشخیص به موقع می توان از تبدیل آفازی زود گذر و خفیف به آفازی کروی جلوگیری کرد .

شروع ناگهانی آفازی ای  که بدو همی پارزی باشد و در آن تکلم بسیا رسلیس و واضح باشد معرف وجود آمبولی در شاخه خلفی شریان مغزی میانی است که در این مورد باید در جستجوی کانون آمبولی در قلب و یا شریان کاروتید بود .

اگر علت آمبولی مربوط به قلب باشد در این صورت از آنتی کواگولانها باید استفاده نمود و اگر گمان  وجود ضایعه در کاروتید میرود معمولا با استفاده از آنژیوگرافی بدنبال ضایعه ای در این شریان می گردیم که ممکن است با کمک جراحی درمان پذیر باشد .


بهر حال این اصل بالینی را در نظر داشته باشید :

شروع ناگهانی آفازی بدون هی پارزی معرف  وجود آمبولی است .

تذکر:

آپراکسی بمعنای اختلال در انجام حرکات ارادی  است که به منظور و مقصود معینی انجام می پذیرد و وجود آن را به اختلال عمده ای در حس و حرکت نمی توان نسبت داد .

این حالت عموما باسندرم های آفازیک همراه است .

آگنوزی بصورت اختلال در تشخیص است که اختلال اساسی حسی و یا حرکتی در آن وجود ندارد .

در باره مولوی کرد

بسم الله الرحمن الرحیم

بدرستی بندگان پرهیزگاری که خشیت خداوند را در دل دارند ، علما هستند.

ذکرکن تا ذکر فکرآرد تـو را         صدهــزارن نکته بکرآرد تو را

ذکر آرد فـکر را در اهـــتزاز         ذکر را خورشید این افسرده ساز (مولانا)

قال الله تعالی فی کتابه الکریم: « قُل إن کُنتُم تُحِبونَ الله فَاتَبَعونی یُحبِبِکُمُ الله»

قال رسول الله (ص):« اذاتقرب الناس الی خالقهم بانواع البرفتقرب الی ربک بالعقل و السر» «تستبقهم بالدرجات و الزلفی عند الناس فی الدنیا و عندالله فی آلاخره»

 گفت پیغمبر علی را که ای علـی       شیر حقی پهلوانی پر دلــی

لیک بر شیری مکن تو اعتـمیـد          اندرا در ســایة نخل امـیــد

هر کسی گر طاعتی پیـش آورد         بهر قرب حضرت بی چون و چند

تو تقرب جو به عقل و سرخویش        نی چو ایشان به کمال و برِّخویش

 اندرا در سایه آن عاقلـی                 کش نتاند برد از ره ناقلی

تو تقرب جو بدو سوی الـه                سـر مپیچ از طاعت او هیچگاه

ظل او اندر زمین چون کوه قـاف         روح او سیمرغ بس عالی طواف

دستـگیر و بنــدة خـاص اله              طالبـان را مـی برد تـا پیشگاه

زانکه او هر خـار را گلـشن کند         دیـده هر کور را روشـن کــند

گر بــگویم تا قیامت نعت او              هیچ آن را غایت و مقطع مجـو  (مثنوی شریف)

پس از رحلت حضرت رسول الله و انقطاع نورانیت وحی،مسلمانانی که آن عصر سعادتمندی را به چشم ندیده بودند برای درک مفاهیم عالیه قرآن و حقایق انسان ساز اسلام،مسائل ایمانی و مشکلات مفاهیم قرآن را از یاران پیامبر(ص) و ائمة اهل بیت(ع) می پرسیدند زیرا آنان خود قول حضرت را از زبان گهربار ایشان شنیده و افعال آن حضرت را مشاهده نموده وخود همزمان به آن حضرت ایمان آورده و اقتدا نموده بودند و مفاهیم آیات و بواطن آن را فهمیده بودند. بعضاً آن را بصورت مکتوب و اکثراً آن احکام را سینه به سینه حفظ نموده و به دیگران بیان می نمودند ، این گروه را که به صحابی و یاران و اهل بیت پیامبر مکرم اسلام تمسک نموده بودند تابعین میگویند. بعد از دورة تابعین چون حوزة اسلام گسترش یافت و اقوام و ملل دیگر اسلام آوردند نشانی از باورهای دینی خود را در اسلام یافتند که با اعتقادات کهن آنان همخوانی داشت لذا از این نکته غافل مانده بودند که اسلام ناسخ جمیع ادیان الهی و جامع تمام آثار وحیانی بوده، باورهای کهنة خود را مطابق و هماهنگ با دریای زلال حکمت قرآن یافتند و برای اثبات آنها به آیات قرآن استناد نمودند. همزمان با این تحول بود که کتب فلسفی یونانی توسط دانشمندانی چون بختیشوع به زبان عربی ترجمه شد و مسلمانانی که در حوزه های درسـی تابعین و تابع تابعین به تلمذ مشغول بودند متوجه معقولات و افکاری شدند که ظاهراً عقل را تعدیل می نمود و روان را نسبتاً آرامش می بخشید، اماآن افکار متشتت تحولی در فرهنگ اسلامی اصیل پدید آورد ؛ در این میان مکاتبی چون اشاعره و معتزله و حنابله پدید آمدند که هر یک دربارة صفات ذات باری نظری می دادند.آنان بعضی را ازلی و بعضی را حادث می گفتند و یا قرآن را مخلوق می دانستند ویا جمعی برای ذات باری کلام نفسی قائل بودند.حنابله قرآن را قدیم می دانستند و در برابر آنان معتزله به آیات متشابه و محکم نقض وارد می آوردند. متکلمین اسلامی از هر طبقه به دفاع از آراء خود پرداختند و بعضاً میان طرفدارن آنان نزاعهای خونین درگرفت! درآن میان مسلمانان وارسته ای بودند که با حکمت فطری خود دریافتند که عقلگراییِ صرف انسان را به سعادت نمی رساند بلکه قرآن مجید ضمن آنکه انسان را به تفکر و تعقل وادار می فرماید،روان او را متوجه فطرت پاک اولیة خود می نماید تا با انجام عبادات و ایمان به غیب و فرشتگان بتواند به سعادت برسد.آن طایفه قرآن را ضمن عقلانی بودن دریائی از حکمت فطری یافتند که از عالم اعلی برباطن با صفای نبی امّی نزول نموده و هر زمان موجب روشنایی می گردد و بشر را به تفکر در ژرفای هستی می کشاند تا به عظمت هستی بیندیشد. با بهره گیری از این اندیشه انسانهای ساده دل می توانند از حکمت برخوردار باشند و سعادت را درک نمایند. معتزله به خردگردائی روی آورده بودند و بذر شک را در دلها می کاشتند ومسلمانان عرفان یافته وفرهیخته با ذکاوت فطری خود دریافته بودندکه انسان تنها با بینش و درون گرائی می تواند نورانیت خود را درک نماید و از آن راه به سعادت برسد یعنی حقیقت دیانت را از باطن با صفای پیامبر(ص) و اولیای مکرم اسلام دریابد و خود را از درگیری های فکری و مدرسی به دور دارد تا به معنویتی که منظور اسلام است دست یابد: « والذین آمنواَشَدَ حُبَاً لِله » این طایفه در جستجوی معرفتی درونی بودند که نشأت یافته از انوار وحی باشد و آن راکاملتر از مکاتب عقلی بشر می دانستند و برای نیل به نورحکمت به قرآن و مفاهیم ساده و انسان ساز وحیانی متمسک شدند تا به پیرایش درون برسد لذا راه تعبد خالصانه را پیش گرفتند. فرزانگان خود می دانند که عقل گرائی اگر با تذهیب نفس و عبادت خالصانه همراه داشته باشد انسان را به سعادت می رساند و پیروی از افکار بشری و احساسات برگرفته از عالم خارج وکثرتها به تنهائی چاره ساز نخواهد بود؛ به همین خاطر عرفان الهی را دربرابر فلسفه و سفسطه و عقلگرائی محض عنوان گردید.آنان دلیل خردگرایان و دهریون را ساخته ذهنیات و اوهام و تصورات دانستند. امام محمد غزالی بیان نمود: پس از کسب علوم ظاهری و استواء در شاخه های آن به این نتیجه رسیدم که علوم ظاهری نمی توانند من را به حقیقت برسانند زیرا علوم حسی گاه انسان را دچار اشتباه می سازند و علوم عقلی پس از مدتی مورد نقض قرار می گیرند و قوانین آن توسط دانشمندان دیگری ساقط می گردند. آنچه انسان را به حقیت می رساند علمی است مبارک ودرونی که انسان با آن به رشد شخصیت می رسد. انسان گاه با فراست درونی از راه تأویل رؤیاهائی که می بیند به حقایقی می رسد و آن مانند علم باطنی که صوفیه ادعا می کنند،فراستی درونی و نوری ربانی که با عالم غیب ارتباط دارد وآن بالاتر از عقل و حس است. عرفای راستین اسلامی علمی را مورد اعتماد می دانند که افراد انسان را به آرامش روحانی برساند و جامعه را به خرسندی و سعادت بکشاند،علمی که افراد مسلمان با آن بتوانند به دور از اوهام و ذهن گرائی صرف و استدلالات عقلائی متشتت فلاسفه به خوشبختی برسند و در نتیجه مدینه فاضله ای را که منظور قرآن است برپا نمایند. این سعادت روانی تنها با تذهیب نفس و آراستن دل به فروغ تجلیات الهی و پیراستن خاطر از اوهام فاسدة بشری حاصل می گردد. عرفا عالیترین مرحلة زندگی انسان را زمانی می دانند که پاکی و نورانیت درون او را به الهام و عشق به عالم بالا و شوق لقای ربوبیت برساند. این تفکر عالی و پرورش یافته چون چراغی فروزان فرا راه مسلمانان واقع گردید و رهبری روحانی مسلمانان را در طول قرون و اعصار در دست گرفت. «کلا ان الابرارلفی علیین ومااردریک ماعلیون کتاب مرتوم یشهده المقربون » جمعی از مورخین متأثر افکار مستشرقین مسیحی به اشتباه عرفان اسلامی را انتقاش یافته از افکار مسیحی و مانوی و مزدکی و یهودی می دانند و در این باره قلم فرسائی نموده اند اما خود نمی دانند که سخت بیراهة رفته اند و خار مغیلان بیابان های اوهام را بجان خریده اند چون آنان خود به حقایق عالم وحی و الهام و تعالیم آسمانی قرآن قلباً راه نیافته اند و درک صحیحی از قرآن ندارند و بعضاً آن مفاهیم عالیه را بر گرفته از کتب عهد عتیق و یا ادیان خاوردورمی دانند. در جائی که همه می دانیم مرتاضان مسیحی تنها برای نجات خود می کوشند و توجهی به تشکیل مدینة فاضله و تذهیب نفوس دیگران ندارند ویا بودائیان معتقد به خدایانی متعدد می باشند و بشر را بر خلاف ادیان سامی متوجه عالم ناسوت می نماید و نیز می دانیم که تصوف اسلامی برگرفته از افکار افلاطونیان و ارسطوئیان نبوده*هرچند پیران این راه پاسخ معاندین را با مسائل فلسفی و کلامی عنوان نموده اند،اما خود همواره متوجه توحید و صفای باطن و انوار اشراقیه قلبیه و خود هوشیاری درونی بوده اند.عرفای اسلامی مرد علم و تعقل و تدریس و مبارزه با مهاجمین سیاسی و فرهنگی بوده اند و نیز همزمان دانشهای کشفی خود را به مردم آموخته و رهبری فکری توده های عظیمی از امت اسلامی را عهده دار بوده اند بیشتر سلاسل صوفیه اسناد مشایخ خود را به حضرت امیر المؤمنین علی رسانیده اند و این حقیقی غیر قابل انکار است ؛ما در پاسخ اینگونه نظریه پردازان باید بگوئیم:

چون ندیدی شبی سلیمان را                    تو چه دانی زبان مرغان را

عرفای پاک نهاد و صافی مشرب متأله ،علوم و دانشهای اکتسابی را همراه با علوم کشفی خود به گونه ای معقول برای تهذیب نفوس مسلمانان بیان نموده اند و تنها تمسک به یک شاخه از علوم را برای سعادت بشر کافی ندانسته، بلکه علوم ظاهری را با علوم باطنی و تزکیه نفس همراه نموده اند تا انسان های مستعد و دل آگاه بتوانند با دو بال علم و عمل به رشد دادن شخصیت خود پردازند و جان روشنائی یافتة خود رادر ساحت قدس وآسمان عرفان ذات باری به پرواز در آوردند. آنان می گویند قرآن مجید علم و دانش بشری را در برابر علوم لایتناهی الهی قلیل و نارسا می داند ومردم را بسوی ادراکات عالیه باطنی و یقینی و وجدان فطری پاک رهبری می فرماید : « و ما اوتیتم من العلم الا قلیل » پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمودند : « العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشأ » به این سبب مسلمانان جویای عقل مهذب برای شناختن این نورانیت درونی و درک آن از هیاهوی مدرسه عزلت گزیدند تا با کسب معانی باطن قرآن از عترت حضرت رسول الله و ائمه دین به آن سعادت جاوید برسند.در میان ملل و نحل اسلامی باید با جرأت بگوئیم ایرانیان پرچمداران این نحوه از تفکر بودند زیرا از لحاظ حکمت نظری می توان گفت دین زرتشت نزدیکترین دین به اسلام است و ایرانیان از قبل آمادگی پذیرش این ادراکات ذوقی را داشتند. آنان با هنر شناخت و فطرت پاک خود به تعالیم اسلامی راه یافتند و خود قرنها قبل از هگل دریافتند که حقیقت نبوت امری روحانی است وانسان نورانیت آن را با فطرت پاک می پذیرد،بی آنکه محتاج به رؤیت معجزه باشد زیرا انسان حقیقت را با فطرت و انوار شهودی دل در می یابد و آن الهامات قلبی را بالاتر از معجزه می داند. عرفای بزرگی چون شیخ شهاب الدین سهروردی و مولانا جلال الدین محمد رومی و باباطاهر همدانی و عبدالرحمن جامی به این حقیقت معترفندکه انسان در عالم جمع الجمعی و حکمت ازلیه کمال مطلق ذات باری را رؤیت نموده و مشتاقانه در عالم ناسوت به دنبال گمشدة خود می گردند تا آن گوهر را در مظاهر زیبا و نورانی کثرتهای این جهانی دریابند،لذا همواره آنسوی چهره دل را بسوی خاطره هو میدارند وجان شیفته خود را با نفحات گمشدة خود هردم تطهیر می نمایند در حالیکه حواس ظاهری را متوجه عالم ناسوت می دارند،اما با خودآگاهی درونی می دانند که انسان از قبل جدائی میان ذهن کلی و ذهن جزئی را با شعور باطنی خود درک کرده است و غایت همة ادیان الهی برای از بین بردن این جدائی و رفتن همه به سوی کلیت است تا انسان به منشأ خود باز گردد، زیرا اگر ذهن آن مقام را نشناسد زندگی این جهانی برایش بی فایده خواهد بود و به رشدِ شخصیت نخواهد رسید. خداوند حس وطندوستی را درنهاد انسان به ودیعت نهاده، ابناء بشر را به قبایل و ایلات وملل مختلف درآورده و در مهد زمین اسکان داده و فطرتًا بر آن داشته تا از یکدیگر حمایت کنند و همدیگر را باز شناسند.دانایان هر قوم حوادث تاریخی و تجارب گذشتگان خودرا برای هدایت آیندگان و تربیت ابناء خود بصورت مکتوب درآورده اند تا چون چراغی فروزان فراراه آیندگان جامعه خود قراردهند. قوم کرد چون دیگر اقوام ساکن برروی این سیاره خاکی طی قرون متمادی با افتخار زیسته اند و در طول تاریخ تمدن چندهزارساله خود همواره موحد و ازبت پرستی و خرافه پرستی به دور بوده اند و پس از طلوع خورشید اسلام در سرزمین شان خود را در پرتو انوار وحیانی به کمال رسانیده، با نبوغ خاص خود لمعات آن را در جهان منعکس ساخته اند. اکراد همواره در ادوار تاریخ تمدن بشر نقش فرهنگی و اجتماعی و سیاسی سازنده ای ایفا نموده و از سوئی آیین انسان ساز اسلام را که از عالم غیب بر روان پیامبر رحمت (ص) نزول یافته است از بدعتهای سیئه محفوظ داشته اند و عرفان مندمج در آن انوار ساطعه را با اشراقات درونی خود شناخته ازآن به عشق الهی رسیده اند. بزرگانی چون سهروردی و جنید نهاوندی و باباطاهر آن یافته ها را با وجد وحال و شور و شوق و سماع در مرتبه عالی خود نشان دادند. همواره نورانیت و صفای باطن مشایخ طریقت این سرزمین موجب شکوفائی بسیاری از استعدادهای هنری و ذوقی دیگر ابناء بشر گردیده وجلوة درخشان این شکوفائی بصورت عرفانی ناب در ضمائر پیران راه یافته و پارسائی طالع شده که مسکن و مأوای آنان دامنة جبال سربه فلک کشیده و دره های سرسبز و با صفای کردستان است؛ اماکنی شریف که قداستشان موجب شد تا در طول زمان همواره مطاف شیرمردان طریقت باشد. سلسله اسناد مشایخ این سامان به بلندای تاریخ اسلام دراین سرزمین است و تا ابدیت ادامه خواهد یافت.

یکی از این فرزانگان « مولوی سید عبدالرحیم تاوگوزی متخلص به معدوم فرزند سید علی نواده سید ابوبکر مصنف چوری مدرس شهید کُرد» است و او از سلالة حضرت سید محمد زاهد مشهور به پیر خضر شاهوئی از زراری حضرت امام علی النقی علیه السلام است. در سال ۱۲۱۲ ه.ق در روستای سه رشاته از توابع قره داغ واقع در کردستان عراق متولد شد مقدمات عربی و صرف ونحو وفارسی ودستور را نزد پدر عالِم خود فراگرفت و چون دیگر طالبان علم برای شرکت در حوزه های درسی علمای آن زمان راه سفر در پیش گرفت به مدرسة چور رفت وسپس به سنندج آمد و در مسجد وزیر حجره گرفت؛ زمانی حوزة درس ملا عبدالقادر مهاجر مردوخی را درک کرد؛ به سلیمانیه رفت و در محضر متکلم و عارف متأله حضرت سید الشیخ معروف النودهی راه یافت و با نوة ایشان حضرت شیخ کاک احمد برزنجی ملاقات نمود و پیوند محبت قلبی با ایشان حاصل کرد. زمانی تلمیذ حوزة درسی شیخ عبدالقادر مهاجر مردوخی بود که با ملا محمد نودشی شهیر به حاج ماموستا آشنا شد و ایشان بعدها مولوی را وادار ساخت تا محضر درس استادش ملا عبدالرحمن نودشی را در سلیمانیه دریابد لذا مولوی به سلیمانیه بازگشت در درس استاد ملا عبدالرحمن نودشی شرکت کرده ، اجازة علمی گرفت. حاج ماموستا ملا احمد نودشی هشت سال سناً از مولوی بزرگتر بوده و همواره مستشار و راهنمای ایشان محسوب میشده اند. ملا احمد نودشی زمانی که در نودشه مشغول ارشاد مردم و نشر احکام بودند با حادثه ای مواجه شدند که رویة حیات معنوی ایشان را دگرگون ساخت. روزی درویشی به روستای محل اقامت ایشان رفت ودر خانة آنان مهمان شد، اهل خانه برای مهمان سبدی انگورآوردند اما مهمان خوشه ای انگور نارس را جدا کرده ، پیش کشید ؛ نودشی به مهمان تعارف کرد تا از انگورهای مرغوب تناول نماید ، اما مهمان امتناع نمود ؛آخرالامر نودشی با الحاح دلیل نخوردن انگور را جویا شد و مهمان در پاسخ گفت: با اشارة قلبیه در یافتم که این انگور را از جائی دزدیده اند ؛ نودشی مسئله را پیگیری نمود و دریافت آن انگورها را همسایه آنان برایشان برده وکسی دیگر آن را از باغی دزدیده بوده است، لذا در پی آن شد تا به آن معرفت باطنی دست یابد؛ مهمان گفت: من مرید حضرت شیخ سراج الدین هستم و با سلوک در طریقت مجددیة نقشبندیه به این مرتبه رسیده ام. نودشی بخدمت حضرت شیخ سراج الدین اول رسید و در طریقت مجددی سالک شد و ذوق ِعبادت یافت و به درجه ای نائل آمد که تمام نمازهای خود را از ابتدای تکلیف دوباره قضاء نمود و همواره می گفت: نماز با حضورِ دل،نورانیتی خاصّ دارد. مولوی کرد که همواره گرفتار احوالِ ترقی خواهِ درونیِ خود بود ، با دلالت و پیروی دوست و پیرش نودشی به خدمت حضرت سراج الدین رسید و در طریقت ایشان سالک شد. به سیر آفاق و انفس پرداخت و بسیاری از شهرها و قصبات کردستان و بلاد دیگر را سیاحت کرد تا به کمال مطلوب رسید و در میان دانشمندان و ادبای کرد ممتاز شد؛ خصوصاً در علم ِکلام مهارت یافت و ابهامات ِکلامی و فلسفی را بیشتر با ذوق و کشفیاتِ درونی خود از میان برداشت ، به گونه ای که آثار کلامی ایشان عالیترین آثار متألهین این سامان است. مولوی کرد درآثار منظوم خود علاقة باطنی اش را به طریقت و پیران کبار سلسله نشان می دهد. دربارة ایشان به جرأت می توان گفت که از لحاظ ادبی و کلامی بعد از مولانا عبدالرحمن جامی کسی چون او در آن سلسله به شکوفائی تام و تمام نرسیده است ؛ عارف روشن ضمیری که روان به حقیقت رسیده اش از ما و منی ها رسته و به اهل الله پیوسته بود. نقل است زمانی برای ملاقاتِ دوست و هم سن وسال خود حضرت شیخ عبدالرحمن خالص طالبانی راهی کرکوک شد و در بامدادی قبل از طلوع سحر به خانقاه ایشان وارد شد وشیخ رادرگوشه ای مشغول عبادت دید؛ مصرعی از شعر ملای بیسارانی را در وصف حال ایشان برزبان آوردکه میفرماید :

« شه ون خه لوه ته ن مال بی ئه غیاره ن »

شیخ بالبداهه در جواب ایشان فرمود :

« ئیراده م ئیده ن وه ی که لپوسه    وه شه و نالین وه شه ن وه لای دوسه وه »

فرق میان مولوی سید عبدالرحیم با مولانای رومی در این است که مولانا پس از دیدار با شمس، عاشقِ شمس شد و زمانی که شمس از بلخ هجرت نمود، مولانا در هجران ایشان اشعار پرسوز و گدازی سرود. اما مشایخ نقشبندیة این سامان عاشق رفتار و گفتار مرید خود شدند و بارها این علاقه درونی را نسبت به مولوی کرد بروز دادند. زمانی حضرت سراج الدین آرزومند ملاقات ایشان بود و با این مضمون ایشان را به نزد خود دعوت کرد: ماموستای سه ر علم شیرین که لامـان ته شـریـفی خـه یرت باوه رو لامـان یان کاغه ز بریان یان مه لا مه رده ن یا خو عارته ن دوس وه یاد که رده ن مولوی درپاسخ ایشان قصیده ای سرودند که مملو از شاهکارهای عرفانی و نکات ادبی است:

شیخی ده وله مه ن به هره ی سه رمه دی   یاگه ی حه قیقه ت جیلوه ی ئه حمه دی

جه شـه و هه وارگه ی فه نا ویه رده             پای هه ردی به قـا یا تاغگه کـه رده

موته صف به وه صف شأنی صفاتی             موشه ره ف به فه یض ته جه لای ذاتی

خه لیفه ی صدای « اُدُ نُ » شنه فته            به له د نه سـارای ئـه طـوار هـه فـتـه

واسطه ی راگه ی به ین علم و عه ین         صاحب جه نا حه ین یه عنی ذی النورین

پیر پاک جه گه رد خاک ناسوتی                مه نزلگه ی سه ربه رز سه ر مه له کووتی

دل وه نه وای به زم جه به روت ئا وا             سیراو و سـه راو لاهـووتــی مــأوا

جـسـمـأ لَـَدیـنــا ، روحأ لَــَدیـهِ                     دایـره ی تـه مام « مِــنــهُ اِ لـیــهِ »

 بی ته لوین نه سای ته مکین دا مه کین       رَ وَ ح ا لـلـه ، روحـَــهُ آمـیـن

نامه ی روح ئه فـــزای شــــیرینیت یـاوا          دل وه مه ردومه ک دوو دیـه ش سـاوا

ده رگای حوقـه ی لال دانــه ت شـکاوان        جـه پوی لـوطفـــه وه ئــینه ت فه رماوان

یـان کـاغـه ز بریـان یا مه لا مه رده ن            یا خو عـا ر ته ن دوس وه یاد کـه ر ده ن

ئه وه ل من کینـان وجوودم جـه کون             وا چون دوسـه نان شه رت قــه بـول تـون

ئه روه بیــــگانه وه ر خــــویشـــم زانی          تو حه ساوه نـی وه هــه ر چیــم وانی

***

مولوی زمانی به دستور مرشدش و همراه مرشدزادة خود حاج شیخ عبدالرحمن متخلص به وفا برای انجام امری اجتماعی راهی سنندج شدند و به ملاقات حاکم قدرتمند ارحدلان غلام شاه خان والی رفتند.والی در تالار باشکوه خود از ایشان پذیرائی کرد و جمعی از علما و اعیان را دعوت نمود،چون به مقام و مرتبة علمی و عرفانی وی وقوف یافت اورا مولوی کرد نامید. مولوی به در خواست مرشد زادة خود شیخ عبدالرحمن، کتاب عقیده مرضیه راتألیف نمود:کتابی در شرح عقاید کلامی اهل سنت و جماعت که در آن به آیات محکمات استناد نموده و عقاید کلامی را به نظم آورده اند . شعر مولوی کرد در این کتاب مرتبة تعلیمی دارد و کلام و اعتقادات مذهبی را تدریس می نماید؛ در اول کتاب چنین می فرماید:

هه ر خوتی بو خوت بورهان و تیر به س        به شی خوی تیکه ل ناوی بکا که س

تو خود برهان و دلیل بر وجود خود می باشی و هستی تو خود دلیل بر بودن تو است، کسی نباید در این باره چیزی بگوید و وجود چیزی را دلیل بر پیدائی تو بداند صحرای بی انتهای هستی و میدان خدا شناسی آخری نداردوبینائی عقول بشری ازدیدن کنارة آن صحرا عاجز است، عرفان و بینش قلبی با احساسات خارجی و عقل بشری حاصل نمی شود وپای عقل و احساس قادر به طی این صحرا نمی باشد ؛ تو خدائی و نامحدود و لایتناهی و ما بندگان ضعیف تو. ایشان استقامت راشرط نیل به مقصد می دانند و به بحث دربارة مراتب شش گانه می پردازد.« و أمَنتَ بِاللهِ و مَلکه وکُتُبِهِ و رُسُلِهِ و بِالیَومِ آلاخِر و خَیره و شَر مِن الله و بالبَعث بَعدَ المَوت» را شرح می دهد و آنگاه به بیان احوال و نظریات صوفیه پرداخته، همراه با مولانای رومی زبان به تعریف احوال پیر می گشاید :

چی بو موجته هید هه س به ر مو قه لید    له سه ر مورید هه س نیسبه ت به مورشید

بـَل قـالـوا : « ألــشَیخ فـی شیعَـتِـهِ            کَـــــــان کَــالــنـَـبـّی فــی اُمـَـــتـِــهِ

حوججه ته له لای ئه صحابی صه فـا           خُـــــــذ طَـریـقَــهُــم إذ فـیـهِ شَــفـاء

مولانای رومی چنین می فرماید:

ســایـه یـزدان بُـَود بـنـده خــــدا               مــرده ایــن عــالــم و زنــد خـــدا

دامــن او گــیــر زوتر بـی گـمـان                تــا رهـــی از آفــت آخــر زمــــان

انـدر ایـن وادی مـرو بی این دلیـل             لا اُحـب الافـلـیـن گـو چـون خلیــل

طـهّـراً بـیـتـی بـیـان پـاکـی اسـت            گنج نور است ار طلسمش خـاکـی است

مولوی عمل صالح و صداقت باطنی را موجب تهی ساختن نفس از آلایش می داند و طریقت را هنری روحانی معرفی می نماید که سالک با آن می تواند به آراستن روان پردازد و به کمالات معنوی نائل آید.کمال در انسانیت را آخرین مرتبة کرامت می داند و آن را پیوستگی روحانی با هستی مطلق می شناسد؛ حالتی روانی که به گونه ای مجرد و بدون ملاحظه موجودات و کثرتها منِ انسانی را به درک حقایق هستی و ظهور مراتب که جلوه گاههای اسماء حقند می رساند. روان حکمت یافتة عارف، کثرتها را نمودهای نیست نمائی می داند که چون امواج پیاپی سر از دریای وحدت بر می آورند و به دور از تصور حلول و اتحاد و تناسخ دوباره به آن دیار باز می گردند.مولوی حقیقت تصوف را درک این حقایق می داند و می فرماید که تصوف حالتی است که انسان از راه ذوق و کشف و شهود احوال روحانی پیامبران و اولیای الهی را درمی یابد و در قالب شخصیت های آنان در می آید و خود را متصف به گفتار و کردار و پندار آنان می سازد تا به مقصود برسد. « و لَکُم فی رَسولَ اَلله اُسـَوه حَسَنَه » مقصود از عبادت، سجده در پیشگاه ذات باری است که موجب پیوستگی به کانون ولایت کلیه می گردد و سِـرّ آن را از روان بزرگ و طبع گهربار پیامبر(ص) می توان برگرفت، عرفا دریافته اند پیاپی انوار عبادت بر اسرار و ارواح راه یافتگان جاری وآنان را از چشمة همیشه جوشان معرفت سیراب می سازد. در این میدان با شکوه روحانی،مولوی چون کبوتری آسمانی به طیرانی ملکوتی در سماءِ بساطت و کلیات به پرواز در می آید و در سیر نزولی خود و بازگشت از مقام لاهوت یافته های خود را برای ساکنان عالم ناسوت به ارمغان می آورد وآن یافته های لطیف را با گوناگونی های عالم کثرت و زیبائی های این جهان تشبیه می نماید تا از آن طریق روانهای صفا یافته گرفتاران عالم خاک را به هیجان و شور شیدائی کشاند. لطائف روحانی خود را در قالب بدایع مثنوی در اذهان منعکس می نماید زیبائی های حیات انسان و نباتات و ظواهر شگفت حیات و بدایع عالم خلق را نشأت یافته از فیض مقدس می شناسد.جلوه های زیبائی راانتقاش یافته از بارگاه عالم غیب می داندکه در عالم ظهور پدید می آیند.مولوی در ترانه های خود آهنگ جمع الجمعی می سُراید و به آن عشق می ورزد؛ عشقی حقیقی که پرده از رازهای هستی بر می دارد. عشق حقیقی انسانها را به خداوند چون مولانا به نظم درآورده و این موهبت روحانی را انتقاش یافته از عالمی می داند که روح در عالمِ غیب و روزِ اَلست دیدار کرده است.

ده وری ده رساقی وه لای مه حزووندا       له یل ئاسا بویه ر وه لای مه جنوونـدا

جامـی جـه صـه هبای دیای بالا که ت       ئـالـووده ی غـوبـار تـوز بــالا کــه ت

بـه و نـاز و عـیـشوه ویت پـیم ده ره           وه جه سته ی په ژمورده م ئیحیاکه ره

وه جـه ی«قــلب الاسـد» تـاوسـان دووری   فینک که ره وه جه سته ی مه هجووری

به لــکم شـه راره ی نـائـیـره ی فـیـراق      نه سـو چـنو ته مام سـه وزه ی ئیـشتیاق

بـه لام بـه و شـه ر تـه مـه یلت مودام        بو مـنـیـچ بـه و مـه یـلـه دنـیام وه کـام بو

برای عشق حقیقی نام زیبای لیلی برگزیده است، نامی که مجنون باآن جان شیفته خود را به شیدائی می کشانیده و خاطر خود را تسلی می داده است. او جمال کبریائی حقیقت را در نظر دارد که در آنسوی چهره ها به کرشمه گری پرداخته است. مولوی با صدای رسای خود یافته های عرشی را به گوش غفلت زدگان عالم ناسوت می رساند تا سر گشتگان وادی حیرت را بیدار سازد.جمعی از بهت زدگان به اشتباه آن نواها را خطابه ای صوری در وصف معشوقه های عالم جسمانی تصور کرده و با ترنم آنها غم هجرانهای خود را از یاد می برند هر چند از ادراک حقایقِ کلی عاجزند. مولوی درحقیقت مولانای زمان است و چون شمس در وصف مرشد خود غزلسرائی می کند:

جیلوه ی جه لای جام دله ی پر جه گه رد      وه ت پـی تـسبـیـح هـا روانــه م کـرد

په ری تو خاسه ن هه ر شام تا سه حه ر     هه ر ژماره ی وه صل بالای دلبه ر که ر

نه ک چون من وضوو وه هووناو ئـه سـته       خه م سـیواک نـمای مـه نیه تان به سته

نیشـته ی گوشه ی تار نماز خانه ی ده رد    روونه پـای مـیـحـراو هه نا سان سه رد

وه ی وضوو ونـمـاد و هی سـیواکه وه            جه ی گوشه ی میحراو مزگی پاکه وه

دانه ی مه رجانی ی هه رس مه هجووری      هونیـای تای کرژ رشته که ی دووری

په ی ژماره ی ذکر کزه ی ئـیش و نیش          کافیه ن ده یده م ته زبیحم په ی چـیش

مولوی چون مولانا انسان کامل را برزخ بین نور و ظلمت می داند و می فرماید انسان نه مشرق انوار است و نه مغرب اجسام در حالیکه روانش در اثر تماس با اضداد در عالم جسمانی بازتابی عالی از خود نشان می دهد و چون آیینه ای نورانی در کدورات هستی زیبائی ها را در ارواح دیگران منعکس می نماید تا آنگاه که روحش به پرواز درآید و در فضای عالم قدس به طیران پردازد و ولایتِ کلیه را دریابد. م

وعجیزه ی نه بی ئه ر موحه ققه قه       له لات که رامـات ئه ولیایچ حـه قه

وه لـی شـه خـصیکه«عارف بالله»          « ماامکن » به ذات به صفات ئاگـاه

لطایف عالم ناسوت را چنان بیان می دارد که همگام با روان ترقی خواه انسان عقل سرگردان را به آرامش و تعدیل فکری بکشاند این هنر را چنان به نمایش می گذارد که متفکرین و متکلمین را به حیرت وا می دارد. عرفان نظری را با احکام شریعت آمیخته و تفکر وحیانی رابه روانهای طالب کمال می آموزد تا باعقل سلیم و فطرت پاک بر صراط مستقیم هدایت شوند و به دور از گرایشات فلسفی متشتت که آزار دهنده فطرت باشند به آرامش روانی و سعادت برسند. مولوی زاهدی پارسا بود و فقر اختیاری خود را بر مدیحه گوئی اغنیاء و حکام رجحان می داد، حاضر نبود قوم و دیار خود را ترک نماید و در شهرها به دربار سلاطین درآید درحالیکه فرهاد میرزای قاجار عموی ناصرالدین شاه اورا به تهران دعوت کرده بود تا در دربار ایشان زندگی کند ، او ثروت دنیا را بی ارزش می دانست در جائی که پاشایان عثمانی آرزومند دیدارش بودند و زیارت او را موجب نزول برکات میدانستند. مولوی کرد ، عقیدة مرضیه را دربیان اعتقادات کلامی اهل سنت به نظم درآورده در این کتاب مبحث ایمان و وحدت و صفات ثبوتیه خداوند را با استناد به آیات و احادیث بیان می دارد بحثی درباره وجود ووجوب دارد و ملائکه را توصیف می نماید و ایمان به پیامبران وکتب آسمانی را با زبان متکلمین بیان می دارد و در خاتمه خاتمیت حضت رسول و حقانیت جانشینان ایشان و ائمة طاهرین(ع) راشرح می دهد.نقل است ، چون کتاب را نوشت آن را به استادش ارائه داد تا با رابطة روحانی به خدمت حضرت رسول گرامی شرفیاب گردد و حقانیت مطالب کتاب را از ایشان بپرسد لذا حضرت سراج الدین بدون مطالعه کتاب و در حضور حاضرین به مراقبه پرداخت و سربرآورده،بیان فرمود، حضرت رسول (ص) من را به حقانیت مطالب کلامی کتاب بشارت داده اماچند و چند شعر آن را ناپسند دانسته اندکه باید از کتاب برداشته شوند و چون آن مطالب را بیان فرمودند وکتاب را گشودند،آن چند مطلب مندرج را مشاهده کردند و آن را از کتاب محو نمودند مولوی این مطالب رابه نظم بیان فرمودند.در این اثر ارزنده نکات عقلی ونقلی راچنان با اشاره به آیات واحادیث به نظم درآورده اند که فحول از درک مفاهیم آن عاجز می مانند وگاه عقول مهذب از درک آن ناتوان میمانند کتاب را برای تعلیم اعتقادات دینی و بیان نکات و دقائق عرفانی به نظم آورده اند وبیان می دارند: برای تنویر دل لازم است درِکاخ بینش گشوده شود تا هر زمان که بارقه ای قلبی ساطع شد آن را روشنائی بخشد؛ منظومات ایشان چون فضیله و فوایح پر از نکات اعتقادی و تعلیمات دینی و اخلاقی همراه با رهنمودهای ادراکی صوفیه است. این آثار نشان دهندة احوال روحانی مولوی است که چون به وجد می آمده یافته ها را به شعر بیان نموده و چون مولانا نقشی افسونگر در اذهان مشتاقان این عوالم به تصویر کشیده است. معانی لطیفه را در بیان هستی وظهور و نیل به کمال در جهان به زبانی بیان نموده است که طایرِ عقل از پرواز در ساحت آن عاجز می ماند. تَفَـضّـَل بِـالـعَجَـل بِـالکَاسِ ساقی صـفای مـی نـمایـد وجـهِ بـاقـی بـه کـوری دو چـشم اهـل انـکار بکن کار و نوائـی را در این کـار زدیـده زنـگ ظـلـمـت را زُدایـد دلم تصـدیـق روئـیـت را نـماید در این نشـأت به امکانش بگیریم در آن نشأت وقوعش را بجوئیم و در پایان به مناجات می پردازد :

زبحث خود چه عرضی را رسـانـم           چـه سـانـم از خسـانم نـزکسانم

چو در خود بینم از بس روسیاهی          نـگنـجـد ای الـهـی یـا الـهـی

نـه تـو یابی چو من نا پخته کاری           نـه مـن یـابم چو تو آموزگاری

مولوی کرد جزوه کوچکی به فارسی دارد که به بیان اصول طریقت نقشبندی می پردازد؛ بیشتر منظومات مولوی حاکی از علائق روحی ایشان است به مشایخ این طریقة علیه. مولوی زاهدی با فرهنگ و عارفی است دلسوخته که مورد احترام عُلمای زمان خود بوده و مردم عادی مراتب عُلوّ روحانی او را درک می نموده اند؛متفکری متألِه که مکاتبِ کلامی را شناخته بود به رموزات طریقت وصول الی الله آشنا بود. باید بگوئیم،با این شیوة تفکر بود که علمای اکراد توانستند چون ستارگان درخشانی در آسمان عرفان اسلامی ظاهر شوند. مولوی،منظوم عربی خود را بنام«فضیله»در اصول دین نوشته وکتاب «فوایح» را دربارة باورهای اسلامی به نظم درآورده است.کتاب گرانقدر ایشان که عقاید کلامی اهل سنت و جماعت را به نظم بیان نموده و مملو از نکات ادبی و آیات و اشاره به احادیث و روایات می باشد،کتاب «عقیدة مرضیه» است؛این کتاب درحقیقت شرح مقاصد سعد الدین تفتازانی ومواقف عضد الدین ایجی است. ابتدای کتاب را اینگونه آغاز می نماید : ز

وبده ی عه قیده خولا صه ی که لام         هه رله تو بو توس حه مد و ثه نای تام

هه رخوتی بوخوت بورهان وتیر به س       به شی خوی تیتکه ل نازی بکا که س

ای ذات هستی بخش،کسی جز تو نمی تواند آنگونه که می باشی تو را ثنا گوید همانگونه که رسول گرامی اسلام (ص) فرمود : « لا اَحصی ثَنا عَلَیک اَنتَ کَما اَثنَیَتَ عَلی َنفسُکَ » «تو خود دلیل و برهان قاطعی بر بودن خود می باشی و تنها خودت ذات خودت را می توانی بشناسی». مولوی به متابعت از قرآن مجید ، بشر را وادار به تفکر می نماید تا صفاتِ ازلیة حق را بشناسد و فیضِ تجلیلات او را در عالم ناسوت دریابد و با صفایِ دل به ایمانِ کشفی و شهودی برسد که عالیترین مرتبة یقین است.

که ناره ی صه حـرا نـادیـاری یه             بینائـی عـقـوول ئـاو مـرواری یـه

«ضیق النفس» یه هه ناسه ی نایه      دانش ده لیل پی«عِـرق النسـا»یـه

عیرفان به وانه حاصل که ی ده وی        به وپی ئه وصه حرا چلون ته ی ده وی

چاک وایه خه یال بی ته قریب نه که ین  مه علوومه تو تو و ئیمه یچ خو ئیمه ین

در وصف مولوی باید چون مولانا زبان گشائیم و بگوئیم :

از هردو کـون گـوشـة عزلت گزیده ای         بیرون زکفر و دین ره دیگرگرفته ای

زآن چشمة حیات که در کوی دوست بود    تا روز حشر ملک سـکنـدر گـرفته ای

***

هیـمای هه وای ئـه و قـه دیم په یمانه           په یمانه وه ک ئه هل هه وا په یمانه

توسه بووی مه ی پیت جام جانفیدای ریت     دل چـاوی وا لیت سابا بیت

تا بیت زوان وه بـی مـن وه سـه ر ته قـریردا     خامه وه بی ده س وه سه ر ته حـریردا

پیمان منظور سوگندی است که جمیع مردم در عالم الَست یاد کردند. عشق ازلی معبود که خلائق از جام شراب محبت او نوشیده اند مانند عشقهای مجازی نیست که اهل هوا و هوس دارند و با این پیمانه های این جهان آرزوپرستان قابل قیاس نمی باشد.در اینجا به بحث عشق انسانها نسبت به ذات حق می پردازد و چون مولانا به بیان نیستان ازلی وجود می پردازند.

وَ مـا خَـلَـقتُ هه س له قـورئاندا ده            فه رمویت له خه لق جن و انسـان دا

حیکمه ت عیباده ت « خالق الخلق» ه       ئه ویچ بی ئیمان هه بای مـوطـلـقـه

به ل ئه د نه ناسیه نـاوی عـیبـاده ت          به ل ته رده له فه یض فه وزوسه عاده ت

له که ی مونافات« لَکِی أُعرَف » چوو          ده سه مل له گـه ل «لَیعبُدُون» بـوو

حکمت حقیقی در عبادت خالصانه نهفته است و آن عبادت خاص بی ایمان واخلاص قلبی مقبول درگاه حق نخواهد شد. تاایمان درقلب مؤمن نباشد و با دیدة دل ذات حق رادرکائنات درنیابد نمی تواند عبادت کند. مولوی ایمان قلبی را اینگونه تعریف می نماید: شریعت ایمان باور قلبی انسانها به ذات غیب الغیوب است و آن باور باید چنان در درون انسان راسخ باشد که بی چون و چرا احکام الهی را اجرا نماید تا برای انسان رشد شخصیت و ملکات انسانی به ارمغان آورد و سجایائی چون شرم و راستگوئی را ملکة شخصیت او نماید؛ زیرا با علوم ظاهری صرف، نیل به آنها امکان ندارد و بلکه باور و یقین قلبی است که آن نورانیت را پدید می آورد. وجود وجوب از دیدگاه مولوی: اصولیون می گویند: نظر آن است که از را منطق و یافته های علمی و احساسی برای انسان حاصل گردد تا از راه یافته ها به کنهِ نایافته ها برسد و این در عقلیات وارد است، همانگونه که کشف و شهود قلبی به دور از حسیات و علوم ظاهری با فراست قلبی درک می گردد. مولانای رومی می فرماید: عـقـل، دو عقل است اول مکسـبـی که درآموزی چو در مکتب سبــی ازکتاب و اوستـاد و ذکـر و فـکـر از معانی وز علـوم خوب و بـکـر عـقـل تو افـزون شـود بر دیگـران لـیک تو باشی زحفظ آن گــران عـقـل دیگر بخـشـش یزدان بُـَود چشمة آن در مـیان جــان بـُـَود چون ز سینه آب دانش جوش کرد نی شود گنـده نه دیـرینـه نه زرد از درون خویشتن جـو چـشمه را تا رهـی از مـنـت هر نـاســزا مولوی کرد می فرماید:

عه قل صاحب سوود بو ئه دای مه قصود / له دووای ته صه ور مه عناکه ی مه وجوود

عقل و هوشی که برای رشد دادن به شخصیت انسان کارائی دارد این است که انسان اول حقیقت خود را با آن بشناسد و معنای وجود را درک کند و بعد بداند که وجود دو نوع است: واجب و ممکن ؛ ولذا غیر از این دو مرتبه نمی توان شق سومی برای آن تصور کرد. واجب،مرتبة اولیة وجود است که نبودن آن خود محال است و عدم در آن راه ندارد یعنی هستی عینیتی غیر قابل انکار است و اگر انسان منکر هستی و وجود باشد باید وجود مادی و محدود خود را نیز نفی کند؛ بخش دوم که ممکن است،آن است که نفی و عدم به آن راه دارد اما ناقض آن بطور کلی نتواند بود، مثل ممکن بودن موجود است که ارادة خداوند بر آن است تا باشند و ظاهر گردند. مولوی شرحی دربارة حدوث و امکان دارد و در این باره می فرماید که ماسوای الله جمله محتاج علت می باشند اما نباید خداوند را علت العلل خواند زیرا او ذاتی معلّ و مبری از این توهمات است؛ علت و معلولات را در محدثات می توان تصور نمود، حال چه امکان داشته باشد و چه تصوری ذهنی باشد؛ ایمان را باوری قلبی و یقینی می داند که در درون انگیزة عبادت را برای عبد فراهم نماید تا او به صورت فطری به آن نورانیت درونی عشق بورزد و بدور از ریا و کسالت فرامین الهی را اجرا نماید و خود آن مرتبه موجب بروز کمالات نفسانی در عابد خواهد شد چون حیا و وفا و اخلاق حسنه و راستگوئی و شجاعت و ایثارگری، به قول پیامبر(ص) که از عالم غیب بر قلب ایشان الهام شده است. مولوی در تمام طول عمر با برکت خود سعی کرد باورهای سادة دین اسلام را همراه با ساده زیستی و صیانت از فرهنگ قومی در میان اکراد حفظ نماید. خدایش بیامرزاد و روان نیرومندش همواره منور به انوار الهی باد.

محمدیوسف بغدادی ، سنندج ، زمستان ۸۳

(این مقاله در همایش مولوی کرد که به همت دکتر سید مختار هاشمی در اردیبهشت ۱۳۸۴ در سنندج برگزار شد ، ارائه گردیده  و مورد تقدیر قرار گرفته است)

 

یک جمله زیبا از دکتر علی شریعتی

کاش در دنیا 3 چیز وجود نداشت :

غرور

دروغ

عشق

انسان با غرور میتازد .

با دورغ میبازد.

با عشق می میرد

خدایا   : به هرکه دوست می داری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است ، و به هرکه دوست می داری ، بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر!

اتیسم

اتیسم یک اختلال نافذ رشد  با نشانه های متفاوت است که ناتوانایی هایی در زمینه های مختلف از قبیل مهارتهای ارتباط اجتماعی، مهارتهای حرکتی درشت و ظریف و حتی گاهی مهارتهای ذهنی ایجاد
می کند.
اتیسم طیفی از اختلالات است. در اصطلاح کلی، به این معنی است که فرد می تواند دارای  یک اتیسم خفیف یا خیلی شدید باشد. در بالاترین انتهای طیف سندرم آسپرگر  وجود دارد، که بعضی از اوقات سندرم پروفسور کوچک نامیده می شود. پایین ترین انتهای طیف اغلب اتیسم کلاسیک نامیده می شود که معمولا همراه با عقب ماندگی ذهنی است. در بین این طیف انواع اختلالات نافذ رشد شامل سندرم رت  اختلال فروپاشنده دوران کودکی، اختلال نافذ رشدغیر اختصاصی (NOS-PDD)   وجود دارد.

چه کسی به عنوان
 اتیسم شناخته می شود؟

متخصصین تخمین می زنند که از هر 1000 کودک، 3 تا 6 نفر آنها اتیسم متولد می شوند ( بعضی منابع 1 به 166 تولد را ذکر می کنند). مردان 4 برابر بیشتر از زنان مبتلا می گردند. به نظر می رسید که اتیسم در بعضی خانواده ها بیشتر دیده می شود، اما قابل سرایت نیست.
همیشه تشخیص فرد مبتلا به اتیسم آسان نیست. افراد اتیستیک ممکن است هوش بالا یا پایین داشته باشند. افراد اتیستیک ممکن است ساکت یا پر حرف، خجالتی یا خوش برخورد، خوب یا بد در زمینه تحصیلی باشند. بعضی از آنان خوش رفتار هستند، در حالی که برخی دیگر مشکلات رفتاری شدیدی دارند. در واقع فردی با تشخیص آسپرگر ممکن است نسبت به فردی با تشخیصNOS-PDD، مشکلات اضطرابی یا حسی داشته یا نداشته باشد.

افراد مبتلا به اتیسم
چه اشتراکاتی دارند؟

آنچه در تمام افراد با تشخیص اختلال طیف اتیسم مشترک است، تاخیر یا ناتوانی در مهارتهای اجتماعی از قبیل مکالمات روزمره، تماس چشمی و درک هیجانی دیگران است.
این مشکلات منجر به نقص در تعاملات اجتماعی، دشواریهای کلامی، اختلال در ارتباطات غیر کلامی و محدودیت شدید و غیر طبیعی در انجام فعالیت ها و کارهای روزانه می شود . اغلب افراد مبتلا به اتیسم تاخیر در رشد حرکات درشت و ظریف نیز دارند. توجه به این نکته در بین نشانه ها بسیار مهم است.گاهی ممکن است یک کودک مبتلا به اتیسم در مشاهده بهتر از کودکان هم سن و سال خود به نظر برسد.
بطور کلی علائم و نشانه ها به 3 دسته اصلی تقسیم می شوند:
1- نشانه های ارتباطی-اجتماعی:
در بیشتر مواقع، یک کودک یا فرد بزرگسال به دلیل نقص یا تفاوتهای کلیشه ای در مهارت های ارتباطی و اجتماعی مشکوک به اتیسم می شود.
برخی از این تفاوتها عبارتند از:
- تاخیر یا الگوهای غیر طبیعی در گفتار (برای مثال برخی از کودکان اتیستیک متن نوارهای ویدئو را حفظ می کنند و آنها را کلمه به کلمه با همان صدایی که شخصیت فیلم حرف می زند تکرار می کنند).
- تون صدای یکنواخت یا بسیار بلند.
- فقدان زبان خودمانی یا بچه گانه.
- دشواری در درک تون صدا و زبان بدنی به عنوان شیوه ای برای بیان گوشه کنایه; شوخی; طعنه و غیره.
- کمبود تماس چشمی.
- عدم توانایی در تجسم.
 در حالی که برخی از افراد اتیستیک مهارت های زبانی جالبی دارند تعدادی از آنها اصلا حرف نمی زنند. در این بین افرادی هستند که مهارت های کلامی آنها منحصر به فرد است. برخی ممکن است کاملا بتوانند حرف بزنند اما دشواری زیادی در محاوره داشته باشند مثلا کوتاه حرف بزنند.
2-نشانه های حسی و حرکتی:
اکثر افراد اتیستیک حساسیت کم یا بیش از حد به نور، صدا، شلوغی و محرکات خارجی دارند. برخی از آنها  حساسیت کم و زیاد را با هم نشان
می دهند. این امر باعث می شود افراد اتیستیک بعضی اوقات گوشهای خود را بپوشانند، از محیطهای پر نور فراری باشند ; خودشان را محکم روی کاناپه پرت کنند یا میل شدیدی به حمل بارهای سنگین داشته باشند.
در حالی که پیدا کردن یک فرد اتیستیک که به دلیل بیماری اش اختلال جسمانی داشته باشد مشکل است اما بیشتر این افراد درجاتی از دشواری حرکتی در حرکات درشت و ظریف نشان می دهند. اکثرا در نوشتن و حرکات هماهنگ مشکل دارند.
3- مشکلات شخصیتی:
اغلب افراد اتیستیک تفاوتهایی را با دیگران دارند که شامل موارد زیر می باشد:
-انجام رفتارهای تکراری
-داشتن علائق و احساسات محدود
-دشواری در دوست شدن و تداوم دوستی
-تمایل به فعالیتهایی که نیاز کمتری به تعاملات کلامی دارد.

علل اتیسم چیست؟

در این زمینه اختلاف نظرهای زیادی در بین متخصصین و غیر متخصصین وجود دارد.در مقالات نظرات مختلفی در این باره از قبیل مسائل ژنتیکی، وجود سم، آلرژیهای غذایی، والدین نامناسب، عدم رشد مغز، نقائص سیستم ایمنی و سو» تغذیه آمده است.
با وجود   اختلاف نظرها، بیشتر متخصصین توافق دارند که در اتیسم یک ساختار و عملکرد مغزی متفاوت وجود دارد که به دلیل ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی بروز می کند. تاکنون هیچکس قادر به تشخیص دقیق ژن و عوامل خارجی مسئول اتیسم نبوده است .

غربالگری و تشخیص اختلالات طیف اتیسم

گام اول: جستجوی پرچم قرمز

بیشتر متخصصین معتقدند که هر چه زودتر باید به فکر درمان بود. با وجود آنکه علاج قطعی برای این اختلال وجود ندارد، اما دامنه وسیعی از شیوه های درمانی برای کاهش علائم، آموزش مهارتها و بهبود پیش آگهی وجود دارد. به هر حال باید والدین و معلمین مشکلاتی را که ممکن است منجر به تشخیص اتیسم می شوند، بشناسد.
برخی از نشانه ها وجود دارد که تحت عنوان پرچم قرمز نامیده می شوند که باید والدین و معلمین در جستجوی آن باشند، این علائم ممکن است در یک کودک یک ساله یا تا سن سه سالگی ظاهر شود. برخی از این علائم عبارتند از:
-عدم پاسخ به مردم یا تمرکز روی یک شی» به جز» افراد به مدت طولانی.
-عدم پاسخ نسبت به صدا زدن نامشان.
-فقدان تماس چشمی.
-دشواری در تفسیر آنچه دیگران در موردش حرف می زنند یا احساس می کنند.
-تاخیر در  گفتار یا الگوهای گفتاری عجیب.
-حرکات تکراری از قبیل چرخیدن یا جنباندن بدن و یا رفتارهای خود تخریبی از قبیل کوبیدن سر.
-حرف زدن یکنواخت و یا آهنگین.
-حساسیت کمتر یا بیشتر ازحد معمول نسبت به درد، صدا، نوریا شلوغی.

گام دوم:
یافتن افراد مناسب برای تشخیص اختلالات طیف اتیسم:

برای تشخیص درست اتیسم، باید به یک پزشک متخصص مراجعه نمود. در مرحله اول بهتر است به یک متخصص اطفال مراجعه کرد. اگر پزشک متخصص اطفال لازم دید کودک را به یک متخصص مغزو اعصاب و یا متخصص روانشناسی جهت تشخیص قطعی ارجاع می نماید.
پس از معاینات و ارزیابی های کامل باید غربالگری های اولیه توسط یک پزشک یا روانشناس ماهر که با رشد گفتار و مهارتهای حرکتی درشت و ظریف آشنا است، انجام شود.

گام سوم:
غربالگری کودک برای ابتلا به اختلالات طیف اتیسم:

قبل از اینکه خانواده خیلی نگران شود مهم است که کودک از منظر ابتلا به اتیسم غربال شود. ابزارهای غربالگری متعددی برای جمع آوری اطلاعات در زمینه رشد اجتماعی و ارتباطی کودکان در مراکز پزشکی وجود دارد.
 برای مثال:
(CHAT) tobblers in autism of checklist The *
 tobblers in autism for checklist mobifieb The *
(CHAT-M)
 autism for tool screening The *
(STAT) olbs-year-two in
     questionnaire communication social The *
  (SCQ)
(برای کودکان چهار ساله و بالاتر)
به ندرت از یک نوع ابزار و معمولا از چند ابزار غربالگری و مشاهده به صورت ترکیبی استفاده می شود. اگر غربالگری شاخص هایی از اتیسم را نشان دهد، پزشک متخصص گام بعدی را اجرا می کند: رد کردن سایر احتمالات و تشخیص اتیسم.

گام چهارم:
رد کردن سایر احتمالات

غربالگری ممکن است نشان دهد که نشانه هایی شبیه اتیسم وجود دارد. اما قبل از تشخیص قطعی اتیسم پزشک متخصص باید سایر احتمالات را رد کند.
بسته به علائم کودک، پزشک باید تستهای شنوایی، تست خونی برای احتمال عفونت، معاینه برای  اختلالات صرع و سایر اختلالات فیزیکی را به عمل آورد. برخی پزشکان مشاوره های ژنتیکی را برای بررسی برخی اختلالات مثل سندرمX  شکننده توصیه می کنند.
اگرعلامت مثبتی در هر کدام از این زمینه ها مشاهده شد باید توسط پزشک متخصص مربوط به همان زمینه، کودک معاینه شود.

گام پنجم:
تشخیص اختلالات طیف اتیسم

زمانی که سایر تشخیص  ها رد شد، پزشک متخصص می تواند تستهای تخصصی اتیسم را انجام دهد.
ابزارهای تشخیصی عبارتند از:
reviseb-interview biagnosis autism The *
(R-ADI)
این ارزیابی با مصاحبه والدین انجام می شود.
 odservation biagnostic autism The *
(G-ADOS) schebule
در طول این تست پزشک کودک را در شرایطی قرار می دهد که رفتارهای ارتباطی اجتماعی از خود نشان بدهد و بررسی کند که آیا کودک مبتلا دچار تاخیر، عدم وجود رفتار و یا رفتار غیرطبیعی است.
scale rating autism chilbren The *
(CARS)
این ابزار حرکات کودک، تطابق نسبت به تغییرات، واکنش به شنیدن صدا، ارتباطات کلامی و ارتباط با مردم را بررسی می کند.
براساس این ابزارهای تشخیصی، همچنین مشاهده و سایر ارزیابی ها، پزشک می تواند اختلالات طیف اتیسم از قبیل سندرم آسپرگر،NOS-PDD  یا اتیسم را تشخیص دهد.

درمان اختلالات طیف اتیسم

متاسفانه، هیچ استاندارد طلایی برای درمان اتیسم وجود ندارد. برخلاف بیشتر بیماریها، بندرت علت اتیسم شناسایی می شود. از سوی دیگر، هر فرد مبتلا به اتیسم علائم مختلف جسمانی، هیجانی، رفتاری و اجتماعی را از خود بروز می دهد. با وجود چنین شرایطی، تا 20 سال قبل توجه کمی توسط جامعه پزشکی نسبت به درمان این اختلالات اعمال می شد.

علاج قطعی وجود ندارداما گزینه های زیادی وجود دارد

در حال حاضر، هیچ علاج قطعی برای درمان اتیسم در دسترس نیست. این به این معنی است که بیشتر متدهای درمانی که ادعا می کنند به احتمال زیاد معتبر نمی باشند. البته به این معنی نیست که علائم اتیسم نمی توانند تعدیل شوند.
گفته می شود شیوه های اصلی درمان اتیسم که به اغلب بیماران توصیه می شود محدود است. البته، انواع گوناگونی از گزینه های درمانی با دسته بندی های رشدی، رفتاری، دارویی، بیومدیکال و آموزش وجود دارد. برخی از این شیوه ها بخوبی جا افتاده اند و بعضی خوب شناخته شده اند. معهذا سایر روشها هنوز بحث انگیز هستند و تحقیقات کافی در مورد آنها انجام نشده است. هرچند که این موضوع به معنی بی اثر بودن آنها نیست.

کاردرمانی در اتیسم: اصول پایه

براساس تعریف انجمن کاردرمانی امریکا، کاردرمانی  درمان ماهرانه ای است که به افراد  کمک می کند تا به استقلال درهمه جنبه های زندگی خود دست یابند. کاردرمانی کمک می کند تا مردم مهارتهای حرفه ای لازم در زندگی را برای کسب استقلال و رضایت مندی در زندگی را بدست آورند. اغلب اوقات کاردرمانگران با افراد صدمه دیده برا ی کسب مجدد توانایی، استفاده از دستها در فعالیتهای مختلف زندگی روزانه، توانایی نوشتن و مراقبتهای شخصی، کار می کنند.
در مورد اتیسم، کاردرمانگران امروزه بطور وسیعی دامنه فعالیت های حرفه ای خود را گسترش داده اند. در گذشته کاردرمانگران ممکن بود برا ی مثال در زمینه بهبود مهارت نوشتن، لباس پوشیدن و غیره در رابطه با کودکان اتیسم فعالیت نمایند.اما از آنجایی که افراد مبتلا به اتیسم کمبودهای اساسی در مهارتهای شخصی و اجتماعی مورد نیاز برای یک زندگی مستقل دارند، کاردرمانگران امروز شیوه هایی را برای رفع این نیازها بکار می برند، برای مثال:
فراهم کردن مداخلاتی  که به کودک کمک نماید تا به تحریکات حسی پاسخ مناسب را بدهد. این مداخلات ممکن است شامل تاب دادن، برس زدن، بازی روی توپ مخصوص و تمام فعالیت هایی باشد که از طریق آن کودک بتواند بدنش را در فضا بهتر کنترل نماید.
- تسهیل فعالیت های بازی که تعامل و ارتباط با دیگران را آموزش می دهد و به آن کمک می کند. برای کاردرمانی در زمینه اتیسم می توان از بازی درمانی های ساختار یافته به صورت ویژه و تخصصی استفاده نمود تا مهارتهای هیجانی، هوشی و حتی جسمانی را بهبود ببخشد.
- اتخاذ استراتژی هایی برای کمک به افرادی که از یک مرحله به مرحله دیگر در گذر هستند. برای یک کودک مبتلا به اتیسم ممکن است شیوه های مناسبی استفاده شود که بتواند  جابجایی و انتقال ازمدرسه به خانه را بهتر کنترل کند. در مورد یک فرد بزرگسال مبتلا به اتیسم این مساله ممکن است مهارتهای شغلی و مهارتهای آشپزی را در بر بگیرد.
- استفاده از شیوه های تطابقی و استراتژیها برای جبران ناتوانی هایی بارز (برای مثال آموزش استفاده از کی بورد زمانی که آموزش نوشتن با دست امکان پذیر نیست و با انتخاب یک جلیقه سنگین برای افزایش تمرکز و غیره). علاوه بر این،  پزشک متخصص اطفال می تواند به والدین در شناساندن مداخلات زودهنگام و قابل دسترس که از طریق مراکز توانبخشی و پزشکی ارائه می شوند، کمک نماید. افراد بزرگسال اتیسم می توانند از طریق مراکز توانبخشی خصوصی و دولتی به کار درمانی دسترسی پیدا کنند.
منابع در روزنامه موجود است

فلج مغزی

قسمت اول
کودک فلج مغزی یک کودک استثنایی است. او نیز مانند همه کودکان دیگر در مجموعه ای بسیار منحصر به فرد از نقاط قوت و ضعف ، و شخصیتی کاملا مخصوص به خود به دنیا آمده است.
فلج مغزی یکی از انواع معلولیت های جسمی - حرکتی است که برای نامیدن مجموعه ای از ناهنجاری های گوناگون که در توانایی حرکت ، حفظ وضعیت و تعادل کودک تاثیر می گذارد به کار می رود . این ناهنجاری ها در اثر یک ضربه مغزی که پیش از تولد ، در حین تولد ، و یا در نخستین سال های زندگی کودک حادث می شود پدید می آید . از آنجا که فلج مغزی بر رشد کودک نیز تاثیر می گذارد ، آن را معلولیت رشدی نیز می نامند . در بیشتر اوقات اتفاق می افتد که کودکان فلج مغزی افزون بر معلولیت های حرکتی به عوارض دیگری که رشد و فراگیری آنها را نیز محدود می کند دچار می شوند . به این دلیل که همان ضربه مغزی که باعث بروز مشکلات در کشیدگی (تون) عضلانی یا حرکات غیرعادی می شود، در ایجاد اختلالاتی همچون عقب ماندگی ذهنی ، حمله ، تشنج ، اختلالات یادگیری ، بینایی و شنوایی نیز می تواند موثر باشد . این عوارض همچنین می تواند قدرت یادگیری ، گفتار و زبان و مهارت های دیگر را دشوار سازد .

تعریف فلج مغزی
حالتی است که با خصوصیاتی نظیر ، فلج ، ضعف ، عدم هماهنگی ، و نابهنجاری های حرکتی همراه است .
فلج مغزی یک اصطلاح کلی است که شامل گروهی از ضایعات مزمن می شود که کنترل حرکتی فرد را مختل می کنند. اختلال حرکتی ناشی از این ضایعه در سال های اولیه زندگی ظاهر می شود. این بیماری به دلیل نقصان تکامل یا آسیب به مناطق حرکتی مغز بوجود می آید که در نتیجه آن این مناطق قادر به کنترل حرکتی و وضعیت بدنی فرد نمی باشند .
فلج مغزی یک اختلال حرکتی ناشی از ضایعه یا نقیصه ای غیرپیشرونده در مغز است که پیش از تولد ، حین تولد و یا در اوایل شیرخواری رخ می دهد .
فلج مغزی بیماری یا مرض واگیردار نبوده ، وخیم تر نمی شود ، اما در طول زندگی با کودک مبتلا همراه است و باعث اختلال در عملکرد ماهیچه ها و حتی صحبت کردن ، غذا خوردن ، بازی کردن او می گردد .

درجه شیوع
آمارهایی وجود دارد که نشان می دهد ، از هر 1000 کودکی که متولد می شوند ، در حدود 2 مورد از آنها به فلج مغزی دچار هستند . این رقم معادل 15 درصد کل جمعیت کودکان است .
آمارها نشان می دهند هر سال حدود 6500 کودک پیش دبستانی در ایالات متحده به عنوان فلج مغزی تشخیص داده می شوند .
در حدود 500/000 نفر از مردم آمریکا به درجاتی از فلج مغزی مبتلا هستند .

علائم فلج مغزی
علائم فلج مغزی از یک فرد به فرد دیگر متفاوت است و با گذشت زمان ممکن است تغییر نکنند. بعضی از افراد مبتلا به فلج مغزی ممکن است به مشکلات گفتاری (یا دیس آرتریا ، یعنی ناتوانی در کنترل و هماهنگ کردن ماهیچه های مورد نیاز جهت صحبت کردن) یا بیماری های دیگری از قبیل تشنج ، آسیب ذهنی ، اختلال یادگیری و تاخیر رشدی نیز مبتلا باشند .
با وجود اینکه فلج مغزی یک ضایعه پیشرونده نیست ، اثرات فلج مغزی ممکن است در طی زمان تغییر نماید ، گاهی اوقات تعدادی از این علائم بهبود می یابد . برای مثال کودکی که اندام های فوقانی یا دست های او دچار اختلال است ممکن است توانایی لازم را برای نوشتن و پوشیدن لباس بدست آورد ، در حالی که در بعضی از کودکان ممکن است سختی عضلات منجر به بروز مشکلاتی در لگن و ستون فقرات شود که نیازمند جراحی ارتوپدی باشد .
در صورت عدم مراقبت توانبخشی و انجام تمرینات صحیح ، بالا رفتن سن کودکان مبتلا به فلج مغزی می تواند منجر به ایجاد مشکلات و عوارضی از قبیل اشکال در غذا خوردن ، کنترل ضعیف ادرار و مشکلات تنفسی و زخم های بستر در آنان شود .
علائم اولیه فلج مغزی معمولا قبل از 3 سالگی ظاهر می شوند. نوزاد مبتلا به فلج مغزی اغلب در مقایسه با کودکان عادی کندتر به مراحل رشدی خویش از قبیل غلتیدن ، نشستن ، چهار پا رفتن ، لبخند زدن و ... دست پیدا می کنند.
برخی از این علائم عبارتند از :
- سفتی عضلات
- حرکات غیر طبیعی
- اشکال در مهارت های حرکتی درشت از قبیل راه رفتن یا دویدن
- اشکال در مهارت های حرکتی ظریف از قبیل نوشتن یا باز و بسته کردن دکمه های لباس
- اشکال در مهارت های ادراکی و حسی (نظیر اختلال در بینایی و شنوایی)
- عدم تعادل گردن
- مشکلات بلع
- جاری شدن دائم آب دهان
- درگیری عضلات گردن و فک

انواع فلج مغزی
 1- فلج اسپاتیک :
شایع ترین نوع فلج مغزی است و معمولا نیمی از افراد مبتلا از این نوع هستند . عضلات کودک اسپاتیک ، سفت ، منقبض و متشنج می باشند و در مقابل کشش به شدت مقاومت می کنند. این عضلات هنگامی که به کار گرفته می شوند، بیش از اندازه فعال می شوند و حرکات زمخت و خشکی را ایجاد می کنند .
در حالت طبیعی عضلات به صورت جفت کار می کنند. برای مثال وقتی یک گروه منقبض می شود گروه مخالف شل می شوند تا امکان ایجاد حرکت آزادانه را در راستای مورد نظر فراهم سازند. اما در عضلات کودک استپاتیک هر گروه عضلانی به طور همزمان منقبض می شوند و حرکات را متوقف می سازند ، به این حالت انقباض همزمان گفته می شود.
سفتی عضلانی ممکن است در حالت خفیف فقط تعداد محدودی حرکت را مختل نماید و یا اینکه در حالت شدید تما حرکات بدن را دچار مشکل سازد . مقدار سفتی عضلانی معمولا با گذشت زمان تغییر می کند . توانبخشی ، جراحی و استفاده از بعضی از داروها و وسایل کمکی و تطبیقی می تواند به کنترل و مهار سفتی عضلانی کمک کند . معمولا آسیب به قشر مغز باعث بروز سفتی عضلانی می شود .
فلج اسپاتیک بر اساس تعداد اعضای درگیر (دست ها و پاها) ، به پنج طبقه تقسیم می شود :
- اسپاتیک کوادری پلژی : در این نوع هر چهار اندام کودک درگیر است .
- اسپاتیک دای پلژی : در این نوع هر چهار اندام کودک درگیر است . اما درگیری پاها (اندام تحتانی) شدیدتر از دستهاست (یا دو دست یا دو پا درگیرند).
- اسپاتیک همی پلژی : در این نوع یک طرف بدن درگیر است . معمولا دست بیشتر از پا درگیر است .
- اسپاتیک ترای پلژی : در این نوع سه اندام کودک درگیر است . معمولا دو دست و یک پا.
- اسپاتیک منوپلژی : در این نوع فقط یک عضو کودک درگیر است . معمولا یک دست.

 2- فلج آتتوئید :
فلج مغزی آتتوئید عبارتست از اشکال در کنترل و هماهنگی حرکات . این افراد معمولا مشکلات گفتاری نیز دارند .
مشخصه خاص این نوع فلج ، لمسی عضلانی ، حرکات پیچشی تکراری ، غیرارادی و مداوم در کودکان است . مشکل اصلی آنها در قسمت مفاصل است . زیرا حرکات غیرارادی به طور غیرمنظم از مفاصل سرچشمه می گیرد.آنها برای برخورداری از یک وضعیت ثابت و مناسب به هنگام قدم زدن یا نشستن مشکل دارند. آنها به لحاظ حرکات غیرارادی ممکن است قادر به نگاه داشتن مسواک ، چنگال و یا مداد نباشند.
حرکات غیرقابل کنترل آنها معمولا در طول زمان های پراسترس افزایش یافته و در موقع خواب ناپدید می شود .
از دلایل بروز آن می توان به آسیب وارده به مخچه و افزایش زیاد مقدار بیلیروبین در خون نوزاد تازه متولد شده (به دلیل فاکتورهای ژنتیکی ، مصرف داروهای خاص ، عفونت ها و فاکتور RH) و... اشاره کرد .
در حدود یک چهارم افراد مبتلا به فلج مغزی از این نوع هستند.

 3- فلج آتاکسیک :
فلج مغزی نوع آتاکسیک نادرترین نوع فلج مغزی (حدود 10 درصد از مبتلایان) است. افرادی که مبتلا به این نوع فلج هستند ، دچار یک آشفتگی و نقص در حس تعادل و ادراک عمق می باشند. توان عضلانی این افراد پایین بوده و عضلات آنها شل می باشد. به حالت تلوتلو خوردن راه می روند و اندام های فوقانی آنها در حالت راه رفتن بی ثبات می باشد. به عبارت دیگر این نوع فلج به فقدان هماهنگی و کنترل ضعیف تعادل و حرکت اطلاق می شود . حفظ وضعیت عمودی و کنترل واکنش های تعادلی در این حالت دشوار است .
این کودکان بسیار لرزان و سست به نظر می رسند . آنها همچون افراد مسنی که رعشه دارند، لرزش دارند. به خصوص وقتی که آنها سعی می کنند چیزی بنویسند یا صفحه کتابی را ورق بزنند یا با قیچی چیزی را ببرند .
کودکان مبتلا به این فلج دچار ناهماهنگی عضلانی هستند . این کودکان مشکلات ادراکی و تکلمی نیز دارند . احتمالا در کار اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک آنان اختلال ایجاد شده است.
از دلایل بروز آن می توان به عفونت ، محرومیت اکسیژن و فاکتور RH و ... اشاره کرد . همچنین مطالعات اخیر نشان داده اند که پایین یا بالا بودن وزن (به طور غیرعادی) به هنگام تولد با فلج اتاکسیک ارتباط دارد.

4- فلج مختلط:
در این نوع از فلج ، حرکات توصیف شده در چهار نوع فلج قبلی عموما در ترکیب با هم اتفاق می افتند .
این فلج به خصوص زمانی رخ می دهد که کشیدگی یا تون ماهیچه در برخی عضلات بسیار پایین و در برخی دیگر بسیار بالا است . در حدود یک چهارم افراد مبتلا به فلج مغزی از این نوع هستند .
ادامه دارد

روان درمانی

روان درمانی به هر نوع فرآیند باز آموزی اطلاق می‌شود که هدفش کمک به فرد رنجور با استفاده از روشهای درمانی اساسا روانی است و این با درمانهای جسمانی مانند تجویز دارو مغایر است.

سابقه فرهنگی - تاریخی روان درمانی

بقراط روان درمانی علمی - تجربی را از پیش خبر داده بود. این روش از اواسط قرن هیجده بطور مستمر در دنیای غرب مورد استفاده قرار داشته است. آنتوان مسمر نخستین کسی بود که روش درمانی خود را استفاده علمی از خواب مصنوعی حیوان نامید. با آن که نظریه‌های او بی‌اعتبار قلمداد شدند، روان درمانی علمی - تجربی به شکل هیپنوتیزم ادامه یافت و بعد به لطف نبوغ فروید از شهرتی همگانی برخوردار گردید. در دهه‌های اخیر روان درمانی علمی - تجربی با استفاده از نظریه‌های پاولف و اسکنیر و نظریه‌های شناختی بیش از پیش گسترش یافته است.

انواع روان درمانی

روان درمانی انواع خاص بسیاری دارد و تقسیم بندیهای مختلفی بر مبناهای مختلف برای آن صورت گرفته است. از یک تقسیم بندی که طول زمانی روان درمانی مورد توجه بوده روان درمانی را به دو نوع بلند مدت و کوتاه مدت تقسیم بندی کرده‌اند. در تقسیم بندی دیگری بر حسب تعداد افراد شرکت کننده در روان درمانی دو نوع روان درمانی فردی و روان درمانی گروهی را معرفی کرده‌اند. مهمترین تقسیم بندی بر حسب نوع رویکرد مورد استفاده در طول درمان انجام گرفته است. در این دسته روان درمانی مبتنی بر رویکرد روانکاوی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی و روان درمانیهای مبتنی بر روند انسان گرایانه قرار می‌گیرند.

چه افرادی تحت روان درمانی قرار می‌گیرند؟

نظر به اینکه روان درمانی یک نهاد متکی بر فرهنگ است اشخاصی که مناسب آن تشخیص داده می‌شوند در جوامع مختلف متفاوتند. ولی بطور کلی افراد ذیل عمدتا از روان درمانی بهره می‌برند:

  • روان پریشها: برای این که بتوانند با شناسایی تشویقهای خود در موقعیتی قرار گیرند تا با این استرسها برخورد موثرتری داشته باشند.
  • روان رنجورها: اشخاصی که برای روبروشدن با فراز و نشیبهای زندگی تحت تاثیر تجربه‌های احتمالا ناخوشایند گذشته که به فرآیند رشد و یادگیری آنها لطمه زده است با دشواری روبرو می‌شوند. این اشخاص و همینطور اشخاصی که تحت تاثیر مشکلات موقت زندگی دچار واکنشهای روانی مثل داغ دیدگی شده‌اند بزرگترین میزان افرادی را تشکیل می‌دهند که تحت روان درمانی قرار می‌گیرند.
  • گروه بعد افرادی را شامل می‌شود که رفتار و حالات روانی آنها برای خودشان بلکه برای دیگران آزار دهنده است و اغلب از طرف اطرافیان برای درمان هدایت می‌شوند.

اهداف روان درمانی

علیرغم تفاوتهای قابل ملاحظه کلیه روشهای روان درمانی شش هدف را مد نظر دارند.

  1. رابطه درمانی را تقویت می‌کنند. ایجاد یک رابطه درمانی مناسب و قوی از الزامات اساسی در روان درمانی است. بدون بوجود آمدن چنین رابطه تداوم درمان میسر نخواهد شد.
  2. ایجاد امیدواری در بیمار برای دریافت کمک و ادامه درمان
  3. روشها و منطق درمانی به بیمار کمک می‌کند تا با کسب اطلاعات تازه درباره مسائل خود و راههای موجود برای کنار آمدن شناخت بیشتری پیدا کنند.
  4. ایجاد انگیزش در بیمار
  5. افزایش احساس تسلط بر خود و زندگی در بیمار
  6. کاربرد آموخته‌ها در طول روان درمانی در زندگی واقعی

شرایط لازم برای روان درمانی

این شرایط را به سه دسته کلی می‌توان تقسیم بندی کرد: شرایط مربوط به موقعیت و مکان روان درمانی ، ویژگیهای روان درمانگر و نوع بیماری.

در شرایط مربوط به موقعیت و مکان روان درمانی اتاقی که روان درمانی در آن صورت می‌گیرد از حیث آرامش و به دور بودن از هر گونه مزاحمت ، آرایش و لوازم مورد نیاز مورد توجه بوده است. ویژگیهای مربوط به درمانگر در مرحله نخست آشنایی و تسلط او را بر روان درمانی شامل می‌شود. اغلب روان درمانگرها برای هدایت فعالیتهای خود از چارچوب خاصی استفاده می‌کنند و این چارچوب اغلب متناسب با شخصیت و علایق آنهاست.

برخی از درمانگرها در کار استفاده از هیپنوتیزم مهارت دارند. بعضی در گروه درمانی موفق‌ترند. برخی به اصلاح شناختهای فرد مبادرت می‌ورزند و جمعی دیگر معتقد به تغییرات رفتاری هستند. ارتباط محترمانه و در عین حال جدی ، سلامت روان و پختگی شخصیت روان درمانگر از دیگر ویژگیهای مهم آنهاست. انتخاب شیوه روان درمانی از سوی دیگر با نوع اختلال تحت درمان نیز مرتبط است. برخی اختلالات همچون ترسها عمدتا با رفتار درمانی بهبود سریعتر و بهتری می‌یابند و برخی همچون افسردگی با درمان شناختی.

مجریان روان درمانی

از دوران مسمر تا اواسط قرن بیستم روان درمانی از سوی پزشکان ، متخصصین اعصاب و بعدا روانپزشکان مورد استفاده قرار می‌گرفت. در دهه‌های اخیر باید به این گروه مددکاران اجتماعی دست اندرکار روانپزشکی و کمی دیرتر روان شناسان بالینی و پرستارهای روانی را اضافه کرد. اما بطور کلی مجریان روان درمانی بسته بر فرهنگ و شرایط دیگر موجود در هر جامعه با اندک تفاوتهایی همراه است.

در ایالات متحده کثرت تقاضا برای روان درمانی موجب گسترش مراکزی که خدمات روان درمانی ارائه می‌دهند شده است. در ایران این خدمات در بیمارستانهای روانی ، بخشهای اعصاب و روان سایر بیمارستانها ، مراکز دولتی از جمله بهزیستی و درمانهای اخیر در سایر ادارات و کارخانجات که بخشهای مشاوره و روان درمانی دایر کرده‌اند و همچنین در کلینیکهای خصوصی مشاوره و روان درمانی توسط روان شناسان ارائه می‌شود.

بیماری های زبان ودهان

بیماری های زبان ودهان

ورم زبان

در افراد پر خون و دموی مزاج که با سرخی و آب ریزش از دهان و بدی طعم دهان همراه است اول باید خون گیری کنند و از چهار شربت خنک و از خوشانده هلیله و ایارج فیقرا بدن را پاکسازی نمایند و در آخر آب کاهو، کاسنی تاجریزی بارهنگ گلاب و سماق غرغره نمایند و از جوشانده عدس، پوست انار، ریشه شیرین بیان و جومقشر غرغره نمایند و در مراحل آخر و روزهای بهبودی از جوشانده گل بنفشه و بابونه استفاده نمایند آب انار نمی خوش و سکنجبین تجویز نمایند سوپ جو، کدو آب انار، سماق و غیره خورند اگر چرک زیاد وجود داشته باشد از جوشانده انجیر، تخم مرو و قدری روغن بنفشه مضمضه و دهان شویه کنند اگر ورم سخت و دشوار باشد از جوشانده شنبلیله، یا تخم کاهو و گل سرخ و پوست انار استفاده شود لعاب اسپرزه نیز مؤثر است.

ثقل زبان

یعنی در گفتار و کلام و قفه ایجاد شود در این صورت باید از جوشانده بنفشه، مغز تخم کدو روغن بادام یا لعاب گل خطمی یا شیره تخم خرفه به صورت دهان شویه و نگاهداشتن آن در دهان استفاده و غرغره کنند و سر را نیز با آب آنها بشویند و نیز بر زبان و گردن و بیخ گوش بمالند.

گل نیلوفر، آب گشنیز، تاجریزی، روغن بنفشه یکی یا همه آنها را در شیر حل کرده در دهان گیرند و خارج نمایند و دادن ایارج فقیر و داروهای مقوی اعصاب مؤثر است روزها فلفل و خردل، عاقرقرها، غوره نمک و کمی نشادر در زبان بمالند یا یکی از آنها را جوشانده غرغره کنند و مالیدن آویشن، خردل عاقرقرحا ریشه کبر و کندوش سائیده بر زبان مؤثر است اگر تکلم خیلی سخت باشد می توانید بعد از پر کردن فرم مزاج سنج و پاک کردن خلط غالب از ما نسخه داروی گیاهی دریافت کنید.

و نسخه در بیماریهای دیگر مثل بیمارهای زیر

بثورات دهان و زبان

این دانه ها که به علل مختلفی به وجود می آید و در بیماریهای خونی، قارچی و در حساسیت ها و در بیماری ویروسی و غیره پیداه می شود گاهی باعث سوزش و ناراحتی بیمار می گردد بایستی با داروهای موضعی مخصوص معالجه شود.

زخمهای فرو رونده دهان (آکله) و آفت ها دپم فی گوس

سیلان یا آب ریزش دهان

برطرف کننده بوی بد دهان

و داروهائی که بوی نامطبوع دهان را زایل می کنند

دیزارتری

دیزارتری

فلج اندام های گفتاری از عمده ترین عوارض سکته مغزی

رییس انجمن گفتار درمانی، فلج اندام های گفتاری را از عمده ترین تاثیرات سکته مغزی دانست و درعین حال بر نقش خانواده در ایجاد امید به زندگی در بیمار و همچنین فراهم کردن فضایی شاد به منظور بهبود بیمار تاکید کرد.
بابک وثوقی ، کارشناس ارشد گفتار درمانی، در گفت وگو با ایسنا، اظهار کرد: سکته مغزی می تواند تاثیرات متفاوتی بر بدن گذاشته به طوری که از سیستم تنفس تا سیستم گفتاری را درگیر می کند که به آن اصطلاحا "دیزارتری" گفته می شود.
وی ادامه داد: به دنبال سکته های مغزی وضعیت ارادی بودن گفتار و عملکردها دچار مشکل شده و بسیاری از اعمال در قسمت غیرارادی انجام می شود که در اصطلاح علمی از آن به اپراکس تعبیر می شود.  وثوقی، زبان پریشی (آفازی) را از مهمترین عوارض سکته مغزی عنوان کرد و گفت: زبان پریشی از دیدگاه ها و رویکردهای متفاوت، انواع مختلفی دارد که زبان پریشی حسی و زبان پریشی حرکتی از مهمترین آنهاست.  به گفته وی در زبان پریشی حرکتی ممکن است فرد در درک مشکل نداشته باشد اما در بیان با مشکلاتی روبروست. این در حالی است که در زبان پریشی حسی، فرد در درک مسایل دچار مشکل می شود.
وی افزود: مهمترین وظیفه گفتار درمانگر در مورد فرد مبتلا به دیزارتری، کار بر روی مسایل فلجی اندام های گفتاری است. گفتار درمانگر در این مورد از تکنیک های ماساژ و تمرین های حسی - حرکتی بهره می گیرد.

لب خوانی

لب خوانی

مقدمه

مشاهده ی گوینده نه تنها درک گفتار شنیده شده را در حضور نویز بهبود می بخشد بلکه حتی می تواند چگونگی درک یک صدا را نیز متاثر کند.

لب خوانی می تواند نقشی اساسی در بهبود ارتباطات ،افزایش استفاده از سمعک ودیگر وسایل تقویتی داشته، ابزاری . هماهنگ

کننده در زندگی روزمره در خانواده و اجتماع به حساب آید

هرچه میزان آسیب شنوایی بیشتر باشد ،فرد بیشتر متکی به اطلاعات بینایی برای برقراری ارتباط می شود. فرد آسیب دیده شنوایی به طور ذاتی دارای این توانایی است که نقص خود را در مورد اطلاعات شنیداری با لب خوانی جبران کند

لب خوانی چیست؟

پروسه ای است شبیه خواندن که طی آن فرد از طریق سیگنال های بینایی ارتباط برقرار می کند.

لب خوانی 2مرحله دارد:

فرد یاد بگیرد که چگونه توالی الگو های بینایی را به ذهن بسپارد.

2-درک پیام.

لازمه ی درک پیام داشتن زبان واحد میان گوینده و لب خوان

آموزش لب خوانی در بزرگ سالانی که زبان پایداری قبل از آسیب شنوایی داشته اند به مراتب راحت تر از کودکانی است که هیچ ذخیره ی زبانی ندارند.

مسلما می توان مهارت های لب خوانی را با آموزش و تمرین بهبود بخشید.اما تفاوت های فردی علی رغم آموزش نیز وجود دارد.

چه کسی لب خوان بهتری است؟

تحقیقات خیلی زیاد نشان داد ه که پیش بینی چگونگی اجرای لب خوانی ،مشکل است.

اجرا لب خوانی  را نمی توان توسط عواملی چون :هوش فرد، موفقیت آموزشی (تحصیلات)، مدت زمان        نا شنوایی، سن شروع آسیب شنوایی، پیش بینی نمود.

حتی با داشتن اطلاعات اضافی تر در موردتوانایی های کلامی،شناختی از قبیل حافظه بینایی و شخصیت افراد ،ادیولوژیست نمی تواند پیش بینی بدون خطا کند.

تعدادی از متغییر ها تا اندازه ای می تواند قابل پیش بینی باشد،برای مثال به طور متوسط زنان نسبت به مردان لب خوان بهتری هستند.

مشکلات امر لب خوانی

مردم در لب خوانی کردن هایشان بسیار متفاوت هستند

اگر فردی از پشت پنجره بسته با شما صحبت کند ،شما می توانید اورا ببینید اما نمی توانید صدای اورا بشنوید،در چنین حالتی شما کمتر از 20درصد کلمات گفته شده را تشخیص خواهید داد.

در مواردی که هم چهره ی شخص گوینده و هم سیگنال گفتاری وی را دریافت کنیم اطلاعات بیشتری از مکالمه در اختیار ما قرار می گیرد.

چرا لب خوانی کردن اینقدر مشکل است؟

پاسخ این سوال مربوط می شود به عواملی چون:

قابلیت رؤیت اصوات

سرعت گفتار

آموزش

زاویه ی دید

تاثیرات Coarticulation واسترس

تاثیرات گوینده

Visemes & Homophenous

قابلیت رؤیت اصوات

در بسیاری از اصوات حرکات دهان که قابل مشاهده است اندک می باشد کلماتی که روی چهره و دهان بیشتر قابل مشاهده هستند،اغلب با همخوان هایی ایجاد می شوند که با بسته شدن لب هاتولید می شوند مانند// p.b.m ویا همخوان هایی که با فشار دادن دندان های جلویی فک بالا بر لب پایین تولید می شوند مانند/f.v/ ویا اینکه نوک زبان به دندان های جلویی فک بالا تماس پیدا می کندمانند/t/.

همخوان هایی که قابلیت دید  محدودتری را دارندشامل اصواتی هستندکه در داخل دهان تولید

 می شوند.مثل/n.t.k.g/

بعضی از ویژگی های واج ها به سادگی نمی تواند مشاهده شود.برای مثال واکداری و بی واکی برخی از اصوات.

واکه ها خیلی قابل مشاهده نیستند .آن ها با پخش شدن روی لب ها می توانند قابل تشخیص باشند یا که تشخیص داده نشوند.

اگر چه واکه ها با حرکات دهان فابل تمیز نیستنداما آن ها از نظر صوتی برای افراد کم شنوا بسیار بارز و چشمگیر هستند.

شدت بالا،کندی تغییر فرکانس درطول زمان،دیرش نسبتا طولانی از خصوصیات واکه هــا می باَشد.

هنگامیکه گوینده به صورت محاوره صحبت می کند ،بسته به موقعیت های مختلف بین 150تا 250کلمه در دقیقه صحبت می کند.

چشم انسان قادر است که تنها در حدود 9تا10 حرکت دهانی مجزارا در این فاصله زمانی ثبت و دریافت کند.

بنابراین لب خوان زمان بسیار اندکی را برای تفکر در مورد شناسایی یک کلمه خاص دارد،وحتی وقوع هر کلمه را هم نمی فهمد ودرک نمی کند.

سرعت گفتار

هنگامیکه گوینده به صورت محاوره صحبت می کند ،بسته به موقعیت های مختلف بین 150تا 250کلمه در دقیقه صحبت می کند.

چشم انسان قادر است که تنها در حدود 9تا10 حرکت دهانی مجزارا در این فاصله زمانی ثبت و دریافت کند.

بنابراین لب خوان زمان بسیار اندکی را برای تفکر در مورد شناسایی یک کلمه خاص دارد،وحتی وقوع هر کلمه را هم نمی فهمد ودرک نمی کند.

آموزش

مسلما می توان مهارت های لب خوانی را با آموزش و تمرین بهبود بخشید.اما تفاوت های فردی علی رغم آموزش نیز وجود دارد.

آموزش لب خوانی در بزرگ سالانی که زبان پایداری قبل از آسیب شنوایی داشته اند به مراتب راحت تر از کودکانی است که هیچ ذخیره ی زبانی ندارند.

در حقیقت بهبود عملکرد لب خوانی تنها ناشی از آموزش ،توجه و نگاه کردن موثر ، بهبود مهارت های درکی و افزایش اعتماد به نفس است.

زاویه ی دید

تفاوت معنا داری بین درصد تشخیص واج ها مورد آزمایش در زاویه صفر درجه و نود درجه وجود دارد.

اما حرکات غیر عادی دهان توانایی لب خوانی را متاثر می کند .

مشاهده ی کل چهره یا نیم رخ تغییری در میزان لب خوانی ایجاد نمی کند.

تاثیرات Coarticulation واسترس

Coarticulation و استرس است که باعث می شود یک صدای خاص بر اساس مفهوم آوایی و زبانیش متفاوت به نظر برسند.

برای مثال،صدای /b/ در کلمه boot نسبت به کلمه beet متفاوت به نظر می رسد.در کلمه اول :برای ادای حرف /u/ لب ها گردمی شود ،اما در کلمه دوم لب ها گسترده می شود تا اینکه حرف /i/ ادا شود.

استرس می تواند بر  ظاهر کلمه تاثیر گذار باشد. وقتی استرس در هجای آغازین یک کلمه باشد به مراتب معنای آن متفاوت تر از هنگامی ا ست که در هجای پایانی آن باشد.

تاثیرات گوینده

ویژگی های گفتار خود گوینده نیز می تواند به گونه ای باشد که امر لب خوانی کردن را مشکل کند، بنابراین از یک فرد به فرد دیگر می تواند متفاوت باشد،یعنی اگر یک صدا توسط دو گوینده تولید شود می تواند متفاوت به نظر آید.

مثلا:  دو گوینده ازاین نظر که برای تولید واکه ها در جمله چه اندازه دهان خود را باز می کنند متفاوت هستند.

به طور کلی لب خوانی چهره ی زنان جوان از همه ی گروه ها راحت تر است.

Visemes & Homophenous

Visemes : گروهی از اصوات گفتاری هستند که به نظر روی صورت یکسان ومشابه هستند. مثل/m.p.b/

هنگامیکه این اصوات بدون صدا تلفظ شوند مانند:/pat.mat.bat/ آن ها روی دهان قابل تشخیص و تمیز نیستند

Homophenous : کلماتی هستند که به نظر می رسد روی دهان مشابه می باشند. (مانند غنچه و گنجشک).
  هنگامیکه فقط سیگنال بینایی گوینده وجود دارد ،  به طورحتم نمی توانیم یکی از این کلمات را ازدیگری تمیز دهیم.
ویژگی های دستور زبانی جمله ودیگر ویژگی های زبانی و موقعیتی می توانند اشتباه کردن درباره ماهیت کلمه را کاهش داد.

اهمیت باقیمانده شنوایی

اشخاصی که برای ارتباط گفتاری بیشتر وابسته به سیگنال های بینایی هستند ،افرادی می باشند که باقیمانده شنوایی بسیار اندکی دارند.

در صورت وجود باقیمانده شنوایی قابل استفاده ،شرایط دیداری- شنیداری بهتر از شرایط دیداری یا شنیداری صرف است.

به طور کلی هر چه سن شروع کم شنوایی زودتر باشد ،میزان سال های معلولیت بیشتر،وکم شنوایی شدید تر باشدعملکرد دیداری فرد بهتر است.

بسیاری از افراد دچار آسیب شنوایی شدید یا عمیق تنها اطلاعات فرکــانس هـای بم را می شنوند،حتی هنگامی که از سمعک استفاده می کنند.

نتیجه گیری

لب خوانی مشخصه ی ویژه ی آموزش ناشنوایان هنوز یک معما باقی مانده است و اصول فیزیولوژیک آن هنوز مبهم و پوشیده است.زیرا ارتباط بین لب خوانی ودیگر فعالیت های شناختی کاملأ روشن نشده است.هنوز نمی توان به درستی تشخیص داد چه کسی لب خوان خوبی است وچه کسی لب خوان ضعیفی است. در کل لب خوانی هیچ گاه جایگزینی کامل برای شنوایی نیست اما باید آن را به عنوان جزئی از برنامه های توانبخشی در نظر داشت