دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

دانشجویان گفتار درمانی همدان ۸۸

وظیفه یک گفتاردرمانگر کمک به افرادیست که دچار اختلالات تکلم هستند تا این بیماران نیز مانند سایرین از گفتار طبیعی بر خوردار شوند

فلسفه ملاصدرا درمورد خدا

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟
"آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟ 
 
نوشته شده توسط زهره

گفتگو با خدا

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب

     .:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

 

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

    .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)::.

 

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

    .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

 

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

     .::پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)::.

 

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟     

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

     .::مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

 

گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

     .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.

 

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ 

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

    .:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳)::.

 

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

    .::به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)::.

 

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ...  توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

    .::خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

 

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک     

گفتی: الیس الله بکاف عبده

     .::خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

 

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی:

 

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.::ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)::.
 

 

نوشته شده توسط زهره

پیشی ملوس

 

 

فایزه

عشق

پیرمرد یه همبرگر یک چیپس و یه نوشابه سفارش داد...  

همبرگر را به ارامی از توی پلاستیک در اورد و با دقت خیلی زیاد به دو قسمت تقسیم کرد... 

یک نیمه اش را برای خودش برداشت و نیمه دیگر را جلوی زنش گذاشت...  

بعد از ان پیرمرد با دقت خیلی زیاد چیپس ها رو دانه دانه شمرد و
انها را دقیقا به دو قسمت تقسیم کرد

و نصفی از انها را جلوی زنش گذاشت و نصفه دیگر را جلوی خودش...   

پیرمرد یه جرعه از نوشابه ای که سفارش داده بودند را خورد... 

پیرزن هم همین کار را کرد و فقط یک جرعه از نوشابه را خورد
و بعدش ان را دقیقا وسط میز قرار داد... 

پیرمرد چند گاز کوچک به نصفه همبرگر خودش زد... 

بقیه افراد که توی رستوران بودن فقط داشتن انها را نگاه می کردن
و به راحتی می شد پچ پچ هایشان رو در مورد پیرمرد و پیرزن شنید:
"
این زوج پیر و فقیر رو نگاه کن...طفلکی ها پول ندارن واسه خودشون دو تا همبرگر بخرن..." 

پیرمرد شروع کرد به خوردن چیپس ها ... 

در همین حال بود که یک مرد جوان که دلش به رحم امده بود به میز انها اومد
و خیلی مودبانه پیشنهاد داد که یه همبرگر دیگر برایشان بخرد... 

پیرمرد جواب داد:
"
نه...ممنون...ما عادت داریم همیشه همه چیز رو با هم شریک بشیم..."

بعد از ۱۰ دقیقه افرادی که پشت میزهای کناری نشسته بودن متوجه شدن
که پیرزن هنوز لب به غذا نزده... 

پیرزن فقط نشسته بود و غدا خوردن شوهرش رو تماشا می کرد
و فقط هر از وقتی جایش را با شوهرش توی نوشابه خوردن عوض می کرد... 

در همین حال بود که دوباره مرد جوان به میز انها امد و دوباره پیشنهاد داد که برایشان یه همبرگر دیگر بخرد... 

این بار پیرزن جواب داد:
"
نه خیلی ممنون... ما عادت داریم که همه چیزها رو با هم شریک بشویم..."

چند دقیقه بعد پیرمرد همبرگرش را کامل خورده بود و مشغول تمیز کردن دست و دهنش بود  

که دوباره مرد جوان به میز انها امد وبه طرف پیرزن که هنوز لب به غذا نزده بود رفت و گفت:می تونم بپرسم منتظر چی هستید؟  

"پیرزن به صورت مرد جوان خیره شد و گفت:"دندان!" 

 نوشته شده توسط فایزه

رازهای موفقیت

رازهای موفقیت

 روز اولاز کارهایی که ناچاری انجام دهی لذت ببـــر.
نق زدن تنها تو را خسته تر می کند و نمی گذارد کار را درست انجام دهی.
اما اگر با موفقیت مانند یک دوست رفتار کنی.
مثل سگ همه جا به دنبالت خــــــواهد بود.


روز دوم
سعی کن کارهایت را از صمیم قلب انجام دهی.
نه به صرف این که ناچاری انجام دهی.
باید به کارت ایمان داشته باشی.
یک جریان آب ضعیف ، تنها نیمی از باغچه را آبیاری می کند.


روز سوم
همه چیز را همانطور که هست بپذیر.
خواستن تنها، چیزی را تغییر نمی دهد.
خواستن، باد را از وزیدن باز نمی دارد و برف را به آب نبات تبدیل نمی کند.
اگر می خواهی چیزها را بهتر از خودشان تبدیل کنی، با آنها همان گونه که هستند مواجه شو.


روز چهارم
تمرین کن تا از درون شاد باشی.
اجازه نده دیگران برای شاد کردن تو تصمیم بگیرند.
خودت رئیس کارخانة شادی سازی باش.


روز پنجم
ذهنت را همانند ابر سفیدی که در آسمان است، آزاد کن.
تلاش کن، اما نتایج کار را واگذار تا با هم کار بیایند
برای ابر چه فرقی می کند باد از کدام سو بوزد.
چرا وقتت را برای چیزی که در کنترل تو نیست، تلف می کنی؟


روز ششم
وقتی تصمیم به انجام کاری می گیری،
از خود نپرس : من چه می خواهم ؟
بلکه بپرس : چه کاری به نفع همه است ؟
اگر به فکر منافع دیگران باشی، دیگران در کنارت کار خواهند کرد و کمکت خواهند کرد تا موفق شوی.

روز هفتم
هنگام تصمیم گیری ابتدا نباید بپرسی، از این کار چه نفعی عایدم خواهد شد؟
پرسش درست این است که : چه کاری به نفع همه است؟
خانه زمانی مستحکم خواهد شد که همة دیوارهایش استوار باشند.


روز هشتم
وقتی کار به مشکل می خورد، نه دیگران را سرزنش کن و نه خود را،
انسان وقتی شنا یاد می گیرد که از فرو رفتن در آب نترسد.


روز نهم
برای موفقیت در هر کار،
باید ابتدا تصویر واضحی از نقشة کار داشته باشی.
آن گاه، همان طور که در باد شدید، نخ بادبادک را محکم نگه می داری،
باید هدفت را هم به همان محکمی نگه داری.


روز دهم
اگر طرحی در عمل مشکل تر از آن شد که فکر می کردی،
دلسرد نشو.همه چیز این دنیا همین طور است،
خصوصاً اگر ارزشمند باشد.
لاجرم خود حبابی بیش نبود، زیبا اما توخالی.


روز یازدهم
مشکلات ما را قوی و به سمت
پیروزی های بزرگ تر هدایت می کنند.
کوهنوردی آسان نیست، اما منظره ای هم که
از قله کوه دیده می شود، بسیار زیباست.


روز دوازدهم
اراده ات را قوی کن.
خود را وارد به انجام کارهایی کن که برایت مشکل اند.
سپس آنها را با جدیت انجام بده.
بعد از مدتی خواهی دید که اراده ات همانند
گرزی فولادی سخت و درخشان شده است.


روز سیزدهم
با انرژی کامل روی کارهایت تمرکز کن.
شیشه های رنگی کلیسا، هنگام عبور نور از آنها
بسیار زیبا و درخشان می شوند.
کارهایت را هم اگر با انرژی انجام دهی،
شفاف و زیبا خواهند شد.


روز چهاردهم
هنگامی که قصد انجام کاری را داری، از خود نپرس :
دیگران آن را چگونه و با چه روشی انجام داده اند ؟
بلکه بپرس : چگونه می توانم آن را درست و به بهتـــــــــرین وجه ممکن انجام دهم.
این را بدان که همواره حقیقتی تازه در انتظار کشف شدن است.
بدون احساس وجود این حقایق، کریستف کلمب
هرگز به آمریکا نمی رسید و گراهام بل تلفن را اختراع نمی کرد.


روز پانزدهم
هر کاری را با جان و دل انجام بده.
اگر شعاع انرژی ات را مانند ذره بینی که نور خورشید را متمرکز می کند،
روی موانع تمرکز دهی،
هر مانعی که سر راهت باشد خواهد سوخت.


روز شانزدهم
امروز را آغازی تازه بدان.
چرا به چیزی که دیروز اتفاق افتاده، یا انجام شده فکر می کنی؟
زندگی رودخانه ای است که مدام به سمت آینده در جریان است.
هیچ قطره ای از آن دوبار از زیر یک پل رد نمی شود.
کار را با روشی تازه انجام بده، بهتر از همیشه.


روز هفدهم
افکار و رویاهایت را بسط بده.
هنگامی که در بیرون چمنزاری پهناور است
که از هر سو تا افق امتداد دارد.
چرا خود را در آغل حبس کنی.


روز هجدهم
نگذار افکار و ذهنیاتت به صورت عادت درآیند.
سعی کن هرگز در جا نزنی.هر روز از زاویه ای تازه به کارها نگاه کن.
زندگی یک صحنة پر از ماجراست.
به اطرافت نگاه کن: نشانه های زیبایی وجود دارند که به کشفیات تازه اشاره می کنند.


روز نوزدهم
مهم ترین چیز احساسی است که نسبت به کارت داری.
وجود رنگ های تیره در یک تابلوی نقاشی.
نشانة افسردگی نقاش آن تابلوست.
رنگ های روشن، حاکی از وجود روشنایی و انرژی در زندگی نقاش آن تابلوست.
هر کاری را با شادی انجام بده، تادیگران را هم شاد کنی.


روز بیستم
زندگی مثل یک تاب است که هم می تــــــــــواند سرگرم کننده باشد و هم حال به هم زن.
اگر هر بار که تاب می خوری احساس شگفتی کنی،
لذت تاب خوردن را احساس خواهی کرد.
در زندگی هم هر بار که کاری را انجام می دهی،
از انجام آن شگفتی احساس کن.


روز بیست و یکم
حرف حق را بپذیر و کاری به گویندة آن نداشته باش.
مثلاً اگر بوی دود را احساس می کنی و طوطی ات فریاد بزند که :
خانه آتش گرفت!
آیا به مهمانهایت خواهی گفت :
این طوطی نمی فهمد چه می گوید؟


روز بیست و دوم
عقاید را با حقایق اشتباه نکن.
حقیقت مانند دانة بادام است،
و عقاید پوستة آن دانة بادام هستند.
اگر به دنبال حقیقت هر چیز هستی،
باید پوسته را بکنی، تا خود دانه را ببینی.


روز بیست و سوم
قبل از انجام هر کار مهمی، اول ببین
چه احساسی نسبت به انجام آن داری.
آیا آن کار را مهم می دانی؟ آیا واقعی به نظرت می رسد؟
آیا به دیگران کمک می کند؟


روز بیست و چهارم
هنگام غلیان احساسات، هیچ تصمیم مهمی نگیر.
در این صورت اشتباه خواهی کرد.
اول درونت را آرام کن.
ذهن مانند یک دریاچه است.
هنگام غلیان احساس، دریاچه مواج است.
دریاچه هنگامی نور ماه را منعکس می کند که آرام باشد.


روز بیست و پنجم
هنگام مواجه شدن با مشکلی یادت باشد که حتماً راه حلی وجود دارد.
زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید.
بعد از هر سقوطی ، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد.
ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن.
برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در را پیدا کنی،
نه این که به دیوارها فکر کنی.


روز بیست و ششم
همواره از نعمتهایی که زندگی به تو بخشیده است،
شاد باش و به خاطر آنچه که نداری گله مند نباش.
ساختمان با سنگ هایی ساخته می شود که در دسترس اند،
نه با سنگ های حیاط خانة دیگران.


روز بیست و هفتم
سعی کن مثل ماشین خرابی که خاموش نمی شود،
دائماً در حال عذرخواهی نباشی.
با این کار توجه دیگران را به اشتباهاتت جلب خواهی کرد.
تلاش کن که بهترین را انجام دهی.
آن گاه لبخند بزن و حرکت کن.
تنها خداوند کامل است.


روز بیست و هشتم
هر کار خیری که در این دنیا انجام دهی،
بیش از هر کس به خودت کمک خواهد کرد،
به تو قدرت و انرژی و درک بیشتر خواهد بخشید.
اگر خودت نقاشی کنی،
دیگران از تماشای آن لذت خواهند برد.
ضمن آنکه در حین کار
تجربه ات هم در نقاشی بیشتر شده است.


روز بیست و نهم
برای عمل کردن از درونت فرمان بگیر.
برای تفکر از درونت راهنمایی بجو.
زیرا درک و آگاهی را باید دریافت کنی
و نمی توانی خودت خلق کنی.
زمین هنگامی گرم می شود که
به سمت خورسید متمایل باشد.


روز سی ام
هر چیز که راست و درست باشد،
به نفع تو و دیگران خواهد بود.
خداوند بهتر از هر کس می داند که
چه چیز به تو شادی واقعی می بخشد.
آیا یک گیاه می فهمد که باد، آن را تقویت می کند
یا باران ملال آور باعث
رشد گل های زیبا می شود.


روز سی و یکم
هرگز مغرور نشو،
زیرا غرور میکروبی کشنده است.
غرور به تدریج عقل را زایل می کند
و باعث می شود هیچ کاری را بدرستی انجام ندهی

 

نوشته شده توسط فایزه

حراجی شیطان

شیطان که می خواست خود را با عصر جدید تطبیق دهد تصمیم گرفت وسوسه های قدیمی و در انبار مانده اش را به حراج بگذارد......


در روزنامه آگهی داد و تمام روز مشتری ها را در دفتر کارش پذیرا شد. حراج جالبی بود.سنگهایی برای لغزش در تقوا.آینه هایی که آدم را مهم جلوه می داد.عینک هایی که دیگران را بی اهمیت نشان می داد.خنجرهایی با تیغ های خمیده که آدم می توانست آنها را در پشت دیگری فرو کند.ضبط صوت هایی که فقط غیبت و دروغ را ضبط می کرد.

شیطان رو به خریداران فریاد زد:

((نگران قیمت نباشید! الان بردارید و هر وقت داشتین پولش را بدهید))

یکی از مشتریان در گوشه ای دو شی بسیار فرسوده دید که هیچ کس به آنها توجه نمی کرد اما خیلی گران بودند.تعجب کرد و خواست دلیل این اختلاف فاحش را بپرسد.

شیطان خندید و پاسخ داد:

((فرسودگی شان به خاطر این است که خیلی از آنها استفاده کرده ام.اگر زیاد جلب توجه می کردند مردم می فهمیدند که چطور در مقابل آنها مراقب باشند.

یکی از آنها (شک) است و دیگری (عقده حقارت)

تمام وسوسه های دیگر حرف می زنند ولی این دو وسوسه عمل می کنند.

یک روز زندگی

دو روز مانده به پایان عمرش تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده . تقویمش پر شده و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . 

داد زد و بد و بیراه گفت ... خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت ... خدا سکوت کرد . جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ... خدا سکوت کرد . به پر و پای فرشته و انسان پیچید ... خدا سکوت کرد . کفر گفت و سجاده دور انداخت ... خدا سکوت کرد . دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد ....... خدا سکوتش را شکست و گفت : یک روز دیگر هم رفت و تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی . تنها یک روز دیگر باقیست بیا و لااقل این یک روز دیگر را زندگی کن . 

لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ! با یک روز چه کار میتوان کرد ؟ 

خدا گفت : آنکس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمیابد هزار سال هم به کارش نمی آید . 

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت :‌ حالا برو و زندگی کن . او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید . می ترسید حرکت کند ... می ترسید راه برود ... میترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد . قدری ایستاد ... بعدد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد ... بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم. 

آنوقت شروع به دویدن کرد و زندگی را به سر و رویش پاشید . زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود . میتواند بال بزند ... میتواند پای روی خورشید بگذارد . میتواند ... 

او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ... زمینی را مالک نشد ... مقامی به دست نیاورد اما... 

او در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید . روی چمن خوابید . کفش دوزکی را تماشا کرد. 

سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمی شناختندش سلام کرد و برای آنهایی که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد . 

او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد لذت برد و سرشار شد و بخشید . عاشق شد و عبور کرد و تمام شد . او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند ... 

امروز او در گذشت کسی که هزار سال زیسته بود !! 

 ---------------------------------------------

نگه دار فرصت که عالم دمی است    /     دمی پیش دانا به از عالمی است

داستان خواندنی

 مادر!!! مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود و برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدمروز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟ اون هیچ جوابی نداد.... حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی... از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر سرش داد زدم ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا اون به آرامی جواب داد : " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد . یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم . بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم آخه تو وقتی کوچیک بودی توی یک تصادف یکی از چشمات رو از دست دادی و من به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه با همه عشق و علاقه من به تو!!!!   نوشته شده توسط نسیم

سکته مغزی

           سکته مغزی

 

  مغز توسط دو جفت شریان موسوم به شریانهای کاروتید و مهره ای خونرسانی میگردد. به انسداد شریانهای تغذیه کننده مغز و به عبارتی محرومیت سلولهای مغزی از اکسیژن و مواد مغذی سکته اطلاق می گردد. در این حالت بخشی از مغز که جریان خون آن قطع گردیده دچار آسیب و اختلال در کارکرد عضو تحت کنترل آن میشود. آسیب میتواند دایمی، موقت و یا جزئی و یا کامل باشد.

 

 سلولهای مغز نسبت به محرومیت از اکسیژن بسیار حساس بوده و ظرف چند دقیقه پس از قطع جریان خون دچار مرگ میشوند. بطوری که در یک سکته مغزی در هر دقیقه نزدیک به 2 میلیون سلول عصبی و 14 میلیارد سیناپس از بین میروند. و مغز محروم از اکسیژن در هر ساعت 3.6 سال از عمرش کاسته میشود.

 

 

علایم سکته: بسته به نوع سکته و ناحیه آسیب دیده در مغز متفاوت است.

 

1- کرختی، فلج و ضعف ناگهانی در صورت، دست و یا پا که معمولا در یک سمت بدن و از گردن به پایین بروز میکند.

2- از دست رفتن بینایی و تاری دید ناگهانی به ویژه در یک چشم.

3- از دست رفتن قدرت تکلم، اشکال در صحبت کردن و یا درک گفته های دیگران.

4- سردرد شدید ناگهانی بدون علت.

5- سرگیجه، تلوتلو خوردن واز دست دادن تعادل هنگام راه رفتن و سقوط بدون علت.

6- اشکال در بلع.

7- کاهش احساس درد و حرارت.

8- استفراغ و تهوع.

9- اختلال در جهت یابی و حافظه.

10- گیجی.

 

ریسک فاکتورها :

 

1-آترواسکلروز.

2-دیابت کنترل نشده.

3-پرفشاری خون.

4-استعمال سیگار.

5-سابقه حمله ایسکمیک گذرا.

6-بیماریهای قلبی.

7-بیماری شریان کاروتید(سرخرگ تغذیه کننده مغز)

8-آریتمی.

9-سابقه خانوادگی سکته.

10-چاقش.

11-مصرف زیاد مشروبات الکلی.

12-کلسترول بالا.

13-افزایش تعداد گلبولهای قرمز خون.

14-قرار گرفتن در معرض سرما و گرمای شدید .

15-افزایش سن.

16-افزایش آمینو اسید هموسیستئین .

17-نژاد آفریقایی-آمریکایی.

 

حمله ایسکمیک گذراTRANSIENT ISCHEMIC ATTACK=TIA):

 

حمله ای است که در آن جریان خون مغر بطور موقت قطع میگردد. این نوع سکته دارای همان علایم ونشانه های مذکور بوده اما علایم معمولا کمتر از 24 ساعت بطول می انجامند. سکته ایسکمیک گذرا آسیب دائمی از خود باقی نمی گذارد. هرگز نباید این نوع سکته را نادیده گرفت چرا که همچون آنژین صدری که علامت هشدار دهنده حمله قلبی در آینده است، حمله ایسکمیک گذرا نیز هشداری جدی برای سکته های پرخطر آینده می باشد. علت این نوع حمله آمبولی (که معمولا از قلب منشاء گرفته است) و سخت شدن و تشکیل پلاک در جدار شریانهای کاروتید می باشد. کم خونی شدید و افزایش غلظت خون نیز میتواند سبب بروز آن گردد.

 

نکته: 25 درصد قربانیان سکته در عرض 5 سال، 3 درصد  در عرض یک ماه  و 35 درصد در عرض 2 سال پس از اولین سکته، مجددا دچارسکته میشوند.

 

انواع سکته:

 

1- ایسکمیک(ISCHEMIC): با انسداد شریانها توسط پلاک چربی و یا آمبولی ایجاد میگردد. 80 درصد سکته ها از نوع ایسکمیک است. انواع سکته ایسکمیک:

 

ترومبوتیک(THROMBOTIC):کاهش و یا قطع جریان خون به مغز با ایجاد لخته خون توسط پلاک و آترواسکلروز .

 

آمبولیک(EMBOLIC): کاهش و یا قطع جریان خون و انسداد شریانهای مغز توسط لخته خونی که در دیگر نقاط بدن (مثل قلب) تشکیل و با جریان خون به شریانهای مغز حمل گردیده است

 

 2- هموراژیک(HEMORRHAGIC): سکته ای است که با خونریزی همراه است. هنگامی که عروق خونی مغز به علت ضعیف شدن دیواره شان و یا پرفشاری خون پاره میشوند. این پارگی علاوه بر محروم ساختن برخی از سلولهای مغز از اکسیژن، با ایجاد لخته و التهاب به سلولهای مغز آسیب میرساند. معمولا پارگی در محل انشعاب سرخرگها روی میدهد. علت آن آسیب فیزیکی به مغز، اختلالات خونی، پرفشاری خون، آترواسکلروز و مصرف برخی مواد مخدر نظیر کوکائین و آمفی تامینها میباشد. انواع سکته هموراژیک:

 

اینترسربرال(INTERCEREBRAL): پاره شدن عروق خونی درون مغز. که عمدتا به علت پرفشاری خون ایجاد میشود.

 

* ساب آراکنوئید(SUBARACHNOID): پارگی شریانهای بزرگتر مابین مغز و پرده های مغز(مننژ). علت سکته هموراژیک آنوریسم و یک ضایعه عروقی موسوم به(AVM) می باشد:

 

1- آنوریسم(ANEURISM): به بیرون زدگی و ایجاد کیسه پر از خون در عروق اطلاق می گردد. علل آن شامل ضعف دیواره سرخرگها، ناهنجاریهای مادرزادی عروق، آسیب فیزیکی به مغز، آترواسکلروز، برخی عفونتها، استعمال سیگارو کوکائین می باشد. پاره شدن آنوریسم ایجاد سکته هموراژیک میکند. علایم پاره شدن آنوریسم استفراغ و تهوع، کرختی، سردرد بسیار شدید، اشکال در تکلم و بینایی، ضعف و تشنج میباشد.

 

2- ضایعه عروقی(AVM=ARTERIOVENOUS MALFORMATION):به دسته ای از عروق خونی به هم تنیده  و ناهنجار اطلاق میگردد. در حالت طبیعی سرخرگها و سیاهرگها بطور غیر مستقیم توسط شبکه مویرگی با یکدیگر ارتباط دارند. اما در این ضایعه عروقی سرخرگها و سیاهرگها بطور مستقیم به یکدیگر اتصال دارند. شبکه مویرگی با کند ساختن سرعت خون موجبات تبادل مواد مغذی و اکسیژن را با سلولهای بدن فراهم می آورند. اما در این ضایعه به علت فقدان شبکه مویرگی میان وریدها و شریانها، سلولهای مغز فرصت دریافت اکسیژن را نداشته و همچنین فشار بیش از اندازه به سیاهرگهای مغز پارگی آنها را در پی خواهد داشت. تشنج و سردرد از علایم پارگی اینگونه عروق ناهنجار است.

 

تشخیص سکته مغزی:

 

عکس برداری MRI، سونوگرافی فراصوت داپلر، اکوکاردیوگرافی (سونوگرافی قلب و عروق)، آنژیوگرام (تصویربرداری شریانها با اشعه X)، آرتریوگرافی (عکس برداری به کمک کاتتر).

 

درمان سکته:

 

1- درمان سکته ایسکمیک:

 

* درمان اورژانسی: تزریق داروهای حل کننده لخته خون(ترومبولیتیک ها)  به کمک کاتتر.

 

* اندارترکتومی کاروتید(CAROTID ENDARTERECTOMY):در این عمل جراحی گردن شکافته  شده و انسداد شریان کاروتید (با برداشتن پلاک) بر طرف و مجددا شریان بخیه زده میشود. این عمل ممکن است باعث بروز حمله قلبی و یا سکته شود.

 

* آنژیوپلاستی.

 

2- درمان سکته هموراژیک:

 

* برداشتن هماتوم(HEMATOMA): که همان نشت و تجمع خون میباشد که عمدتا لخته شده است.

 

* ونتریکولوستومی(VENTRICULOSTOMY):خارج ساختن مایع تجمع یافته ناشی از خونریزی.

 

* درمان آنوریسم:

 

1- گیره زدن(CLIPPING):توسط یک گیره بسیار ریز قاعده آنوریسم مسدود شده و از جریان خون شریان مجزا میگردد.

 

2- فنر گذاری و یا آمبولیزاسیون(COILING=EMBOLIZATION): به کمک کاتتر یک فنر پلاتینی بسیار ریز درون آنوریسم قرار داده میشود. این فنر درون کیسه آنوریسم باز شده و باعث لخته شدن خون در آن می شود

 

 درمان AVM:

 

1- برداشتن با جراحی استریوتاکتیک(STERIOTACTIC MICROSURGERY):به کمک رایانه و ابزارهای دقیق ضایعه عروقی برداشته می شود.

 

2- برداشتن  به کمک تابش اشعه(STRERIOTACTIC RADIOSURGERY):با تاباندن اشعه گاما به ضایعه عروقی باعث لخته شدن آن میگردند.

 

3- آمبولیزاسیون: ایجاد لخته توسط ذرات پلاستیکی، فنر پلاتینی، چسب، بالن و یا فوم.

 

3- توانبخشی:شامل فیزیوتراپی و گفتار درمانی میباشد.

 

پیشگیری از سکته مغزی:

 

شامل تمام توصیه های پیشگیری از حمله قلبی میباشد.

 

ضایعات و اختلالات پایدار ناشی از سکته مغزی:

 

بطور کلی نیمکره راست مغز کنترل نیمه چپ بدن را به عهده دارد و بالعکس. بنابراین هنگامی که سکته نیمکره راست مغز را درگیر میسازد، نیمه چپ بدن متاثر از آن دچار اختلال کارکردی میشود.

 

نکته: مغز از دو نیمکره مخ، مخچه و ساقه مغز تشکیل یافته است که آسیب به هر کدام از آنها اختلالات کارد کردی متفاوتی را باعث میشوند.

 

1- آسیب به مخ(CEREBRUM) باعث اختلال در: حرکت و حواس- تکلم و بلع- بینایی- شناختی (تفکر، استدلال، حافظه، قضاوت)-ادراک وجهت یابی-توانایی در مراقبت از خود-کنترل مثانه و روده-کنترل هیجانات-توانایی جنسی.

 

* آسیب به نیمکره راست مخ: فلج خفیف ویا کامل نیمه چپ بدن و از دست رفتن حواس آن-ناتوانی در برآورد مسافت، اندازه، جهات چهار گانه و ادراک عمق-افزایش رفتارهای تکانشی و کاهش اعتماد بنفس، افسردگی و بی تفاوتی-اشکال در حافظه-ناتوانی در تشخیص بخشهای مختلف بدن-از دست رفتن بینایی در میدان دید نیمه چپ هر دو چشم-ناتوانی در یافتن وسایل شخصی.

 

* آسیب به نیمکره چپ مخ: فلج خفیف و یا کامل نیمه راست بدن-اشکال در تکلم، زبان و بلع-کاهش سرعت واکنش به محرکات-اشکال در حافظه-ناتوانی در نوشتن، خواندن و یادگیری اطلاعات جدید-افسردگی، احتیاط کاری، تردید و تعلل-ناتوانی در استدلال و تجزیه تحلیل مسایل-ناتوانی در انجام محاسبات ریاضی-از دست رفتن بینایی در نیمه راست میدان دید هر دوچشم.

 

2- آسیب به مخچه(CEREBLLUM):ناتوانی در راه رفتن-اشکال در تعادل و هماهنگی بدن-حالت تهوع و استفراغ-سرگیجه-سردرد.

 

3-آسیب به ساقه مغز: باعث بروز اختلال در: کارکرد قلب و تنفس-کنترل حرارت بدن-تعادل و هماهنگی بدن-بینایی-بلع، جویدن و تکلم-فلج شدن چهار دست و پا-اغما شده و مرگ در موارد آسیب به ساقه مغز شایع است. 

                       

                                                                                                                                       

د

دنیای سکوت

سه شنبه 28 اردیبهشت ماه سال 1389
دنیای سکوت

ناشنوا را مستقل بار آورید‌

کودک ناشنوا

شما هم مثل تمام والد‌ین می‌خواهید‌ فرزند‌ان شاد‌ی د‌اشته باشید‌. می‌خواهید‌ فرزند‌تان بتواند‌ زمانی که بزرگتر شد‌، از خود‌ش مراقبت کند‌. امید‌وارید‌ فرزند‌تان د‌وستان خوب و شغل مناسبی برای خود‌ش د‌ست و پا کند‌. همچنین امید‌وارید‌ روزی بتواند‌ خانواد‌ه‌ای برای خود‌ تشکیل د‌هد‌. اما والدین عزیز! کود‌کان برای رسید‌ن به این مراحل باید‌ موارد‌ بسیاری را بیاموزند‌. آنها باید‌ بیاموزند‌ چگونه مسئولیت قبول کنند، با د‌یگران سازگاری پید‌ا کنند، پول پس‌اند‌از کنند، و بسیاری موارد‌ د‌یگر!

آموختن این موارد‌، بخشی از مستقل‌شد‌ن فرزند‌ شما و مستقل‌شد‌ن، بخش مهمی از بزرگ‌شد‌ن فرزند‌تان است. به خاطر د‌اشته باشید‌ کود‌کان یک شبه مستقل نمی‌شوند‌. آنها نیاز به تمرین بسیار د‌ارند‌. این امر برای کود‌‌کان کم‌شنوا چه بسا مشکل‌تر هم باشد‌؛ به ویژه کود‌کان کم‌شنوایی که د‌ر برقراری ارتباط مشکل د‌ارند و د‌ر کسب استقلال با مشکلات بسیاری روبه‌رو هستند‌. برخی از والد‌ین همیشه د‌ر کنار فرزند‌ان‌شان هستند‌ و به جای آنها صحبت می‌کنند‌. اما حتی کود‌کان خرد‌سال هم می‌توانند‌ بیاموزند‌ از خود‌ مراقبت کنند‌.

 

چگونه به فرزند‌تان بیاموزید‌ مستقل باشد‌؟

1ـ به فرزند‌تان اجازه انتخاب د‌هید‌.

او می‌تواند‌ تصمیم بگیرد‌ ساند‌ویچ بخورد‌ یا پیتزا؟ بلوز آبی‌اش را بپوشد‌ یا ژاکت قرمزش را؟ به کود‌کان ناشنوا گاه به اند‌ازه کود‌کان شنوا اجازه انتخاب د‌اد‌ه نمی‌شود‌. د‌ر صورتی که به او اجازه این کار را بد‌هید‌، متوجه می‌شود‌ نظرش می‌تواند‌ مهم باشد‌. همچنین احساس می‌کند‌ روی برخی چیزها کنترل د‌ارد‌. این امر برای کود‌کان ناشنوا بسیار بااهمیت است زیرا برخی اوقات به نظر می‌رسد‌ د‌ر اتفاقاتی که برای‌شان رخ می‌د‌هد‌، هیچ سهمی ند‌ارند‌.

 

2ـ به او آموزش د‌هید‌ خود‌ش از سمعک یا د‌ستگاه کاشت حلزون شنوایی‌اش مراقبت کند‌.

د‌ر صورتی‌که فرزند‌‌تان از سمعک یا د‌ستگاه کاشت حلزون شنوایی استفاد‌ه می‌کند‌، باید‌ به او آموزش د‌هید‌ تا حتی د‌ر غیاب شما هم بتواند‌ از آن مراقبت و استفاد‌ه کند‌. به او نشان د‌هید‌ چگونه آن را تمیز کند‌، باتری‌هایش را بررسی یا عوض کند‌ و زمانی که مشکل د‌ارد‌، چه کار کند‌.

 

3ـ به فرزند‌تان بیاموزید‌ بعضی چیزها را خود‌ش از د‌یگران د‌رخواست کند‌.

مثلاً د‌ر رستوران خود‌ش غذای د‌رخواستی‌اش را به پیشخد‌مت بگوید‌ یا خود‌ش به مغازه د‌ار بگوید‌ چه نوع بستنی می‌خواهد‌. این کار برای کود‌ک ناشنوا مشکل‌تر از کود‌ک شنواست. اما مهم است که فرزند‌تان بیاموزد‌ بد‌ون اینکه کسی بجایش صحبت کند‌، می‌تواند‌ خواسته‌های خود‌ را بیان کند‌. گرچه این امر د‌ر ابتد‌ا برای او اصلاً ساد‌ه نیست، به تد‌ریج آن را می‌آموزد‌ و به این ترتیب می‌تواند‌ با د‌نیای واقعی آشنا شود‌.

 

4ـ از او انتظارات زیاد اما متناسب د‌اشته باشید‌.

از او بخواهید‌ برخی کارهایی را که د‌ر حد‌ سن اوست، انجام د‌هد‌. به عنوان مثال، اتاقش را خود‌ش مرتب کند‌، یا به تنهایی به حمام برود‌. ممکن است د‌ر برخی موارد‌ نیاز به کمک شما هم د‌اشته باشد‌، اما او هم مانند‌ د‌یگر کود‌کان شنوا از عهد‌ه کارها برمی‌آید‌. فکر کنید‌ او از عهد‌ه چه کارهایی برمی‌آید‌ و چه کارهایی را نمی‌تواند‌ انجام د‌هد‌. مطمئن باشید‌ متوجه می‌شود‌ انتظار شما از او چقد‌ر است.

اما مهم است که فرزند‌تان بیاموزد‌ بد‌ون اینکه کسی بجایش صحبت کند‌، می‌تواند‌ خواسته‌های خود‌ را بیان کند‌. گرچه این امر د‌ر ابتد‌ا برای او اصلاً ساد‌ه نیست، به تد‌ریج آن را می‌آموزد‌ و به این ترتیب می‌تواند‌ با د‌نیای واقعی آشنا شود‌.

5ـ به او بیاموزید‌ خیلی احتیاط کند‌ اما اجازه د‌هید‌ کارهایی را که کود‌کان د‌یگر انجام می‌د‌هند‌، او هم انجام د‌هد‌.

مثلاً اجازه د‌هید‌ د‌وچرخه‌سواری کند‌ یا از خیابان رد‌ شود‌. او باید‌ یاد‌ بگیرد‌ پیش از رد‌‌شد‌ن از خیابان چه کار کند‌. باید‌ بد‌اند‌ ماشین‌ها بوق می‌زنند‌ و معنای بوق آنها چیست. همچنین باید‌ بد‌اند‌ نمی‌‌تواند‌ بوق آنها را بشنود‌. بنابراین باید‌ به اطلاعاتی که از راه بینایی به د‌ست می‌آورد‌، تکیه کند‌. مثلاً،‌ از آینه کنار د‌وچرخه‌اش استفاد‌ه کند‌ و مراقب ماشین‌ها باشد‌.

 

6ـ به او مسئولیت بد‌هید‌، به ویژه د‌ر مورد‌ مسائل مربوط به کم‌شنوایی‌اش.

نباید‌ فرزند‌تان د‌ائماً نیاز د‌اشته باشد‌ شما همه چیز را برایش ترجمه کنید‌. به او بیاموزید‌ زمانی که متوجه صحبت‌های فرد‌ی نشد‌، از او بخواهد‌ برخی چیزها را برایش تکرار کند‌. اگر د‌ر مد‌ارس تلفیقی د‌رس می‌خواند‌، به او بیاموزید‌ چگونه با معلمش صحبت کند‌ و اشکالات د‌رسِی‌اش را بپرسد‌. د‌ائماً او را برای این کارها تشویق کنید‌. این مهارت‌ها بعد‌ها که بزرگتر شد‌، برایش بسیار حائز اهمیت است. اگر آنها را اکنون بیاموزد‌، بعد‌ها راحت‌تر خواهد‌ بود‌.

 

7ـ به او د‌ر مورد‌ پول آموزش د‌هید‌.

این مورد‌ برای همه کود‌کان، شنوا و ناشنوا سود‌مند‌ است. اما د‌ر مورد‌ کود‌کان ناشنوا مشکل‌تر است زیرا د‌ر رستوران یا مغازه متوجه صحبت‌های شما با مغازه‌د‌ار یا صند‌وق‌د‌ار رستوران د‌ر مورد‌ قیمت‌ها نشد‌ه‌اند‌. به او بیاموزید‌ هر چیزی قیمتی د‌ارد‌ و قیمت هر چیز بستگی به ارزش آن د‌ارد‌. درمورد‌ صرفه‌جویی و کم خرج‌کرد‌ن و د‌رست خرج‌کرد‌ن برایش صحبت کنید‌. زمانی که به حد‌ کافی بزرگ شد‌، اجازه د‌هید‌ خود‌ش به خرید‌ برود‌ و خود‌ش تصمیم بگیرد‌ چگونه پولش را خرج کند‌. به او پول تو جیبی هفتگی و بعد‌ها ماهیانه بد‌هید‌ تا خود‌ش مسئول خرج‌هایش شود‌. اگر تصمیم گرفت برای خرید‌ چیزی پولش را پس‌اند‌از کند‌، د‌ر این کار به او کمک کنید‌. به فرزند‌تان بگویید‌ گاهی همه افراد‌ اشتباه می‌کنند‌ و اشتباه‌کرد‌ن اشکالی ند‌ارد‌. بیشتر کود‌کان از اشتباهات خود‌ چیزهایی می‌آموزند‌ و این اشتباهات به آنها کمک می‌کند‌ تلاش کنند‌ د‌یگر مرتکب آن اشتباه نشوند‌. مرتب به او بگویید‌ شاهد‌ تلاش‌هایش هستید‌ و به او افتخار می‌کنید‌. مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد‌، مهم تلاش‌های اوست.

 

منبع: مجله تعلیم و تربیت استثنایی 

 

مقالات مرتبط

اختلال شنوایی و کاشت حلزون شنوایی

توانبخشی اجتماعی نا شنوایان

حلزون شنوایی

راههای پیشگیری از کم شنوایی یا ناشنوایی